نگاهي بر زندگي حضرت احمد بن موسي (شاه چراغ)

نگاهي بر زندگي نامه حضرت احمد بن موسي (شاه چراغ) فرزند امام هفتم، معرف به سيدالسادات.

به گزارش سادس به نقل از پايگاه خبري پليس، نام اين حضرت احمد، لقب شان شاهچراغ، سيد‌السادات و کنيه شان ابوعبدالله، فرزند امام هفتم شيعيان حضرت موسي کاظم عليه السلام و امّ احمد مي باشند.

ايشان در بين سال‌هاي 203 تا 218 هجري قمري به فرمان مأمون عباسي و توسط قتلغ خان(حاکم شيراز) به شهادت رسيدند و حرم مطهر ايشان در شهر شيراز سومين حرم اهل بيت است.

ولادت

تاريخ دقيق تولد حضرت احمد بن موسي شاه چراغ سلام الله عليه مشخص نيست. اخيراً در شوراي فرهنگ عمومي استان فارس نامگذاري يک روز به نام بزرگداشت آن حضرت مطرح شد و متوليان امر تصميم گرفتند که روز تولد آن حضرت را به عنوان مراسم بزرگداشت انتخاب کنند. لذا براي مشخص شدن روز دقيق تولد، مورخان و محققان تحقيقات خود را آغاز کردند. اما پس از بررسي هاي به عمل آمده کارشناسان به اين نتيجه رسيدند که روز تولد حضرت شاه چراغ بدرستي مشخص نيست و در اين خصوص نقلهاي متفاوتي وجود دارد. از اين رو تصميم بر اين شد که در دهه کرامت يعني حدفاصل تولد حضرت معصومه سلام الله عليها و امام رضا عليه السلام يک روز به عنوان روز بزرگداشت حضرت احمد بن موسي «شاه چراغ» تعيين شود.

پدر و مادر

حضرت سيد امير احمد(ع) ملقب به شاه چراغ و سيدالسادات، فرزند بزرگوار امام موسي کاظم عليه السلام است.مادر وي، مشهور به «ام احمد»، مادر بعضي از فرزندان حضرت موسي بن جعفر(ع) بوده است.

ايشان داناترين، پرهيزگارترين و گرامي ترين زنان در نزد آن حضرت بودند و حضرت اسرار خود را به وي مي گفتند و مانتشان را نزد وي به وديعه مي گذاشتند.

بيعت با علي بن موسي الرضا عليه السلام

چون خبر شهادت حضرت موسي کاظم عليه السلام امام هفتم شيعيان در مدينه شايع شد، مردم به در خانه ام احمد، مادر حضرت شاه چراغ «احمد بن موسي» گرد آمده و حضرت سيد مير احمد را با خود به مسجد بردند، زيرا از جلالت قدر و شخصيت بارز و اطلاع بر عبادات و طاعات و نشر شرايع و احکام و ظهور کرامات و بروز خوارق عادات که در آن جناب سراغ داشتند، گمان کردند که پس از وفات پدرش امام موسي بن جعفر عليه السلام امام بحق و خليفه آن حضرت فرزندش «احمد» است.

به هميت جهت در امر امامت با حضرتش بيعت کردند و او نيز از مردم مدينه بيعت بگرفت، سپس بر منبر بالا رفت، خطبه اي در کمال فصاحت و بلاغت انشاء و قرائت فرمود، آنگاه تمامي حاضرين را مخاطب ساخته و خواست که غائبين را نيز آگاه سازند و فرمود: همچنان که اکنون تمامي شما در بيعت من هستيد، من خود در بيعت برادرم علي بن موسي عليه السلام مي باشم، بدانيد بعد از پدرم برادرم «علي» امام و خليفه ي بحق و ولي خداست. و از جانب خدا و رسول صلي الله عليه و آله و سلم او، بر من و شما فرض و واجب است که امر آن بزرگوار را اطاعت کنيم و به هر چه امر فرمايد گردن نهيم.

پس از آن شمه اي از فضايل و جلالت قدر برادرش علي عليه السلام را بيان فرمود، تا آنجا که همه حاضران گفته هاي آن بزرگوار را اطاعت کردند، ابتدا او بيعت را از مردم برداشت، سپس گروه حاضران در خدمت احمد به در خانه حضرت امام علي بن موسي عليه السلام آمده همگي با آن جناب بر امامت و وصايت و جانشيني امام موسي بن جعفر عليه السلام بيعت نمودند. و حضرت امام رضا عليه السلام درباره برادرش احمد دعا کرد و فرمود: همچنان که حق را پنهان و ضايع نگذاشتي، خداوند در دنيا و آخرت تو را ضايع نگذارد.

سفر به ايران

شيعيان و محبان اهل بيت عليهم السلام، پس از حضور با برکت امام هشتم عليه السلام در خراسان براي زيارت چهره تابناک امامت و ولايت از نقاط مختلف، به سوي ايران حرکت مي کنند. حضرت احمد بن موسي(ع) نيز در همين سال ها(198-203 ه. ق) با جناب سيد امير محمد عابد و سيد علاءالدين حسين(برادران ايشان) و جمع زيادي از برادرزادگان و محبان اهل بيت عليهم السلام، به قصد زيارت حضرت رضا عليه السلام از مدينه حرکت مي نمايند تا از طريق شيراز به طوس عزيمت کنند. در بين راه نيز عده کثيري از شيعيان به آنان ملحق مي شوند. خبر حرکت چنين قافله بزرگي مأمون خليفه عباسي را به وحشت انداخت.

سفر به شيراز

در زماني که حضرت امام علي بن موسي(ع) با ولايتعهدي تحميلي در «طوس خراسان» بودند، حضرت احمد بن موسي(س) به اتفاق جناب سيد محمد عابد و جناب سيد علاءالدين حسين برادران خود و جمعي ديگر از برادرزادگان و اقارب و دوستان، به قصد زيارت آن حضرت از حجاز به سمت خراسان حرکت نمود. در بين راه نيز جمع کثيري از شيعيان و علاقه مندان به خاندان رسالت، به سادات معظم ملحق و به اتفاق حرکت نمودند تا جايي که مي نويسند: به نزديک شيراز که رسيدند، تقريباً يک قافله پانزده هزار نفري از زنان و مردان تشکيل شده بود.

خبر حرکت اين کاروان را به خليفه وقت(مأمون) دادند. وي ترسيد که اگر چنين جمعيتي از بني هاشم و دوستداران و فدائيان آن ها به طوس برسند، اسباب تزلزل مقام خلافت گردد. لذا امريّه اي صادر نمود به تمام حکام بلاد که در هر کجا قافله بني هاشم رسيدند، مانع از حرکت شويد و آن ها را به سمت مدينه برگردانيد. به هرکجا اين حکم رسيد قافله حرکت کرده بود مگر شيراز.

حاکم شيراز مردي به نام «قتلغ خان» بود. وي با چهل هزار لشکر جرّار، در «خان زنيان» در هشت فرسخي شيراز اردو زد و همين که قافله بني هاشم رسيدند، پيغام داد که حسب الامر خليفه، آقايان از همين جا بايد برگرديد. حضرت سيد احمد(س) فرمود: «ما قصدي از اين مسافرت نداريم، جز ديدار برادر بزرگوارمان». اما لشکر قتلغ خان راه را بستند و جنگ شديد خونيني شروع شد اما لشکر در اثر فشار و شجاعت بني هاشم پراکنده شدند.

لشکر شکست خورده، تدبيري انديشيدند. بالاي بلندي ها فرياد زدند: «الان خبر رسيد که وليعهد(امام هشتم عليه السلام) وفات کرد»! اين خبر مانند برق، ارکان وجود مردمان سست ‎عنصر را تکان داده، از اطراف امام زادگان متفرق شدند. جناب سيد احمد(س) شبانه با برادران و اقارب از بيراهه به شيراز رهسپار گرديدند و با لباس مبدّل پراکنده شدند.

شهادت

حضرت احمد بن موسي(س) براي امان از گزند حکومت، به همراه برادر خود مخفيانه به شيراز رهسپار شد. سيد احمد در شهر شيراز در منزل يکي از شيعيان در منطقه «سردزک» که مرقد ايشان در اين منطقه واقع است، سکني گزيد و در خانه اين شخص مخفي گشت و شب و روز را به عبادت مي گذرانيد.

«قتلغ خان» که جاسوساني را براي شناسايي و دستگير نمودن سادات که از مناطق خود فرار نموده بودند قرار داده بود، مکان ايشان را بعد از يک سال يافت و او و همراهانش را محاصره نمودند و نبردي بين آنها و مأموران حکومت در گرفت و سيد احمد با شهامت و شجاعت هاشمي خود به دفاع از خود و همراهان خود پرداخت.

هنگامي که «قتلغ» دانست که از طريق ستيز مسلحانه، قدرت از ميان بردن آنان را ندارد؛ از طريق خانه همسايه او شدند و از طريق شکافي که در خانه همسايه درست کردند وارد خانه اي که سيد أحمد در آن پناه برده بود، شدند و زماني که او براي استراحت و تجديد قوا، پس از نبردي طولاني به خانه رفته بود، هنگام خروج، با شمشيري بر سر او ضربه اي وارد کردند. سپس به دستور «قتلغ خان» خانه را بر روي آن بدن شريف خراب کردند و زير آوار باقي گذاردند.

با توجه به تبليغ گسترده حکومت و مأموران بر عليه تشيع و اهل بيت(ع) تعداد زيادي از مردم که از مخالفين تشيع بودند، حرمت بدن شريف نوه پيامبر را نگاه نداشتند و آن را در زير آوار نگاه داشته و به خاک نسپردند./

دسته‌بندی نشده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *