چرا رهبری پای جنگ احزاب را وسط کشیدند؟

رهبر انقلاب در سال‏های قبل نیز در مواردی وضعیت کشور را با جنگ احزاب مقایسه کرده بودند. جنگ احزاب جنگی است که تمامی دشمنان اسلام دست به دست هم می‏دهند تا مقابل نظام تازه نزج‏ یافته در مدینة‏النبی بایستند.

به گزارش سادس محمد مهدی تهرانی نوشت:  ارجاعات قرآنی و تاریخی رهبر انقلاب، اغلب، کنایه‏ ها و حرف‏های مگوی بسیاری با خود به همراه دارد؛ حرف‏هایی که گاه در میان مواضع صریح سیاسی‏ شان اصلاً مجالی برای بروز پیدا نمی‏کند. از این حیث باید این ارجاعات را از موضع‏گیری‏ های صریح و مصداقی ایشان مهم‏تر دانست؛ چه آنکه در آن می‏توان از ناگفتنی ‏ها نیز سراغ گرفت. وجه دیگر اهمیت این ارجاعات، گفتمانی بودن و نظام ‏فکری‏ساز بودنشان است. این ارجاعات در حکم اسم رمزی هستند که می‏توان هر زمان با بهره‏ گیری صحیح از آنها گره‏ های بسیاری را گشود. یکی از دلایل فقر گفتمانی در کشور نادیده انگاشته شدن همین ارجاعات است.
دیدار با دانشجویان فرصتی بود تا رهبر انقلاب در کنار بیان مسائل مهم متعدد، وضعیت امروز کشور را با جنگ احزاب مقایسه کنند. این قیاس از جمله قیاس ‏های مهمی است که رمزگشایی‏ اش ضروری است. پرسشی که وجود دارد این است که رهبر انقلاب چرا پای جنگ احزاب را وسط کشیدند و شرایط امروز کشور را با آن دوره مقایسه کردند؟

رهبر انقلاب در سال‏های قبل نیز در مواردی وضعیت کشور را با جنگ احزاب مقایسه کرده بودند. جنگ احزاب جنگی است که تمامی دشمنان اسلام دست به دست هم می‏دهند تا مقابل نظام تازه نزج‏ یافته در مدینة‏النبی بایستند. آن وحدت، وضعیتی ویژه را نیز در درون جامعه اسلامی فراهم می‏ آورد و موجب سستی و یأس برخی و پایداری و ایمانِ برخی دیگر می‏شود.
رهبر انقلاب در توصیف جبهه بیرونی و وحدت دشمنان اسلام در آن مقطع می‏فرمایند:«همه‌ی جمعیّت مدینه آن روز شاید به ده هزار نفر نمی‏رسید؛ زن و مرد و کوچک و بزرگ و بچّه و مانند اینها. احزاب -یعنی کفّار و مشرکین مکّه- از تمام اقوام موجود در آن منطقه، مردان زبده‌ی جنگی‌شان را انتخاب کردند، ده هزار نفر شدند! حمله کردند به مدینه؛ این قضیّه‌ی کوچکی نبود. گفتند می‏رویم مدینه، همه را قتل‌عام می‏کنیم؛ هم خود آن مدّعی نبوّت را -یعنی پیغمبر را- هم اصحابش را؛ قال قضیّه را می‏کَنیم، تمام می‏کنیم قضیّه را. با اینکه دَأبِ پیغمبر این بود که وقتی جنگ میشد، این جنگ را بیاورد بیرون شهر و در شهر نمانَد، امّا این حادثه این‌قدر مُهیب و هولناک و سریع اتّفاق افتاد که پیغمبر مجال نکرد نیروهای خودش را ترتیب بدهد و بیاورد آماده کند برای مثلاً یک بسیجِ بیرون شهر مدینه، مجبور شد [دُور] شهر مدینه را خندق بزند که به جنگ خندق معروف است.»
مداقّه در چند موردی که رهبر انقلاب از ابتدای انقلاب تا کنون شرایط کشور را با جنگ احزاب مقایسه کرده ‏اند، نشان می‏دهد دو مقصود اصلی از این قیاس‏ها مدنظر بوده است. گاه رهبر انقلاب وضعیت کشور را با جنگ احزاب مقایسه کرده ‏اند تا کثرت دشمنان انقلاب و وحدتشان در مقابل انقلاب اسلامی را گوشزد کنند.
به عنوان نمونه وقتی رهبرانقلاب در خصوص جنگ تحمیلی سخن می‏گویند، آن را مصداق واقعی جنگ احزاب قلمداد می‏کنند. ایشان می‏فرمایند:«همه‌ی کانونهای قدرت بین‌المللی – قدرت نظامی و سیاسی و پولی و امنیتی و غیره – متفق‌القول و متحدالعمل بر سر ایران ریختند؛ جنگ احزاب به معنای واقعی کلمه؛ یعنی همه‌ی احزاب قدرت دنیا و باندها و مجموعه‌های قدرت، بر سر ایران ریختند… یعنی شوروی و امریکا با همه‌ی اختلافاتشان، در این قضیه هماهنگی داشتند.»
در نمونه ‏ای دیگر رهبر انقلاب در سال ۸۷ و در دیدار با دولت نهم فرمودند:«الان شما اگر رسانه‌های دنیا و حرف‏های محافل خبری دنیا و محافل سیاسی دنیا را نگاه کنید، می‏بینید همه‌شان – واقعاً مثل جنگ احزاب – دست به دست هم داده‌اند و دارند فشار می‌آورند که این دولت را بکوبند. هدف واقعیشان هم این دولت – یعنی آقای احمدی‏نژاد و شماها – نیست؛ البته آماج این دعواها شمائید؛ اما هدف واقعی، انقلاب است؛ هدف واقعی، نظام است. شماها هم چون حرف نظام را می‏زنید، طبعاً آماج این تهاجم‏ ها قرار می‏گیرید؛ این خطی است که الان در بیرون وجود دارد.» رهبر انقلاب علت این هجمه را این دانستند که گفتمان دولت نهم، گفتمان انقلاب بود و در جهت انقلاب حرکت می‏کرد.
در کنار مقایسه ‏هایی که برای توجه دادن به جبهه ‏ی خارجی صورت پذیرفته، رهبر انقلاب در مواردی نیز وضع کشور را با جنگ احزاب مقایسه کرده‏ اند تا بیش از آنکه بخواهند به جبهه خارجی توجه دهند، از وضعیت جبهه داخلی سخن بگویند. مقایسه‏ ی اخیر ایشان در جمع دانشجویان از همین سنخ است.
رهبر انقلاب تصریح می‏کنند:«مردم -همانهایی که تحت لواء پیغمبر زندگی می‏کردند- دو دسته شدند: یک دسته آنهایی هستند که در همین سوره‌ی احزاب حدود هفت هشت ده آیه قبل از این آیه‌ای که من خواندم، از قول آنها نقل شده: وَ اِذ یَقولُ المُنافِقونَ وَ الَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَض، کسانی که دل‏هایشان مریض بود، اینها گفتند که پیغمبر به ما راست نگفت، گفت شما پیروز می‏شوید؛ بفرما! لشکر دشمن آمده و دارد می‌آید، پدر ما را در می‌آورند. یعنی یأس و ناامیدی و خودکم‌بینیِ در مقابل دشمن و یک گرایش قلبی پنهان به دشمن در آنها وجود داشت؛ امّا عدّه‌ی دیگر که اکثریّت بودند گفتند نه، قضیّه این‌جوری نیست، هذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسولُه؛ این دشمنی را قبلاً خدا و پیغمبر به ما گفته بودند؛ گفته بودند که شما وقتی وارد این میدان شدید، همه‌ی عوامل کفر و استکبار با شما دشمنی می‏کنند؛ این قضیّه را قبلاً خدا و پیغمبرش به ما گفته بودند: هذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسولُه‌و وَ صَدَقَ اللهُ وَ رَسولُه، درست گفته بودند؛ همانی که پیغمبر به ما گفته بود، همانی که خدا گفته بود، همان اتّفاق افتاده؛ یعنی آمدن دشمن و حمله‌ی دشمن، به جای اینکه روحیّه‌ی اینها را تضعیف کند، ما زادَهُم اِلّآ ایمانًا وَ تَسلیمًا، ایمانشان را تقویت کرد؛ تسلیمشان در مقابل خدا را تقویت کرد؛ عزم و جزم آنها را نسبت به مواجهه و مقابله تقویت کرد؛ این به‌خاطر ایمان است؛ ایمان این است.»
اگر چه امروز نیز جبهه ‏ی عظیم دشمنان فراروی انقلاب اسلامی قرار دارد اما غرض اصلی از قیاسِ وضعیت امروز کشور با جنگ احزاب توجه دادن به این جبهه نبود؛ غرض، توجه دادن به برخی سستی‏ها در داخل کشور بود که این سستی‏ها از فقدان ایمانِ راسخ نشأت می‏گیرد. “یأس”، “ناامیدی”، “خودکم‌بینیِ در مقابل دشمن” و “گرایش قلبی پنهان به دشمن” مواردی است که می‏بایست مصادیق آن را در فضای سیاسی کشور جست و بیانات رهبری در واقع واگویه کردن یک آسیب جدی در داخل کشور است. ایشان ضمن توجه دادن به این آسیب از جایگاه جبهه مقابل که مؤمنان حقیقی هستند سخن می‏گویند و این طور نتیجه ‏گیری می‏کنند:«وقتی ایمان در دل ریشه‌دار شد، قوی شد، مواجهه‌ی با همه‌ی این مشکلاتی که شماها گفتید… مشکل نمی‏شود؛ مواجهه آسان میشود؛ منتها مواجهه راه دارد.» در واقع رهبری کلید حل مشکلات را ایمان می‏داند.
ایشان در سال ۹۱ نیز به همان گروه منافق ‏پیشه اشاره می‏کنند:«اوائل همین سوره می‏فرماید: “و اذ قالت طائفة منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا” مردم را می‏ترساندند. الان هم همین جور است. الان هم یک عده‌ای مردم را می‏ترسانند: آقا بترسید. مقابله‌ی با آمریکا مگر شوخی است؟ پدرتان را در می‌آورند! آن جنگ نظامی‌شان، این تحریمشان، این فعالیت‏های تبلیغی و سیاسی‌شان. در آخر این سوره باز می‏فرماید:”لئن لم ینته المنافقون و الّذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینة لنغرینّک بهم” مرجفون همین‏ هایند… منافق، ضعیف‌الایمان، فی قلوبهم مرض – که طوائف گوناگونی‌اند – وقتی دشمن را می‌بینند، تنشان مثل بید می‏لرزد؛ بنا می‏کنند به مؤمنین باللّه و زحمتکشان در راه خدا، عتاب و خطاب و اذیت کردن و فشار آوردن: آقا چرا اینجوری می‏کنید؟ چرا کوتاه نمی‌آئید؟ چرا سیاستتان را اینجوری نمی‏کنید؟ همان کاری که دشمن می‏خواهد، انجام می‏دهند.»
رهبر انقلاب در اینجا نیز راه چاره ‏ی مواجهه‏ ی صحیح با دشمن را نشان می‏دهند:«فرموده:”و لن ترضی عنک الیهود و لا النّصاری حتّی تتّبع ملّتهم”؛ تا وقتی کمند آنها را به گردن نیندازید، دنباله‌رو آنها نشوید، همین آش است و همین کاسه. خودت را قوی کن که کمندش در گردن تو تأثیر نگذارد؛ یک تکان بدهی، کمندش پاره شود. خودت را قوی کن. چرا خودت را ضعیف میکنی تا در مقابل او تسلیم شوی، خاکسار شوی، به خاک بیفتی؟»
جالب آنکه رهبر انقلاب در دیدار اخیر با کارگزاران نظام به ماجرای جنگ احد و عدم استواری برخی مسلمانان اشاره می‏کنند. ایشان در دیدار دانشجویان نیز به همان بیاناتشان توجه می‏دهند:«این نقطه‌ی مقابل آن مطلبی است که من در جلسه‌ی کارگزاران نظام در اوایل ماه رمضان گفتم که “اِنَّ الَّذینَ تَوَلَّوا مِنکُم یَومَ التَقَی الجَمعانِ اِنَّمَا استَزَلَّهُمُ الشَّیطانُ بِبَعضِ ما کَسَبوا” این هم آیه‌ی قرآن [است]. روز جنگ اُحد عدّه‌ای نتوانستند مقاومت کنند، میدان را رها کردند، پیروزی را تبدیل به شکست کردند. در جنگ اُحد مسلمان‏ها پیروز شده بودند منتها غفلت یا خیانت یا دنیاطلبی و کوته‌بینی یک عدّه‌ی معدودی، همان پیروزی را تبدیل کرد به شکست. قرآن می‏گوید آن کسانی که موجب این حادثه شدند، اِنَّمَا استَزَلَّهُمُ الشَّیطانُ بِبَعضِ ما کَسَبوا؛ این کارهایی که قبلاً آنها با خودشان کردند، آنها را در معرض این لغزش قرار داد.»
رهبر انقلاب در دیدار با مسئولین و کارگزاران نظام پا را یک مرحله فراتر گذشتند و از نوعی نفاق و بعد هم تکذیب سخن گفتند. ایشان در خصوص جنگ احد ابتدا فرمودند:«وقتی انسان مبتلا است به گناه، در یک نقطه‌ی حسّاس و بزنگاه کم می‌آورد… در جنگ اُحد، آن‌کسانی که نتوانستند طاقت بیاورند و دلشان در هوای غنیمت آن‌چنان تپید که فراموش کردند چه مسئولیّت حسّاسی در اختیار آنها و برعهده‌ی آنها است و جنگ پیروز را به جنگ مغلوب تبدیل کردند، اِستَزَلَّهُمُ الشَّیطانُ بِبَعضِ ما کَسَبوا؛ اینها قبلاً خطاهایی انجام دادند، آن خطاها اینجا خودش را نشان داد. این یک مرحله است؛ یعنی گناه ما موجب می‏شود که در یک نقطه‌ی حسّاس، در یک نقطه‌ی بزنگاه، نتوانیم تاب بیاوریم، نتوانیم مقاومت کنیم.»
رهبر انقلاب سپس فرمودند:«مرحله‌ی بالاتر از این و بدتر از این، آن است که ما گاهی خطائی می‏کنیم، آن خطا موجب می‏شود که ما دچار نفاق بشویم؛ یعنی دلمان با زبانمان اختلاف پیدا کند. آیه‌ی شریفه [میگوید]: فَاَعقَبَهُم نِفاقًا فی قُلوبِهِم اِلی‌ یَومِ یَلقَونَه‌ُ بِمآ اَخلَفُوا اللهَ ما وَعَدوه؛ [اگر] انسان با عهد خدایی در یک‌جا وفادار نمانَد و تعهّدی را که پیش خدا کرده عمل نکند، این موجب میشود که فَاَعقَبَهُم نِفاقًا فی قُلوبِهِم»
ایشان به همین هم بسنده نکردند و افزودند:«از این بالاتر، گاهی اوقات گناه ما و خطای ما و کج‌روی ما موجب می‏شود که -پناه بر خدا- به تکذیب ماانزل‌الله مبتلا بشویم؛ ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ اَسآءُوا السّوأَی‌ اَن کَذَّبوا بِآیاتِ الله.»
پس آنچه موجب شد رهبر انقلاب در این مقطع وضعیت کشور را با جنگ احزاب مقایسه کنند، توجه دادن به آسیب‏ های جدی‏ ای بود که در داخل کشور و در بین برخی مسئولین و دولتمردان وجود دارد و این توجه دادن با زبانی دیگر و در قالب مقایسه با جنگ احد در دیدار با مسئولین نظام نیز صورت پذیرفته بود.

دسته‌بندی نشده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *