اقتصاد نفتی و سیاست ­زدایی از ایرانیان

 به زبان ساده ما نفت می فروشیم و با پول آن روزگار می گذرانیم و این سرمایه‏ ی خدادادی به ثروت ملی تبدیل شده و همه ی دولتهای صد ساله‏ی اخیر چونان ارباب زاده ای لوس و تن پرور و بیفکر و بری از هر هنر، مشغول آتش زدن به میراث پدری خود هستند.

 به گزارش سادس به نقل ازرویکرد -محمد بنا: در تاریخ ۵ خرداد ۱۲۸۷ و درست دو سال پس از امضای فرمان مشروطیت به دست مظفرالدین شاه قاجار پس از تقریباً ۷ سال تلاش برای اکتشاف برای نفت در ایران، اولین چاه نفت کشور در شهر مسجد سلیمان به بهره برداری رسید و از آن روز به بعد زندگی و زمانه‏ ما ایرانیان به این مایع سیاه گره خورده است.

به جرأت می توان گفت هیچ شأنی از شئون زیست ایرانی را نمی توان یافت که متأثر از این مایع سیاه رنگ نباشد و به همین جهت شاید بی راه نباشد که تاریخ ایران را به جهاتی به قبل و بعد از اکتشاف نفت تقسیم کنیم! مهمترین علتی که به نفت این جایگاه اساسی را در زندگی ما داده است به این امر مربوط می شود که نفت، بنیان و بنیاد اقتصاد ما در تقریباً صد ساله‏ی اخیر بوده است. ما ایرانیان بعد از اکتشاف این نعمت الهی در سرزمین خود با بلایی به نام اقتصاد نفتی مواجه هستیم؛ بلایی که مختص امروز و دیروز و این دولت یا آن دولت نیست، از زمان پهلوی اول همه‏ی دولتها دست به گریبان آن بوده اند و در همه‏ی این سالها نفت مایه و مایع حیات ما بوده است.

به زبان ساده ما نفت می فروشیم و با پول آن روزگار می گذرانیم و این سرمایه‏ ی خدادادی به ثروت ملی تبدیل شده و همه ی دولتهای صد ساله‏ی اخیر چونان ارباب زاده ای لوس و تن پرور و بیفکر و بری از هر هنر، مشغول آتش زدن به میراث پدری خود هستند. سالهاست که دلسوزانِ این آب و خاک دغدغه این را دارند که اقتصاد ما پایه های دیگر غیر از نفت داشته باشد و شعار اقتصاد منهای نفت سر می دهند و امید دارند که روزی ما بتوانیم حتی بدون پول فروش نفت به صورت خام امور ملک و مملکت را تدبیر کنیم.

آخرین صورت این خواسته‏ی دلسوزانه اراده‏ی رهبر حکیم انقلاب است که پس از بیش از ۲۰ سال مبارزه با تکنوکرات های وطنی در مقول های به نام اقتصاد مقاومتی متبلور شده است. به اذعان همه‏ی اهل فن، اول شرط مقاوم شدن اقتصاد ایران این است که پایه ای غیر از فروش نفت به بیگانگان داشته باشد.

فرهنگ مهمترین شأن از شئون زندگی ماست که متأثر از پدیده‏ی نامبارک اقتصاد نفتی است. هر چند این پدیده‏ی مخرّب خاستگاه و غایت فرهنگی دارد و چنین نیست که اقتصاد نفتی از آن حیث که اقتصاد است، زیربنای همه‏ی امور باشد و این حیثِ فرهنگی نهفته در ذات اقتصاد نفتی است که باعث فلاکت امروزین ما شده است، اما در هر حال این صورت اقتصادی مخرب در دیالکتیکی با فرهنگ پیامدهای ناگواری برای فرهنگ ما داشته است. به عبارت دیگر دیالکتیک فرهنگ و اقتصاد، هوایی که ما در آن تنفس می کنیم را مسموم کرده است. برای فهم دقیق تأثیرات و پیامدهای اقتصاد نفتی بر فرهنگ ناگزیریم که در دام تعریف فرهنگ بیفتیم ولی از آنجا که هدف این نوشتار فهمی اجمالی از این پیامدها و طرح مقدماتی آن است، با تکیه بر فهم عمومی ارتکازی از فرهنگ از مشکله‏ی تعریف فرهنگ صرف‏نظر میکنیم.
گاهی که از فرهنگ بحث می کنیم، معنایی خاص از این واژه مدنظر است که در این معنا فرهنگ امری در عرض سیاست و مدیریت و اقتصاد قرار دارد. در این معنای خاص از فرهنگ ما نوعاً با تربیت و محصولات فرهنگی مواجه هستیم و در همین معناست که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم، وزارتخانه های فرهنگی شمرده می شوند و وزرای آنها عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی هستند. وقتی در این معنای خاص از فرهنگ به نسبت اقتصاد نفتی و فرهنگ فکر می کنیم، مهمترین پیامدهای مخرّب اقتصاد نفتی را میتوان با دو مفهوم بی غایتی و عدم وجود مکانیزم طبیعی عرضه و تقاضا تحلیل کرد.
به عنوان مثال، در زمینه‏ی دانشگاه مشاهده میشود که بهترین دانشگاههای ما اساساً غایتی غیر از دانشگاه داشتن ما ندارند. به عبارت دیگر، ما دانشگاه داریم که ما دانشگاه داشته باشیم نه چیز دیگر؛ و این دانشگاهِ بیغایت فقط در اقتصادی میتواند حیات داشته باشد که پول آن از خزانه‏ی غیب نفت تأمین شود. امروزه دانشگاههای معتبر ما چه تعداد دانشجوی تحصیلات تکمیلی دارند؟ چه تعداد پایان نامه در این دانشگاه ها نوشته میشود؟ چند درصد این پایان نامه ها در کتابخانه ها خاک می خورند؟ در کدام اقتصاد است که چنین دانشگاهی میتواند ادامه‏ی حیات دهد؟ به راستی دانشگاه فنی که با صنعت هیچ نسبتی ندارد، چگونه می تواند در یک نظم خلل‏ ناپذیر هر سال بیش از سال قبل دانشجو پذیرش کند؟ در نتیجه اقتصاد نفتی و پول بیحساب نفت این اجازه را میدهد که ما دانشگاهی داشته باشیم که تنها غایتش این باشد که ما دانشگاه داشته باشیم.

داستانِ آموزش و پرورش، قصه‏ی پرغصه‏ی دیگری است که بسط و تحلیل پیامدهای اقتصاد نفتی در آن مجال دیگری می طلبد.
یا به عنوان مثال در زمینه‏ی محصولات فرهنگی مشاهده میشود که هیچ کدام از محصولات ما در مکانیزم طبیعی عرضه و تقاضا قرار ندارند و اگر نباشد خزانه ‏ی غیب نفت به سرعت روند تولید این محصولات متوقف میشود. اگر پولی که دولت با فروش نفت به دست می آورد نباشد وضع سینمای ما و تولیدات آن چه می شود؟ به راستی اگر پول نفت با مکانیزم پیچیده‏ی گروههای سیاسی به نشریات نرسد، کدام مطبوعه ‏ی ماست که میتواند ادامه ‏ی حیات دهد؟ اگر پول نفت نباشد، کدامیک از این سازمانهای عریض و طویل تبلیغات کذا و کذا میتوانند خدمات دینی و فرهنگی ارائه دهند؟ ثمره‏ ی این پول بیحساب نفت به واسطه‏ ی از بین بردن مکانیزم طبیعی عرضه و تقاضا باعث ایجاد رانتهای شدید در این زمینه ها شده است و امروزه فساد شدیدی در تولید اکثر این محصولات فرهنگی مشاهده می شود.
گاهی که از فرهنگ بحث می شود، معنای عامتری مدنظر است که در این معنا فرهنگ شرط اندیشه و عمل ماست. در این معنا از فرهنگ است که در عرف زبانی ما مفاهیمی مثل فرهنگِ کار، فرهنگِ مدیریت، فرهنگِ شهروندی و… ساخته می شود. بررسی و تحلیل پیامدهای اقتصاد نفتی بر این عرصه ها احتیاج به التفاتات پیچیده تری دارد و با مفاهیم ساده تر نمی توان این تأثیرات را تحلیل کرد.
به عنوان مثال در تأثیر اقتصاد نفتی بر فرهنگِ کار میتوان از منظرهای گوناگونی ورود کرد؛ یکی از این منظرها تأثیر ذهنیت تاریخی-اجتماعی حاکم شده بر ناخودآگاه ما در آموزش و پرورش است. ما همه در کتابهای درسی وقتی با کشور خود آشنا می شدیم، میخواندیم که ایران کشوری است ثروتمند، صاحب بیشترین منابع نفتی و گازی در جهان. تأثیر این جمله در ناخودآگاه نسلی که در دانشگاه نفتی صاحب مدرک شده است، چه میتواند باشد؟ مفهوم کار در ذهن این نسل به واقع چیست؟ چه قدر نسلی که چنین تربیت شدهاند، آماده‏ی کار سخت برای ساختن ایران است؟
منظر دیگر تأثیر اقتصاد نفتی بر فرهنگ، شکل گیری دولت عریض و طویل نفتی است که مردم را کارمند خود میکند. کارمند و مستخدم دولت بودن که در این تقریباً صد ساله مهمترین خواست و آرمان شغلی ایرانیان است و تأثیر کارمندیِ چنین دولتی بر فرهنگ کار ما ایرانیان مشخص است. وقتی دولت نفتی باشد، میتواند صاحب اداراتی باشد که ساعت کار مفید در آنها کمتر از نصفِ زمان حضور کارمندان در اداره است.
اما مهمترین پیامد اقتصاد نفتی در فرهنگ ما را باید در پدیده‏ی شکل‏گیری دولت اقتدارگرای بوروکراتیک جست‏و‏جو کرد. هر چند شاید نفت به تنهایی عامل و علت محدثه‏ی تبدیل استبداد قجری به دیکتاتوری پهلوی و شکل گیری دولت مقتدر بوروکرات توسعه گرا نباشد اما قطعاً علت مُبقیه‏ی چنین دولتی در ۹ دهه‏ی اخیر نفت بوده است. صرفاً پول بیحساب و کتاب نفت و اقتصاد نفتی است که امکان ادامه‏ی حیات این دولتها را فراهم میکند؛ دولتی که از مرکز برای همه‏ی کشور تصمیم میگیرد و برنامه ریزی میکند.
هر چند پس از انقلاب، ما از شرّ فساد و وابستگی و دیکتاتوری دوران پهلوی اول و دوم خلاص شدیم، ولی در این چهار دهه خصوصاً پس از جنگ تحمیلی ما کماکان اسیر این دولتهای مقتدر بوروکرات توسعه گرا هستیم. چنین دولتهایی ام‏المصائب ما هستند و همه‏ی معضلات فرهنگی که در قبل به آن اشاره رفت، ریشه در چنین دولتهایی دارد؛ ولی مهمترین تأثیر مخرب فرهنگی این دولتها، سیاست زدایی از جامعه و مردمان است. این سیاست زدایی با توسعه گراییِ این دولتها گره خورده است و توسعه گرایی هم عامل سیاست زدایی است و هم در جامعه ماقبل سیاست، توسعه گرایی تقویت میشود. در اینجا منظور از سیاست آن است که قدما می گفتند که سیاست حد عالی حیات انسانی است که زندگی را به بیش از تأمین معاش و روزمرگی مادی گره میزند و با آرمان و غایت و مفهوم سعادت پیوندی وثیق دارد.
وقتی ایرانیان در دوران معاصر و در نهضت مشروطه به نقطه‏ی عطف سیاسی بودن و بیداریشان پس از چند قرن انحطاط رسیدند، در همان زمان پیدا شدن نفت در ایران زمینه‏ی حیات دولت مقتدر توسعه گرا را فراهم کردند و این دولت در حیات خود شدیداً نیازمند سیاست‏زدایی و جلوگیری از بیداری ایرانیان است. در نتیجه اقتصاد نفتی عامل حیات دولتی است که بزرگترین مانع بیداری ایرانیان است.
در ادامه با ملی شدن صنعت نفت نهضت بیداری ایرانیان نشان داد که در سیطره‏ی دولتهای دوران پهلوی اول و دوم از بین نرفته است و در ادامه‏ی همین سیر بیداری ما، مهمترین اتفاق تاریخ معاصر ایران و جهان یعنی انقلاب شکوهمند اسلامی نشان داد که بیداری نه تنها ادامه یافته است بلکه همه‏ی ایران را فراگرفته است.
امروز هم اقتصاد نفتی و دولت مقتدر بوروکرات توسعه گرا جدیترین موانع ادامه و امتداد بیداری ایرانیان است و برای حرکت این بیداری به سمت تمدن نوین اسلامی باید در مقابل این سیاستزدایی ایستاد و مهمترین عامل زمینهساز در این عرصه حرکت به سمت اقتصاد منهای نفت و گرفتن مهم‏ترین عامل سیاستزدایی دولتهای توسعهگرا از دست آنها است.

دسته‌بندی نشده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *