همه ايرانيان يك سال كار و تلاش كرده يا درس ميخوانند تا نوروز از راه برسد و استراحتي كنند و صله رحمي به جاي آورند.
گام اول) حيرت
همه ايرانيان يك سال كار و تلاش كرده يا درس ميخوانند تا نوروز از راه برسد و استراحتي كنند و صله رحمي به جاي آورند. قليلي به سفرهاي خاص خارجي و عيشهاي مطربگونه عادت داشته و كثيري هم به سياحت و زيارت تا آنجا كه ديگر در مشهدالرضا (ع) جاي سوزن انداختن هم نيست. خيلي كه اين جماعت، مؤمن ميشوند سرشان حال و هواي راهيان نور كرده و راهي شلمچه و فكه و طلاييه ميگردند تا با پاهاي برهنه در مقتل و مشهد شهيدان، عشقبازي كرده و رقص شيدايي و جنون ادا نمايند. تمام اين گروه كه ذكرشان رفت به نوعي در سياحت و تفريح هستند چه كنار دريا و در طبيعت ناب الهي و چه در بقاع متبركه و قطعاتي از بهشت آسماني.
اما حقيقتاً در حيرتم از بندگاني كه نام «جهادگر» را بر روي خود نهادهاند. نه پيران صفوف اول جماعات مساجدند كه بگويي«ورنه هر گبري به پيري ميشود پرهيزگار» (كه البته اين شعر را قبول ندارم) و نه افرادي بيسواد و رانده شده در محيطهاي اجتماعي هستند كه بگويي«خب علاّفند».
حيرت من آن زمان افزون ميگردد كه هم در اوج جواني هستند هم متخصص و كارآمدند و چنين افرادي، شيرينترين لحظه سال را با تمام راحتي و آسايشي كه در خانه و شهر داشته و اتفاقاً افرادي برونگرا و اجتماعي هستند همه را بيخيال شده و به عمق سختيها و كاستيهاي دنيوي در روستاهاي محروم و مرزي پيش ميروند تا به جاي استراحت و ديدن تلويزيون و مشغله شبكه اجتماعي و امثالهم؛ از نماز صبح بيدار شده و تا پاسي از شب، نوكري روستاييان مينمايند بيآنكه ذرهاي چشمداشت مادي داشته و دائماً براي اجر و مزد خود از اهالي «دعاي خير» طلب ميكنند.
آنگاه تعجب و شگفتي من بيش از پيش ميشود كه متأهلين را ميبينم يا با نامزد و همسر جوان خود در اوان حيات و پيوند مشترك به اين ديار عاشقي سفر كردهاند يا پدراني كه فرزند نخست يا حتي همسر و سه فرزند قد و نيم قدشان را به خداي سبحان سپرده و به جاي آنكه همسفره هفت سين خانواده باشند آمدهاند شادي خود را با كودكان روستايي تقسيم كنند تا ثواب چنين ايثار بزرگي را خداوند در خانواده چنين جهادگري، ضرب كرده و عجب اجر و مزدي بيمنتها عايد همسر غريب و فرزندان اين گونه جهادگران ميشود.
گام دوم) ساختن
اردوي جهادي را اگر بخواهم معنا كنم در يك كلمه ميگويم «ساختن». آري اين اردو چيزي جز سازندگي نيست. هم سازندگي روح است هم جسم، هم آخرت است هم دنيا، هم خود جهادگر ساخته ميشود هم اهالي روستا و هم خود روستا، «ساختن در ساختن در ساختن» است. انسان جز در «سختي»، «ساخته» نخواهد شد نه انسانهاي نامور چون دانشمندان و علما به آن مقامات علمي و معنوي رسيدهاند، نه عوامالناس. كه حتي امام صادق (ع) فرمودند «حلاوه الدنيا مراره الاخره و مراره الدنيا حلاوه الاخره» (شيريني دنيا، سختي آخرت را به دنبال دارد و سختي دنيا، شيريني آخرت را).
انسان تا در شرايط سخت و به قول امروزيها در تهديد و تحريم قرار نگيرد بيشك تلاش و جدّ و جهد ندارد براي خلاصي از تهديد و ارعاب؛ امّا آنگاه كه مشكلات به او روي آورد آنگاه فكر و ذهن و جسمش را به كار مياندازد و اينگونه پرورش روح و جسم حاصل ميگردد كه «نابرده رنج، گنج ميسّر نميشود».
اردوي جهادي نيز كه بايد صدها و گاه چند هزار كيلومتر بروي، آن هم در مسيرهاي سخت و دشوار، و روزها و شبهايي را در روستاهايي فاقد امكانات اوليه و ضروري سپري كرده و در اين شرايط نه تنها در فكر رفع حاجات خود باشي كه اتفاقاً بايد خود را به ديده فراموشي سپرده و در فكر قضاي حاجات بندگان خدا باشي و به مردم خدمت كني؛ نتيجهاش چيزي جز ساختن نيست هم خود را كادري همطراز انقلاب نمودهاي، هم درس دين و عبوديت را به مخلوقات الهي آموختهاي كه به فرموده امام خامنهاي عزيز: «شما (جهادگران) اگر در روستا درس دين هم ندهيد با كارتان و با عملتان مردم را به سوي دين دعوت كردهايد كونوا دعاه الناس بغير السنتكم».
گام سوم) مصداق
شايد برخي خوانندگان، نقدي و ايرادي بر نگارنده بگيرند كه چرا اين همه اغراق و غلو در باب اردوي جهادي؟ چرا اين همه واژگان احساسي؟ چرا اين همه درشتنويسي؟ اما صادقانه و خاضعانه ميگويم كه خالصانه نوشتم و اتفاقاً نگرانم كه چرا در شأن جهاد عظيم و هجرت زيباي جهادگران ننوشتم و حتّي رشحهاي از آنچه در اين سالها در اردوي جهادي ديدهام را نيز قلم قاصرم نتوانسته قلمراني كند…
من متأسفانه صدها و به قول آقايان مسئول 6600 گروه جهادي در كشور را شناختي جامع ندارم كه سياستها و برنامهريزيهايشان چگونه است؟ كه بيشك زحمات و مجاهدتشان ستودني است امّا مصداق در ذهن حقير، يكي از اين مجموعههاست كه نام خود را «جبهه جهادي منتظران خورشيد» نهادهاند. ميگويند چون واژه «گروه» ريشه از زبانهاي بيگانه ميگيرد لذا دوست نداشتند اين كلمه را، و چون دوست داشتند دفاع مقدس را و اصليترين الگوي رفتاري و برنامهاي خود را جبهه و جنگ قرار دادهاند لذا عنوان مقدس «جبهه» را انتخاب كردهاند تا نام مجموعهشان را هر وقت مينويسند و ميخوانند ياد شهدا و رزمندگان بيفتند ورنه عِدّه و وعُدّشان محدود است و ميگويند كميت در منظره كاري مورد توجهشان نبوده اگر چه اولين قرارگاه خودجوش جهادي را به معناي واقعي خودجوش، طي سه سال راهاندازي كرده و گاه تا 2500 جهادگر را روانه سيستان و بلوچستان نمودهاند امّا همين جمع محدود چند ده نفري را مطلوب اجراي هدف و سياستهاي خود ميدانند.
