منتقد درون
نميدانم فکر شما تا کجا رفت و از اين شخصيت عذابآور که در موردش حرف ميزنم، چه تصوري داريد؛ ولي مطمئن هستم شما هم دائم با آن دستبهيقه هستيد. راه دوري نرويم. همهچيز زير سر خودمان است يا شايد بهتر است بگويم در سر خومان است. يک فرد ايرادگير و غرغرو در ذهن و وجود ما که صبح تا شب از ما انتقاد ميکند و تمام هموغمش اين است که اعتمادبهنفس ما را نابود کند. يکچيزي که اسم علمياش ميشود منتقد درون! منتقد دروني همان صدايي است که در درونمان با ما صحبت ميکند يا بهتر است بگويم دعوا ميکند و در مورد کارهايي که انجام ميدهيم، ما را به باد انتقاد ميگيرد. البته آدمها معمولا در درون با خودشان زياد حرف ميزنند، اما همه آنها کار منتقد درون نيست؛ چون همانطور که از اسمش پيدا است، اين منتقد فقط کارش انتقاد از ما است و بسياري از انتقاداتش هم تا دلت بخواهد، تخريبکننده است.
صدايي در سرمان
براي همه ما پيشآمده که وقتي کار اشتباهي انجام ميدهيم، يکصدايي در سرمان با ما حرف ميزند. البته حرف که نه، بهتر است بگوييم بدوبيراه بارمان ميکند. يکچيزهايي مثل بازم که خراب کردي! اين چهکاري بود که کردي؟ آخه چرا حواستو جمع نميکني؟ هرچي به سرت بياد حقته؛ از بس احمقانه رفتار ميکني! حرفزدن هم بلد نيستي! هميشه هميني درست بشو هم نيستي! دستوپا چلفتي! به درد هيچکاري نميخوري! هيچوقت تو انتخاب دوستي موفق نبودي! همه اين جملهها يک احساس منفي مخرب به ما منتقل ميکند. روانشناسها ميگويند که اين منتقد دروني از بچگي در وجود ما شکلگرفته و هرچه بزرگتر ميشويم، او هم با ما رشد ميکند. البته شايد بهتر است بگوييم رشد نميکند، تعداد جملههاي مخربي که به ما نسبت ميدهد، بيشتر ميشود.
معيارهاي سختگيرانه
يک روانشناس معروف به اسم دکتر ماتيو مککي در مورد شناختن اين منتقد دروني، ميگويد: بايد ويژگيهاي اين منتقد را بشناسيد تا بتوانيد با تمرين و اراده او را شکست بدهيد. اين صدا بهخاطر اشتباهاتتان شما را سرزنش و ملامت ميکند. شما را با ديگران در همه زمينهها مختلف مقايسه ميکند تا نشان بدهد که شما آنچنان که بايد خوب و توانا نيستيد. معيارهاي سختگيرانهاي براي شما تعيين ميکند و بهمحض اينکه نتوانيد طبق آن معيارها عمل کنيد، شما را بهشدت سرزنش ميکند. هميشه تمرکزش روي شکستها و نقاط ضعف شما است و خوب ميداند که تا الان کجاها و چطوري ناکام ماندهايد، اما نقاط قوت شما را بهراحتي فراموش ميکند.
انتقاد دروني
منتقد دروني با انتقاد واقعگرايانه و منطقي از خودمان زمين تا آسمان فاصله دارد. گاهي لازم است خودمان از عملکردمان انتقاد کنيم، بدون اينکه احساس منفي نسبت به خودمان پيدا کنيم؛ مثلا ميتوانيم به خودمان بگوييم که عملکردم در اين مورد خوب نبوده و بايد اينطور رفتار ميکردم يا اشتباه کردم و ميتوانم جبرانش کنم. بههرحال براي ساکت کردن اين منتقد مزاحم، چند راه وجود دارد. راه اول اينکه او را جزئي از وجود خودمان ندانيم. بهتر است برايش اسم بگذاريم و به او شخصيتي جداي از خودمان بدهيم. با اين روش راحتتر ميتوانيم با او دستبهيقه شويم. در مرحله بعد، بايد با او حرف بزنيم. بهمحض اينکه غرولندهايش را شروع کرد، بايد مچش را بگيريم و ما هم با او حرف بزنيم؛ مثلا بگوييم: «اين حرفهاي تو اصلا درست نيست و تا اين حد که ميگويي، اوضاع بد نيست»؛ «ميتوانم درستش کنم» يا «انسان جايزالخطا است، اشتباه کردم و درستش ميکنم.»
ديدگاهتان را عوض کنيد
يادتان باشد هر آدمي نقاط ضعف و قوت خودش را دارد. قرار نيست همه مثل هم باشند. «من هم ارزشها و استعدادها و خوبيهاي خودم را دارم. من خودم را با خودم مقايسه ميکنم.» به همين راحتي با چندتا جمله، نفس اين قلدرخان را ميبريد! يک نيشگون کوچک گاهي ميتواند ديدتان را عوض کند، بهجاي اينکه بگوييد من خيلي بينظم و آشفته هستم يا هيچوقت نميتوانم کارهايم را انجام دهم، خود را تمرين بدهيد تا بگوييد فکر ميکنم که نتوانم اين کار را انجام دهم. باور کنيد همين تغيير کوچک در لغات فاصله زيادي ايجاد ميکند. با اين تغيير کمکم افکارتان نسبت به خودتان مثبتتر شده و منتقد عقبنشيني ميکند. بايد با تمام وجود قبول کنيد که هيچ آدمي بيعيب و کامل نيست. نقصهايتان را بپذيريد، با خودتان مهربان باشيد، ولي هيچوقت خودتان را کامل نبينيد.
( مريم احمدي| هفته نامه امين جامعه )