جدایی تلخ پدر از پسر بخاطر تیم ملی/ صادق‌زاده: از تهران تا بانکوک دنبال شیرخشک بودم!

جدایی تلخ پدر از پسر بخاطر تیم ملی/ صادق‌زاده: از تهران تا بانکوک دنبال شیرخشک بودم!

محسن صادق‌زاده ستاره سابق تیم ملی بسکتبال ایران که با چهار نسل این رشته در کشور همبازی و هم کار بود، از خاطرات و اتفاقات عجیب سال‌های دور بسکتبال ایران پرده برداشت.

به گزارش سادس،‌ سنتر سابق تیم ملی بسکتبال ایران با بازی‌های درخشان یکی از ستاره‌های دهه ۶۰ این رشته بود که در زمان بازی از مهره‌های قابل اتکای تیم ملی ایران به شمار می‌رفت. بازیکن بلند بالا یا به قول بسکتبالی‌ها “بیگمن” ایران در آن‌ سال‌ها با نمایش‌های قابل توجه همواره تحسین بسیاری را برمی‌انگیخت. علاقه‌مندان ورزش هنوز ریباندهای پر شمار او را در مسابقات مختلف به یاد دارند. مردی که در دوران مربیگری نیز موفقیت‌های بزرگی چون قهرمانی در لیگ ایران و آسیا را به ارمغان آورد.

محسن صادق‌زاده – متولد 26 مهر 1345 در اصفهان، بازیکنی بود که با چهار نسل بسکتبال ایران کار کرد. شاید تنها نقطه ضعف کارنامه او عدم کسب عنوان قهرمانی آسیا به همراه تیم ملی ایران است. البته خودش می‌گوید شاید اگر شرایط مدیریتی آن دوره در بسکتبال ایران متفاوت می‌شد،‌ احتمالا به آن موفقیت هم دست پیدا می‌کرد، چرا که نسل طلایی آن دوره یکی از بهترین تیم‌های ادوار مختلف تاریخ این رشته دانشگاهی بود.

پس از سال‌ها دوری از خانه، اخیراً صادق‌زاده که با روی کار آمدن جواد داوری به عنوان رئیس فدراسیون بسکتبال، به عنوان مدیر تیم ملی بزرگسالان منصوب شد اما پس از گذشت تنها چند ماه (قبل از پنجره چهارم تا پیش از پنجره پنجم انتخابی جام جهانی)‌ از سمت خود استعفا داد و به آمریکا بازگشت. در این گفت و گو قصد داشتیم درباره علت جدایی او نیز سوالاتی را مطرح کنیم. اگرچه او فعلا تمایلی برای صحبت در این رابطه را نداشت اما در ادامه مشروح صحبت‌هایش را می‌خوانید:

* ابتدا وارد شنا شدم

– من در سنین پایین گرایشات مختلف ورزشی داشتم و خانواده هم واقعا حمایتم می‌کرد. ابتدا بخاطر شرایط قدی خوبی که داشتم وارد رشته شنا شدم تا در این زمینه فعالیت کنم. من در شنا، در مسابقات نوجوانان استان هم قهرمان شدم. در دوره راهنمایی بود که دو نفر از معلمان ورزش خوب ما آقایان رحیمی (روحشان شاد) و بعد از ایشان آقای شورشی برای من خیلی زحمت کشیدند تا به بسکتبال ورود کنم. اتفاق جالب اما این بود که در مقطع دبیرستان وقتی در حیاط مدرسه (زنگ تفریح) بسکتبال بازی می‌کردیم، یکی از دوستان توانایی‌های من را دیده و بنده را برای ورود به بسکتبال در سطح باشگاهی دعوتم کرد.

– یکی از بازیکنان بسکتبالم را دید و از من دعوت کرد که به باشگاه سپاهان اصفهان بروم. آقایان مهدی امیرآقاجانی و رضا مهندسی مربیانی بودند که در آن دوره واقعا به عنوان مربی در باشگاه‌های سازنده شناخته می‌شدند. من از آنجا وارد عرصه بسکتبال شدم. در مسابقات آموزشگاه‌ها هم شرکت کردم. بعد از آن هم فعالیت حرفه‌ای من شروع شد و خیلی سریع روند رو به رشدی را طی کردم.

* پدرم نگذاشت به مسابقات اعزام شوم

متاسفانه در ایران سطح مدیریت کلان ورزش به صورت روزمرگی است و برنامه مدون نداریم. همه دنبال بقا و ماندگاری بیشتر هستند.– باور کردنی نبود که در کم‌تر از سه سال من به تیم ملی دعوت شدم و به عنوان جوان‌ترین بازیکن قرار بود عازم مسابقات آسیایی شوم که پدرم اجازه نداد. دلیل هم این بود که ایشان علاقمند بودند بنده تحصیلات دانشگاهی داشته باشم. ما مسابقات دسته دو جوانان کشوری را داشتیم که آقای مجید توفیق آنجا حضور داشتند و استعدادها را کشف و جذب تیم ملی کردند. پس از اعزام نشدن با تیم ملی برای مسابقات دهه فجر وارد اردو شدم که با بزرگانی چون ایلیاوی، مرشدی، آقابیک، لاجوردی، فرزانه و… هم تیمی شدم که یک نوع افتخار برای من بود که با آن بزرگان کار کردم.

* با چهار نسل کار کردم

– من تقریبا با چهار نسل از بسکتبال ایران کار کرده‌ام و حتی می‌شد بیشتر هم در تیم ملی بمانم اما به دنبال مربیگری رفتم. وقتی از بسکتبال رفتم نسل چهارم که نسل طلایی بود به تازگی در حال ورود به تیم ملی بودند.

جدایی تلخ پدر از پسر بخاطر تیم ملی/ صادق‌زاده: از تهران تا بانکوک دنبال شیرخشک بودم!

* می‌توانستیم موفقیت‌های بزرگی کسب کنیم

– هر نسل‌ جایگاه و شرایط خاص خودش را داشت، نمی‌شود آن‌ها را با هم مقایسه کرد چون باید با توجه به شرایط هر دوره آن‌ها را سنجید و مقایسه با هم خیلی درست نیست و دور از انصاف است. اما چیزی که برای من خیلی تلخ بود این است که ما می‌توانستیم با آن نسلی که ارمغانی، ایزدپناه، هاشمی، کسایی‌پور، حاتمی، توفیق، پوراصفهانی و … بودند، موفقیت‌های بزرگی به دست آوریم که این مهم انجام شد. البته مصطفی خیلی زود از ما جدا شد. مجموعه‌ای داشتیم که مدت زیادی با هم کار کرده و تیم خوبی بود. آن پنج نفر اصلی تیم که متشکل از نفراتی چون ایزدپناه، حاتمی، توفیق، کسایی‌پور و من بود، شرایط بسیار خوبی داشت و می‌توانست افتخارات خوبی کسب کند. فرصت بسیار خوبی داشتیم و فقط مدیریت لازم داشت.

* انتقال دانش توسط نسل ما صورت گرفت

– ما می‌توانستیم سال ۹۲ در جام جهانی کانادا باشیم و فرصت این اتفاق هم بود. می‌شد در ژاپن هم نتیجه خوبی بگیریم ولی رخ نداد چون مدیریت درستی نبود. قطعا هر بازیکنی می‌توانست عملکرد فردی بهتری داشته باشد و در اصل این علم، دانش و فاکتورهای فعلی بعد از بازنشستگی ما آمد. شرایط فرق داشت و الان جریانات تغییر کرده است. فرصت‌ها برای بازیکنان بیشتر شده و بازیکنان فعلی بدون شک از اندوخته‌هایی که گروه ما و مربیان مطرح فعلی ایران به دست آورده‌اند خیلی استفاده کردند. یکی از مهم‌ترین عوامل هم این بود که نسل ما انتقال دانش را خیلی خوب انجام دادند. متاسفانه در آن دوره علم روز بسکتبال دنیا به روی مربیان ما باز نبود.