اين مصداق براي من خيلي ارزشمند است چراكه هم مناطقي كه براي هجرت و خدمت انتخاب ميكند متفاوت است از روستا يا محله پسقلعه در تهران كه در سال 87 به عنوان اولين مجموعه جهادي در تهران اردو برگزار كرد اگر چه با مخالفت خيليها و در عين حال تعجب همگان مواجه شد؛ تا روستاهاي دورافتاده شيعه و سني در بلوچستان آن هم در سال 88 كه گروه جندالشيطان در اوج قدرت و وحشتانگيزي بود، و اينك نيز از نوروز 94 وارد بشاگردي در دزفول گرديده كه محروميتش اگر بيشتر از بشاگرد هرمزگان نباشد بيشك همان اندازه است آن هم بشاگرد سال 59 و 60 كه حاجعبدالله والي وارد شد منظور من ميباشد؛ حتي اين منطقه دزفول كه در سال 94 و 95 تحقيقاً مسيرش بسيار صعبالعبورتر از بشاگرد 59 ميباشد و اگر چه در نداشتن آب و برق و حمام و سرويس بهداشتي و خانه بهداشت و مدرسه و تلفن و تلويزيون و حتي خانه با بشاگرد مشترك است امّا باز هم در بحرانهايي نظير سيل و طوفان و بوران و مه و… از بشاگرد بسي بدتر و خطرناكتر است منطقهاي به نام «احمد فداله» شامل سه منطقه «فداله عمران»، «احمد فداله» و «درهّ كايد» با يك هزار خانوار و 7 هزار جمعيت ساكن كه البته 15 هزار نفري بوده است و متأسفانه طي سالهاي متمادي كه مهاجرت كردهاند به اين رقم تنزل يافته و البته به اذعان اهالي به بركت وجودي «منتظران خورشيد» و جهاد بينظير آنان در مشهور و معروف كردن اين منطقه در كشور به ويژه مطالبهگري مستمّر از مسئولان محلي و استاني و ملّي به ويژه ارائه گزارش به محضر امامالمسلمين حضرت سيد علي ادام الله ظله الشريف و خشنودي معظمله از اقدامات جبهه جهادي و ابلاغ سلام حضرت ايشان به منتظران خورشيد؛ زمزمههاي مهاجرت معكوس در حال شكلگيري است.
آري، اين مصداق براي من ارزشمند است چراكه جهاد و خدمت را در 10 روز و 15 روز اردو خلاصه نكرده و تمام طول سال به مثابه اردوست، از پيگيريهاي هر روز و هر شب مشكلات 125 روستاي تحت پوشش جبهه در تهران و قم و مركزي و بلوچستان و خوزستان (از مشكلات اصلي روستاها تا مسائل شخصي اهالي كه حدود 10 هزار نفر ميباشند) تا جلسات منسجم و بدون تعطيلي هفتگي جهادگران برادر و جهادگران خواهر تا محافل و اجتماعات منظم جبهه نظير شب شعر- شب خاطره- بدون منت (سالگرد تنها ديدار ولايت با جهادگران در 31 شهريور)- مجمع خيرين جهادي و…
آري اين مصداق براي من ارزشمند است به دليل فعاليتهاي كيفي و كمّياش در اردو كه تمام آنچه از كميتههاي مختلف به ذهن متبادر ميشود از كميت كميتهها شامل فرهنگي و آموزشي و اقتصادي و عمراني و بهداشت و درمان و هنري و ورزشي و هدايا و مطالبات اداري و پشتيباني و روابط عمومي تا كيفيت فعاليت هر كميته كه با دقيقترين برنامهريزي، فعاليتها و اقداماتشان انجام و اجرا ميگردد و همواره شوراي خادمين (2 تا 3 نفر) فقط نظارت مستمر ميداني از فعاليتها دارند تا حتماً با استانداردها و هدفهاي از قبل پيشبيني شده عملياتي گردد…
گام چهارم) خدمت، پايان ندارد
اين شعار جبهه جهادي منتظران خورشيد است كه با اين سه واژه (خدمت، پايان ندارد) روحيه ميگيرد و انگيزه كسب ميكند و انرژي به دست ميآورد و نيرو اخذ ميكند تا به ولي نعمتان انقلاب، خدمت كند نه تنها بدون هرگونه مزد و منّت، كه همواره منتظران خورشيد بدون فخرفروشي و غرور به آن همه مجاهدت پرثمر و نتيجهبخش كه «ان الله لا يحب كل مختال فخور»؛ همواره در بررسي كارنامه عملكرد خويش، نيمه خالي را ميبينند و آنچه را بايد و ميتوانستند انجام دهند امّا به هر دليل، كمكاري و غفلت و كوتاهي كرده و فرصت را از دست دادند.
خدماتي را كه ميشد نثار روستاييان كرد امّا به بهانههاي واهي نظير بيوقتي و مشغلههاي دنيوي كه همواره بوده و هست و خواهد بود، از هبه كردن آن به اهالي بيتوفيق ماندند و چه پيگيريهايي كه ميشد از دستگاهها و نهادهاي مختلف داشت امّا…. با اين نگاه متفاوت، شعار «خدمت، پايان ندارد» انتخاب شد تا همواره كميها و كاستيها را جبران كنند و بدون يأس و نوميدي؛ باب خدمت را همواره گشوده پندارند…
نوروز 96 نيز 80 نفر از رزمندگان و خادمان اين جبهه با استقبال پرشور يك هزار نفري اهالي غيور و مهربان احمد فداله وارد مركز اين منطقه شدند؛ آنجا كه مدرسه نوساز 3 كلاسه به همت پيگيريهاي جهادگران از سوي «بنياد بركت» ساخته شده و تعاوني روستايي نيز نوروز 95 از سوي جهادگران ساخته شد و اينك نيز شاهد ساخت پايگاه بسيج و مجموعه فرهنگي منطقه ميباشد و به زودي زمين بازي نيز در همين محوطه ساخته خواهد شد و بدين ترتيب اين محوطه به عنوان مركز منطقه انتخاب گرديده و فعال خواهد شد چراكه از تمام روستاها به اين محوطه فاصلهاي يكسان وجود دارد.
كميته بهداشت و درمان نيز با 21 متخصص دندانپزشكي، داخلي، مامايي و زنان، طب اسلامي و داروخانه، هزاران نفر از اهالي را معاينه و درمان كرد. ساير كميتهها نيز چه خواهران پرتلاش و چه برادران خستگيناپذير هر يك نوكريهاي ماندگاري را شبانه روز عرضه داشتند بيآنكه خستگي در وجود آنها نفوذ و رخنه كند كه يادم هست همان شب نخست گويا بخاري محل استقرار خواهران خراب ميشود و تا صبح در سرماي كوهستاني آن منطقه سردسير، بيدار ميخوابند(!) امّا صبح سرحال و پرنشاط خدمت را آغاز كردند كما اينكه بيدار بودن جهادگران تا نيمه شب به ويژه بچههاي پشتيباني كه تازه نيمههاي شب، لوبيا يا عدسي و… را بار ميزدند براي يك صبحانه گرم؛ امري طبيعي بود و «خواب» واژهاي گمنام براي جهاديهاست به ويژه در احمد فدالهاي كه گرم كردن فضا و گرم شدن، جزو آرزوهاي دستنيافتني است و اگر باران سيل آسايش هم ببارد كه چكيدن آب از سقف و سرازير شدن آب در محل اسكان و غرشهاي وحشتناك و… خود به خود همان خواب كوتاه را از چشمها ميربايد.
آري عجب لذتبخش است اين جهاد سخت و طاقتفرسا كه فقط طي مسيرش از دزفول تا منطقه براي كوفته و خسته شدن هر جسم سترگي بس است چه رسد به آنكه همواره خودروهايي از كار ميافتد و بايد يا سه نفره جلوي خودرو نشست يا چهارنفره در كابين عقب، فشرده شد… به هر حال «بسيجي، خستگي را خسته كرده» و خدمت منتظران خورشيد نيز بدون پايان، ادامه دارد به حول و قوّه الهي./ جوان