او زنده است؛ فاطمه ۲۴ ساله اهل حلب حالا در میان آوارگان سوری که در محله زینبیه در اطراف حرم حضرت زینب (س) پناه گرفتهاند زندگی و تحصیل میکند.
در میان صدای خمپارهها و درگیریهایی که از اطراف دمشق به گوش میرسد و در هراس لحظه به لحظه انفجار یک بمب زیر پایش! ادبیات فارسی میخواند به این امید که روزی به ایران سفر کند و در رشته دکترای زبان و ادبیات فارسی ادامه تحصیل بدهد.
میتوانست یکی از همان کشتهها باشد؛ همان تصاویر دردناکی که به بیماران قلبی توصیه میشود نبینند.
میتوانست گردن زده شود، به بردگی و اسارت برود و یا در یکی از انفجارها کشته شود و ما از راهی دور تصویرش را ببینیم و آهی بکشیم برای این کشته ناشناس! اما او زنده است، فاطمه ۲۴ ساله اهل حلب.
زندگی در یک اتاق ۱۵ متری بد نیست به شرط آن که ۶ آواره دیگر همانجا زندگی نکنند! در این صورت تنها میتوانی گوشهای از آن اتاق را برای خودت برداری وهمانجا بشود خانهات! همانجا غذا بخوری، شب امتحان درس بخوانی، بخوابی و به امید روزهای بهتر بیرون بزنی و به حرم پناه ببری.
فاطمه همیشه اطراف حرم است برای او دمشق، دیگر پایتخت رویایی کشورش نیست که روزهای نوجوانی آرزوی رفتنش را داشت حالا در این شهر تنهاست و فقط به آرامش در حرم سیده زینب(س) دلخوش است.
عکس پشت زمینه گوشیاش را نشان میدهد؛ تصویری از شهیدمرتضیآوینی! فاطمه تمام مطالب شهید آوینی را خوانده و با تفکر او آشنایی دارد.
برویا، شهر ویران شده
تا ۵ سال قبل نامش رواء بود که با فتحه «ر» معنای آب گواراست و با ضمه«ر» به معنای آبرو و منظرهی خوش و زیباست. رواء در منطقه المیردیان حلب در یک خانواده سنی مذهب متولد شد اما از ۵ سال قبل وقتی برای تحصیل در رشته ادبیات عرب به دانشگاه رفت با تحقیقاتی که انجام داد تغییر مذهب داد و نامش شد فاطمه. او میگوید:« خانوادهام با شیعه شدن من مشکلی ندارند و با من مخالفتی نکردند».
برادران فاطمه در بیروت کار میکنند و پدر و مادر، وحشت محاصره شدن توسط نیروهای داعش را تجربه کردند و خانهای که روزی با خمپارههای داعش ویران شده بود همچنان نیمه ویران است و البته محلی برای زندگی.
فاطمه میگوید:« در منطقهای که زندگی میکردم بعضیها از ترس، با تروریستها بیعت کردند. بعضیها هم با مخالفان دولت مرکزی همدست شدند و عدهای هم مهاجرت کردند» اما اگر پسر بود حتما با داعش میجنگید؛ این مهمترین رویای دستنیافتنی فاطمه است.
او شیفته ضربالمثلهای فارسی است؛ این ضربالمثل معنادار را میخواند:« گهی زین به پشت و گهی پشت به زین» و از جنایتهای داعش در کشورش میگوید به این امید است که به زودی زین برگردد و شر داعش از این منطقه کم شود و از محله کودکیهایش و از همسایههای دوستداشتنیاش و از شهر باستانیاش.
او حالا به حلب برگشته است و زندگی در حلب یعنی زندگی در جهنم! گرچه بخشهایی از این شهر آزاد شدند اما این شهر همچنان جزو مرگبارترین شهرهای سوریه محسوب میشود. کشتارهای جمعی و اعدامهای کودکان خاطرات تلخی را از حضور عناصر داعش در این شهر به جا گذاشته است.*
در حلب جبهههای مختلف وجود دارد که هرکدام برای خودشان تجیهزات نظامی دارند و گاه با هم درگیر میشوند اما درگیری اصلی نبرد همه این جبههها با ارتش آزاد سوریه است. حالا حلب مرکز جنگ است کوچه به کوچه و در هر گوشه آن انفجار و مرگ صیحه میکشد.
«برویا» شهر باستانی چندهزارساله، یکی از کهنترین شهرهای خاورمیانه و نقطه بازرگانی مهم در نیمه راه مدیترانه و رود فرات… حالا نامش حلب است یک شهر ویران شده.
پینوشت:
* سال گذشته باشگاه خبرنگاران جوان در خبری نوشت که بر اساس جدولی که از سوی موسسه اکسفورد منتشر شده، مرگبارترین شهرهای سوریه در آن رتبه بندی شدهاست و رتبه هفتم در این جدول در اختیار، حلب است که دو هزار و ۲۲۳ کشته از جمعیت چهار میلیون و ۶۸۶ هزا نفری این شهر را کودکان تشکیل میدهند این میزان بیش از ۱۹درصد از کشتههای این شهر است.
روایتگر: علیرضا رجاء
گزارشگر: بردیا مجیدی