* مدیریت روزمره باعث ایجاد خلا بین نسل‌ها شد

تلخ‌ترین لحظه زندگی من حضور در مسابقات بانکوک بود. پسر من ۴۰ روز داشت که مریض شد و قبل اعزام در بیمارستان طالقانی بستری شد. متاسفانه امیدی هم برای او نبود– شباهت عمده‌ای که بین دهه ۶۰ و ۷۰ وجود داشت در حوزه‌های مختلف مدیریتی بود. متاسفانه در ایران سطح مدیریت کلان ورزش به صورت روزمرگی است و برنامه مدون نداریم. در یک دوره نیروهایی پدید می‌آیند که مطرح شده و از آن‌ها بهره برداری می‌شود،‌ اما به دلیل نتیجه‌گرایی موجود در حوزه مدیریت ورزش ایران، مدیران در خواب این قهرمانان می‌مانند و فقط زمان ماندگاری خود را بیشتر می‌کنند. در نتیجه از چرخه تولد خارج می‌شویم و همیشه این گپ بزرگ را در بین نسل‌ها داریم. در حالی که دنیا این طور نیست.

– آن‌ها تلاش میکنند در اوج کار و درخشش یک نسل نیز پرورش و پشتوانه سازی را ادامه دهند ما باید این مهم را در نظر بگیریم. روح آقای یزدانی‌خرم شاد باشد، من معتقدم تاثیرات بزرگی داشتند و والیبال را در مسیر درست قرار دادند. ما باید از ایجاد گپ بزرگ میان نسل‌ها جلوگیری کنیم. علم این موضوع وجود دارد و باید با علم روز این کار را انجام داد.

* نمی‌دانم چرا عازم قهرمانی آسیا ۱۹۸۷ نشدیم!

در آن زمان آقای عنایت الله آتشی سرمربی ما بود و در لحظه آخر به صورت خیلی عجیب گفتند که تیم ما اعزام نشود. چیزهایی گفتند که اصلا نمی‌شود مطرح کرد چون دقیق نیست، اما هیچ ربطی به فدراسیون نداشت و موضوع چیز دیگری بود. ما قرار بود فردا اعزام شویم که لغو شد! قهرمانی آسیا ۱۹۸۷ فرصت بزرگی بود که از دست دادیم.

* نسل ما به حقش نرسید

– من نمی‌خواهم سیاسی حرف بزنم اما یک بعد ضعف‌های موجود در ورزش ما، به سیاست تربیتی اجتماعی اشتباه برمی‌گردد. ما باید در محیط‌های جمعی احترام را نگه داریم و جایگاه خود در گروه را پذیرفته و کار گروهی انجام دهیم. متاسفانه اشکال بزرگی در تربیت اجتماعی داریم و آن هم این است که ما ایرانی‌ها نمی‌توانیم کنار هم زندگی کنیم. منفعت طلبی زیاد است و این موضوع را الان بیشتر می‌بینم. قبلا تا این حد نبود اما الان خیلی بیشتر از زمان ما است. همه دنبال این هستند به چیزی برسند. این اتفاقات به تربیت خانوادگی و اجتماعی ما از دوران مدرسه برمی‌گردد.

– جوانانی که کنار هم جمع می‌شوند تربیت خانواده و اجتماعی به دست آمده را وارد گروه می‌کنند که باید آن مجموعه بتواند این موضوعات را برای رسیدن به هدف مشخص هماهنگ کند. بسیار مهم است به افراد یاد بدهیم که برخی مواقع باید منفعت ملی را اولویت قرار دهند. در آن دوره ما به نقطه‌ای رسیدیم که باید اسم برخی بازیکنان تیم ملی در سطح آسیایی و حتی جهانی مطرح می‌شد. اگر به فینال آسیا می‌رسیدیم قطعا اسامی بزرگ‌تری از نفرات تیم به گوش می‌رسید ولی همین موضوعات باعث شد به حق خودمان نرسیم. متاسفانه برخی افراد خودشان را جدا کردند که نتیجه بهتری بگیرند اما نهایتا باختیم که نشان داد تصمیم درستی نبود. مجموعه‌ای که باید این گروه را با هم نگه می‌داشتند، موجود نبود. جای جای اجتماع ما نیز این موضوع وجود دارد و اگر بگوییم نیست کاملا اشتباه کرده‌ایم.

جدایی تلخ پدر از پسر بخاطر تیم ملی/ صادق‌زاده: از تهران تا بانکوک دنبال شیرخشک بودم!

* فرهنگ کار گروهی در نسل ما نبود

– متاسفانه نوع تربیت نیروها در مدرسه‌های کشورهای دیگر خیلی متفاوت با ایران است. آن‌ها همواره در مدارس فرهنگی ایجاد می‌کنند که هر بچه کار گروهی را بلد باشد اما در ایران یک جوان باید تلاش کند تا به تنهایی نتیجه خوبی در کنکور بگیرد و بهتر از بقیه شود تا وارد دانشگاه شود. ما در ایران رقابت فرد به فرد داریم و اصلا موضوع کار گروهی مطرح نیست. همه جوانان ما در چنین فضایی هستند و اگر هم آن اتفاق در گروه ما رخ داد دلایل این چنینی داشت.

– اگر در مربیگری هم موفق بودیم دلیل همین موضوع بود، اما آن بستری که در یک کار گروهی استفاده کنیم نبود. تمام مربیان دنیا گروه‌های خاصی داشته و باهم ارتباط نزدیک دارند تا اطلاعات داد و ستد کنند اما ما در ایران این کار را نمی‌کنیم و کسی به کسی چیزی نمی‌دهد. اگر چنین اتفاقی بیفتد همه یاد می‌گیرند اما متاسفانه این فرهنگ در ایران خوب نیست. شما کجا می‌بینید که در ایران بچه‌ها با فعالیت گروهی کاری کنند؟ همه ما هم درگیر این موضوع هستیم.

* بازی‌های آسیایی ۹۸ تلخ‌ترین دوره زندگی من بود

– تلخ‌ترین لحظه زندگی من حضور در مسابقات بانکوک بود. پسر من ۴۰ روز داشت که مریض شد و قبل اعزام در بیمارستان طالقانی بستری شد. متاسفانه امیدی هم برای او نبود و روح پدر اکبر شیریان شاد که در آن لحظه به من انرژی بسیاری می‌داد و می‌گفت امید تو به خدا باشد. همه مسئولان از جمله دکتر غضنفری و … هم بسیار به من کمک کردند. هیچوقت یادم نمی‌رود به فرودگاه که رفتم پدر اکبر شیریان به سینه من زد و گفت “اوس کریم”. لحظه فوق‌العاده‌ای بود و تصمیم گرفتم با تیم اعزام شوم و همسرم را بچه تنها گذاشتم و رفتم، در حالی که از اعزام منصرف شده بودم. من با این شرایط وارد تایلند شدم (با بغض).

* شیر خشک خاصی می‌خواستم که در ایران نبود

معماری بسکتبال نوین را باید به اسم مجید توفیق نوشت و این دیدگاه من است. البته پوست من را هم  کند.– سجادی رئیس کاروان بود و در آن فضای سخت کمک زیادی به من کرد. شیر خشک خاصی می‌خواستم که در ایران نبود، آقای سجادی به من اجازه می‌دادند در بانکوک دنبال آن شیر خشک بگردم و به ایران بفرستم. این را گفتم که بدانید پس ذهن یک بازیکن چه شرایطی بود (با بغض).

* مقصر باخت مقابل تایوان من بودم

– در بازی با تایوان که باختیم و به فینال نرسیدیم، در حقیقت مقصر اصلی من بودم و مسئولیت اشتباه خودم را کاملا می‌پذیرم. من و اکبر شیریان سال‌ها با هم در ذوب آهن بازی کردیم و در آن سال‌ها من همیشه ریباند خوب انجام می‌دادم. اکبر همیشه زیر سبد حریف وایستاده بود و من را صدا می‌کرد که تا توپ را از زیر سبد خودمان برای او پرتاب کنم و او توپ را به سبد حریف برساند. به آن گل‌ها می‌گفتیم گل مفت (با خنده). او می‌دانست من حتما توپ را ریباند میکنم.

– من در آن پنج ثانیه آخر بازی باید توپ را بعد از ریباندی که انجام دادم نزد خودم نگه می‌داشتم که نگه نداشتم و ناگهان به صدای شیریان پاس دادم، چون عادت کرده بودیم.  آن بازیکن حریف هم توپ را گرفت و وارد سبد ما کرد. بازیکن حریف یک نیمه اول بد داشت ولی در نیمه دوم اصلا عجیب بازی کرد. نمی‌دانیم چه کرد در رختکن. یکی از حسرت‌های بزرگ ما آن بازی بود. مسابقات سال ۱۳۷۰ در اندونزی هم ما می‌توانستیم مدال بگیریم ولی متاسفانه نشد. ما باید افتخارات بزرگی کسب می‌کردیم اما به هر حال نشد.

جدایی تلخ پدر از پسر بخاطر تیم ملی/ صادق‌زاده: از تهران تا بانکوک دنبال شیرخشک بودم!

* بضاعت بسکتبال کم بود

– بعد از دوره ما فضای مطالعات باز شد و مربیگری در ایران رشد کرد. شما نمی دانید با چه بدبختی از آمریکا برای من ویدیو و کتاب آموزش مربیگری می‌آمد. الان شرایط خیلی متفاوت است و مربیان ما خیلی سخت کار می‌کردند. اشکال این بود که بضاعت علم بسکتبال کم بود و ارتباط‌های لازم برای دریافت دانش روز نبود.

* مجید توفیق معمار بسکتبال نوین است

– مقایسه کردن دور از اخلاق است، اما درباره مجید توفیق باید بگویم که ایشان از ارتباطات بالای خود استفاده کرد و سالی که آمد ما در سالن اکباتان باشگاه پاس بودیم. ناصر بیگلری هم رئیس فدراسیون بود. توفیق گفت من با بسکتبال بدنسازی میکنم و بدنساز نمی‌خواهم. تحولی که در آن دوره ایجاد شد توسط مجید توفیق صورت گرفت. اصلا او خیلی متفاوت کار کرد و آقای توفیق دریچه بزرگی به روی بسکتبال ایران باز کرد که سالیان سال مربیان ما همان کارها را ادامه دادند. معماری بسکتبال نوین را باید به اسم مجید توفیق نوشت و این دیدگاه من است.

* مجید توفیق پوست من را کند!

محمود مشحون آن نفرات ساخته شده به دستش رسید و به سود بسکتبال ایران خیلی خوب کار کرد. درک کافی از فضا داشت و خیلی خوب نتیجه گرفت، اما عیب بزرگ او خوابیدن در باد این بازیکنان بود.– من قبل و بعد از توفیق را دیدم و باید بگویم ایشان خیلی زحمت کشید و البته پوست من را هم  کند (باخنده). استخوان پاشنه پای من شکسته بود و ایشان فکر می‌کرد برای فرار از تمرین دروغ می‌گویم،‌ البته حق داشت چون افراد قد بلند تنبل هستند و من هم تنبل بودم. البته وقتی عکس گرفتیم و پای من را گچ گرفتند متوجه شد که بهانه نیست.

* شهرستان‌های ما در سایه قهرمانان خوابیدند

– هیچ فرقی نمی‌کند شما در سطح ملی خواب بمانید یا در شهرستان‌ها، متاسفانه این اتفاق برای ذوب آهن افتاد. متاسفانه در یک دوره کار جدی در بسکتبال اصفهان رخ نداد. سال ۱۳۸۳ که من سرمربی تیم ذوب‌آهن بودم، سعید آذری با توجه به توانایی‌های مدیریتی بنده به من گفت مسئول امور رده‌های پایه باشگاه ذوب‌آهن باش که فکر کنم اسناد آن دوره که اطلاعاتی را هم جمع آوری کردم موجود باشد.

– اولین کاری که کردم موجودی خودمان را از نظر کمی و کیفی بررسی کردم که پس از یک تحقیق دقیق میدانی آماری نگران کننده به دست آمد. نگرانی آن سال‌ها هم نتیجه‌اش دیده می‌شود. در آموزش و پرورش فعالیتی نشد تا بازیکن سازی صورت بگیرد که خوب نیست. ما مربی بسکتبال داشتیم اما استعدادیابی درستی صورت نگرفت و تیم‌هایی مثل ذوب آهن افت شدیدی داشتند. از سال ۱۳۸۳ به بعد یکی از اشکالات بزرگ حوزه ورزش همین فضا است، متاسفانه معلمین ورزش کمکی نمی‌کنند.

* مشحون گفت یا مربی باش یا بازیکن

– من مربیگری را خیلی دوست داشتم و حتی در سال‌های ۷۹ و ۸۰ مربی و بازیکن بودم که خیلی اذیتم کردند. نهایتا هم مشحون گفت یکی را انتخاب کن، یا بازی کن یا مربی باش. جالب اینکه من در آن دو دوره هم قهرمان شدم. من در ۳۳ و ۳۴ سالگی از بسکتبال کنار کشیدم و بارها هم سرزنش شدم که چرا زود کنار رفتم، ولی دلیل این بود که خسته شدم چون لذتی نداشتم و به دنبال نو کردن کار بودم. نیازها را می‌دیدم و ریسک بزرگی کردم که کنار رفتم.

* ظلم بزرگی در حق من کردند!

– همه آن افراد که باعث شدند از تیم ملی جوانان جدا شوم دوستان من بودند، ولی بسیار اشتباه کردند و از همانجا ظلم بسیاری در کار من شد. نمی‌دانم تلافی چه کاری بود؟ سال ۸۱ با تیم جوانان بودم و می‌شد افتخارات تیم ملی با من هم صورت بگیرد ولی باشگاه حمایت نکرد و بنده را کنار زدند. اگر دنبال مقصر و افرادی باشیم که دخیل بودند، شاید باید رفتار خودم را مقصر بدانیم. رفتاری داشتم که باعث شد بازخورد بدی از طرف مدیران ببینم و مقصر اول خود من هستم چون ذهن من حرفه‌ای بود و هنوز هم همینطور است. بازیکن یک هدف دارد و باید حرفه‌ای پیش برود، هر کسی هم که برنده می‌شود تفاوت‌هایی در ذهن خود با دیگران دارد که دقیقا مشکل من با بقیه همین بود. در حقیقت سیاست و روش ارائه را نداشتم و بیشتر حرفه‌ای فکر می‌کردم.

– همانطور که پیشتر گفتم مشکل ما فضای بد مدیریتی است که به شکل روزمرگی پیش می‌رود. ما باید جلوتر را ببینیم و برنامه‌ریزی کنیم که در ایران اینطور نیست. متاسفانه من موضوعات را درون خودم ریختم. در حقیقت مدیران ما صرفا افرادی هستند که کت و شلوار پوشیده و چند نفر را دور خود جمع کرده‌اند که انگار مدیریت همین است. ما ضعف مدیریتی داریم و همین نتایج بد هم نتیجه آن‌ها است.

جدایی تلخ پدر از پسر بخاطر تیم ملی/ صادق‌زاده: از تهران تا بانکوک دنبال شیرخشک بودم!

* مشحون از فرصت‌ها استفاده کرد

– دکتر غضنفری برای من انسان بزرگ و قابل احترامی است. من تا سال ۸۰ بازیکن تیم ملی بودم و در دوره آقای غضنفری از تیم ملی خارج شدم. ضعف بزرگ آن دوره این بود که همه چیز به محوطه پنج سالن مجموعه ورزشی آزادی محدود بود و درب بسکتبال به روی تمام استعدادهای کشور باز نبود. من بارها این موضوع را گوش زد کردم. متاسفانه همه چیز در سالن آزادی حبس شده بود. ما نسل قدیم هستیم و نسبت به نسل جدید احترام گذاشتن برای ما خیلی مهم است، مطمئن باشید هیچ چیز به تنهایی نبود. خیلی‌ها می‌گویند معمار آقای فتحی بود اما معمار حقیقی او نبود. همه ما کار کردیم تا این نسل تربیت شد. به اعتقاد من ضعف غضنفری حبس شدن در مجموعه فدراسیون بود چون شناخت کافی برای توسعه بسکتبال را پیدا نکرد.

– اما درباره محمود مشحون باید بگویم که گاها مدیرانی هستند که از فرصت پیش آمده درست استفاده می‌کنند. محمود مشحون آن نفرات ساخته شده به دستش رسید و به سود بسکتبال ایران خیلی خوب کار کرد. درک کافی از فضا داشت و خیلی خوب نتیجه گرفت، اما عیب بزرگ او خوابیدن در باد این بازیکنان بود. واقعا اگر عزیزان همراه او در فدراسیون به فکر بودند، شاید هیچوقت این گپ‌های موجود میان نسل طلایی و حال حاضر را نمی‌دیدیم.

نباید کسی را بکوبیم چون چنین کاری صرفا وقتی صورت می‌گیرد که یک فرد جایگاهی بخواهد و در حد و اندازه آن جایگاه نباشد. * با آمدن داوری تفاوت بزرگی ایجاد شد

– من و رامین طباطبایی هم بازی و سالیان سال رفیق بوده‌ایم، فقط در حوزه کار با یکدیگر هم سو نبودیم. نمی‌شود عیب و ایراد سنگین روی کار طباطبایی گذاشت چون در دوره کرونا بود و شاید همین موضوع برنامه‌های او را دچار اختلال کرد. اما درباره جواد داوری باید بگویم که تفاوت بزرگی بین این دو نوع مدیریت ایجاد شده است. جواد داوری تمام عرصه‌ها از بازیگری تا مدیریت را تجربه کرده است. او در زمینه بیزنس نیز فرد موفقی است. تا زمانی که به تهران نیامده و داوری را از نزدیک ملاقات نکرده بودم، باور نداشتم که این جوان مستعد می‌تواند بسکتبال را درست هدایت کند. او در شرایط سخت بسکتبال همه فعالیت‌های مورد نیاز برای اعزام‌ها و مسابقات را به خوبی پیش برد که کار راحتی نبود.

– داوری زمان کمی داشت ولی بدون نفس کشیدن همه موضوعات را مدیریت کرد و با این شرایط اقتصادی سخت همه اعزام‌ها را بدون مشکل انجام داد. او اشتباهاتی هم در انتخاب‌هایش داشته است که به او گفته‌ام و قبول دارد. اما در این فاصله زمانی باید به انتخاب‌های او احترام گذاشت. حال او دیدگاهایی دارد که باید به او احترام گذاشت و صرفا نگرانی‌های خود را با حسن نیت مطرح کنیم. ایراد بزرگ داوری این بود که در فضای موجود به سرعت تصمیم گرفت و باید یک مقدار آرام‌تر پیش می‌رفت.

* حدادی باید جوانان را رشد دهد

– خوشبختانه من و حامد یک احساس امنیت متقابل با هم داریم و شاید این موضوع بخاطر هم پست بودن ما باهم در بسکتبال است. من از سال ۲۰۰۸ او را می‌شناسم و احترام زیادی به هم قائل هستیم،‌ بدون شک او اسطوره تکرار نشدنی بسکتبال ایران است هرچند که جایگاه نفراتی چون صمد، کامرانی، آفاق و … هم محفوظ است. مثل حدادی تکرار نمی‌شود. ضمن اینکه ما باید یک روش درست را برای ساختن جایگزین حدادی پیدا کنیم، حامد هم باید به وظیفه خود که رشد دادن جوانان است عمل کند. ضمن اینکه او الان هم دلسوزی می‌کند. تعدادی از نفرات هستند و شاید مثل حامد نباشند، اما می‌شود با سیاست گذاری درست سرمربی تیم ملی یک جانشین خوب برای حدادی درست کنیم.

– اکنون باید دید ارمغانی یا سرمربی دیگر چقدر می‌توانند در طول زمان حضور حامد، کنار این اسطوره بستر مناسبی برای رشد جوانان ایجاد کنند. تیم ملی ما اعتماد به نفس می‌خواهد و تنها کسی که این اعتماد به نفس را به بسکتبال ایران می‌دهد خود حامد است که باید این مسئولیت مهم را به خوبی انجام دهد.

* شیریان شوخ‌ترین همبازی من بود

– من با افراد و نفرات بزرگی همبازی بوده‌ام که نمی‌توان از بین آن‌ها یک نفر را انتخاب کرد اما قشنگ‌ترین و فان‌ترین دوست من اکبر شیریان بود. در دوران ملی من و سعید ارمغانی هم اتاقی بودیم اما شوخ‌ترین فرد شیریان بود.

جدایی تلخ پدر از پسر بخاطر تیم ملی/ صادق‌زاده: از تهران تا بانکوک دنبال شیرخشک بودم!

* به دلیل مسائل شخصی دیر به ایران آمدم

– من دوست نداشتم بگویم کجا زندگی میکنم (صادق‌زاده ساکن آمریکا است) اما همه چیز به زندگی شخصی برمیگشت. وقتی به ایران می‌آیید باید به تیم کمک کنید. ضمن اینکه همه افراد دنبال منافعی هستند که در قبال فعالیت خود دریافت می‌کنند. خود من هم باید می‌دیدم که از نظر اقتصادی شرایط خانواده‌ام مدیریت شدنی است یا نه که بحث بسیار مهمی بود. در غیر اینصورت جواد آدم سالمی است و کار با او اتفاق خوبی به شمار می‌رفت. در حال حاضر فضای فرهنگی موجود برای من در ایران چیزی ندارد و من اینجا هستم تا کمک کنم، در کشور جوانان بسیار شایسته و آینده داری داریم که بسکتبال ما را متحول خواهند کرد. همه هدف من فراهم آوردن بستر مناسب در فضای همراه با اعتماد برای آنهاست تا بتوانند برای آینده بسکتبال ایران افتخار آفرینی کنند. فقط اینجا بودم تا کمک کنم. واقعا سهمی برای خودم قائل نیستم و فقط امیدوارم همه باهم در کنار تعریف‌ها، نقدهای درستی انجام دهیم.

* نحوه آموزش مربیان در ایران اشتباه است

– من مخالف کلاس‌های مربیگری هستم چون جای دیگری از دنیا چنین چیزی نمی‌بینم. مربیان ما باید در کمپ‌ها حضور پیدا کنند تا تئوری – عملی کار کنند. اینکه مربی مدرک درجه یک بگیرد و سه سال بعد درجه دیگری به او بدهند، درست نیست. مربیان ما باید در کنار مدرس خارجی، کمپ‌های تئوری – عملی داشته باشند. فدراسیون باید به مربیان کمک کند تا در کمپ‌های خارجی هم شرکت کنند.

* به آینده توجه کنیم

– نگرانی من این است که به آینده خوب توجه نمی‌کنیم و دید بلندی نداریم. باید برنامه بهتری بچینیم. الان در جامعه می‌بینم که به هم توهین می‌کنیم. باید با فرهنگ درست‌تری پیش برویم و کسی را نکوبیم چون چنین کاری صرفا وقتی صورت می‌گیرد که یک فرد جایگاهی بخواهد. البته تاکید می‌کنم که چنین فردی برای یک جایگاه خوب مناسب نیست.

انتهای پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *