به گزارش سادس به نقل از خراسان، آهای! پدر و مادرانی که امروز از پله های دادگستری بالا و پایین می روید تا از یکدیگر طلاق بگیرید! من هم فرزند طلاقم! یقین بدانید فرزندان شما هم سرنوشتی بهتر از عاقبت تلخ من نخواهند داشت.
اگرچه پس از خلافکاری های متعدد، امروز دستم به خون دوستم آلوده شد و مهر قاتل بر پیشانی ام خودنمایی می کند، اما من به تنهایی در وقوع این جنایت مقصر نیستم.
شاید من به اتهام قتل عمدی محاکمه و به اعدام محکوم شوم ولی بدانید من آخرین نفری نیستم که مرتکب جرایم خشن می شود، پس از من هم فرزندان طلاق خواهند بود که به خاطر نداشتن یک راهنمای خوب در زندگی، به جرم روی آورند و همانند من به یک خلافکار حرفه ای تبدیل شوند…
این جملات بخشی از اظهارات نوجوان 17ساله ای است که به اتهام ارتکاب قتل عمدی توسط کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شده است.
این نوجوان روز گذشته پس از آن که جزئیات و چگونگی وقوع جنایت را در حضور قاضی سیدجواد حسینی (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) تشریح کرد، به بیان ماجرای تلخ زندگی اش پرداخت و گفت: سال ها قبل در تهران سکونت داشتیم اما پس از به دنیا آمدن برادر کوچک ترم، به مشهد مهاجرت کردیم.
آن زمان من کودکی 4ساله بودم خوب به خاطر دارم که پدرم همواره با دوستان معتادش رفت و آمد می کرد . به دلیل این شرایط پدرم را کمتر می دیدیم، چراکه هر بار به اتهام های مختلفی از قبیل موادمخدر، نزاع و … روانه زندان می شد.
آخرین بار نیز در پی شکایت مادرم و به خاطر مهریه، حدود 10سال قبل زندانی شد. پس از این ماجرا، مادرم از او طلاق گرفت و با مرد دیگری ازدواج کرد.
پدرم نیز که دل خوشی از مادرم نداشت، زنی را به عقد خودش در آورد و دیگر او را ندیدیم. من و برادر کوچکم به ناچار نزد پدربزرگمان رفتیم و به زندگی ادامه دادیم. این در حالی بود که پدربزرگم نمی توانست مخارج ما را تأمین کند و من سعی می کردم با کارهای مقطعی برای خودم پولی در بیاورم.
دیگر هیچ راهنمایی نداشتیم تا اشتباهاتمان را به ما گوشزد کند و من هر کاری را که دوستانم می خواستند، انجام می دادم. تا این که در سال دوم دبیرستان ترک تحصیل کردم. معدلم برای ورود به رشته علوم انسانی کافی نبود و مدیر مدرسه اصرار داشت من در رشته کار و دانش ادامه تحصیل بدهم، ولی من علاقه ای به آن رشته نداشتم و التماس هایم برای ادامه تحصیل در رشته علوم انسانی بی فایده بود.
این ماجرا موجب شد تا در یک تولیدی مانتو مشغول به کار شوم و قید درس و مدرسه را بزنم.از آن روز به بعد، همه اوقات بیکاری ام را با دوستانم می گذراندم و به کشیدن قلیان، حشیش و مصرف مشروبات الکلی می پرداختیم.
دیگر حضور در گیم نت ها و رفیق بازی جزئی از زندگی ام شده بود تا این که در آن شب شوم نیز به همراه چند تن از دوستانم در یک کوچه خلوت مشروبات الکلی نوشیدیم. آن شب با خودم فکر کردم اگر به خانه پدربزرگم بروم، آن ها از بوی دهان من متوجه موضوع می شوند. این بود که در همان حالت مستی به داخل ورزشگاه رفتم و در پی یک درگیری، دوستم را به قتل رساندم و…