دنبال شعری می‌روم که استخوانش استخوان‌هایم را خرد کند/ برای برگزاری «کنسرت» عجله‌ ندارم؛ به وقتش!

محسن چاوشی تصریح کرد: الان حال خوبی دارم؛ روز و شب وقت دارم کار کنم و در خلوتم چیزی خلق کنم؛ یک روز که وقت برگزاری کنسرت‌ برسد، این کار را خواهم کرد؛ اما اکنون عجله‌ای ندارم.

 به گزارش سادس به نقل ازفارس، محسن چاوشی خواننده محبوب کشورمان به بهانه آلبوم «امیر بی‌گزند» گفتگویی با روزنامه شرق انجام داده است که در ادامه مشروح آن را مشاهده می کنید.

معمولا برای هنرمندانی که با یک اثر گل کرده‌اند، انتشار اثری دیگر بلافاصله بعد از آن، ریسک بالایی دارد، آلبوم تازه‌ای از شما منتشر شده و می‌خواهم به‌عنوان اولین سؤال حس درونی شما را درباره آن بدانم، آیا این ریسک شامل حال شما هم بود؟ نگران نبودید از اینکه نتوانید به رکورد «کجایی» برسید؟

در وهله اول در پاسخ به سؤال شما باید بگویم که هویت و ذات این دو اثر با هم تفاوت بسیاری دارد. به هر صورت آثاری که برای سریال «شهرزاد» تولید شد، براساس اصول، قواعد و منطقی که بر سریال حاکم بود، ساخته و در قالب سریال یا به‌عنوان کلیپ آن منتشر شد و در واقع به شکلی سفارشی بود که البته من شکل و شیوه این سفارش را که از قالب فیلم بیرون می‌آمد، دوست داشتم و این را قبلا هم گفته‌ام؛ اما درباره ریسکی که می‌گویید؛ فکر می‌کنم برای هرکس می‌تواند این ریسک وجود داشته باشد؛ اما آمار بالا و رکوردهایی که ترانه‌های شهرزاد زدند، هیچ‌وقت برای من نگران‌کننده نبود؛ چون با این اتفاقات آشنا هستم و بدون اینکه درگیر و به گفته شما نگران شوم، سعی می‌کنم که روی کارهای بعدی‌ام تمرکز کنم. «شهرزاد» راوی شهرزاد بود و «امیر بی‌گزند» راوی محسن چاوشی.

  در آلبوم تازه، ما با شما نه فقط در مقام یک خواننده، بلکه در مقام یک آهنگ‌ساز هم مواجهیم و اتفاقا آهنگ‌هایی که ساخته‌اید، تم‌های تازه‌ای در خود دارد، یک جور رنگ‌آمیزی شرقی در بعضی از آهنگ‌ها به گوش می‌رسد که کمتر در موزیک ایرانی جایی برای خود داشته. این تجربه از کجا آماده است؟ محسن چاوشی چطور به این ترکیب رسیده؟

اولا خوشحالم که شما این درک و دریافت را از این تم‌ها داشته‌اید و این فضا را حس کرده‌اید. در این آلبوم سعی شد از تم‌های مختلفی استفاده شود، از شرق تا غرب، از گوشه‌های مختلف و نواهای بومی و فولک ایران تا کشورهای دیگر. شاید یک بخش‌ آن به این دلیل باشد که خود من اصولا موزیک‌های روز دنیا را زیاد گوش می‌کنم و علاوه بر گوش‌دادن، سطح کیفیت و ارزش هنری آنها هم برایم مهم است. آنها هم مولانا می‌خوانند و اگر صدای خواننده را در نظر نگیریم، باید به این نکته توجه کنیم که در تنظیم‌ها و آهنگ‌سازی‌هایشان چه می‌کنند و از چه کیفیت و دانشی بهره می‌برند. اتفاقا من فکر می‌کنم خیلی از موزیک‌هایی که در ایران تولید می‌شوند صدای بهتری از موزیک‌هایی که در اروپا و آمریکا تولید می‌شوند دارند، یا حداقل دست‌کمی از آنها ندارند. از روز اول که برای این آلبوم روی شعرهای مولانا کار می‌کردم، دلم می‌خواست مرزها حداقل در اجرای شعر مولانا برداشته شود؛ همان‌طور که خود مولانا مرزی ندارد و تمام جهان شیفته او هستند. موسیقی، زبان مشترک همه دنیاست و اگر شما اشراف داشته باشید، حتما می‌توانید جایی برای خودتان در این زبان مشترک پیدا کنید؛ حال هرکس به اندازه و نوعی و براساس قدر و تجربه‌اش.

  آلبوم تازه کمی هم با تأخیر بیرون آمد، علت آن چه بود؟ پای مسائل فنی در میان بود یا چیزی دیگر؟

بیشتر فنی بود. خوشبختانه با تیمی کار کردم که به اندازه یا حتی بیشتر از من در این کار از خود وسواس نشان دادند و سعی کردیم نهایی‌ترین شکل ممکن را به مردم عرضه کنیم. واقعا اگر قرار باشد شما آلبومی را سرهم‌بندی کنید و بیرون بدهید، دو هفته بیشتر وقت نمی‌برد؛ اما اگر قرار باشد ریزبه‌ریز و نُت‌به‌نُت از صبح تا شب درگیر آهنگ‌ها باشید، این تأخیرها طبیعی به نظر می‌رسد. «امیر بی‌گزند» برای من آلبومی ویژه بود. تک‌تک شعرهایی را که در آن آمده ‌هزاران بار با خودم و در خلوت با موزیک و بی‌موزیک، خواندم و با آنها زندگی کرده‌ام. مولانا ویژه است. جای دیگری ایستاده است. خودش را بر من تحمیل می‌کرد. بگذریم… به‌هرصورت من از همه مردمی که تحمل و صبوری کردند، تشکر می‌کنم و امیدوارم بدانند همه این تأخیرها و دیرشدن‌ها در وهله اول به خاطر احترام به آنها و شعور و گوش و هوششان است.

  در انتخاب اشعار هم گویی سخت‌گیرتر شده‌اید؛ حالا دیگر ترانه‌سرای ثابت ندارید و گاه حتی به سراغ اشعار کلاسیک شاعران کهن ایران هم می‌روید، این انتخاب از یک نگاه جهانی برمی‌آید یا صرفا کاری بومی و برای فاصله‌گرفتن از جنجال دنیای ترانه‌سراهاست؟

متأسفانه خیلی وقت‌ها این اسم‌ها هستند که حرف می‌زنند و ادعا دارند، نه رسم‌ها. اما برای من اصلا مهم نیست که اسم چه کسی پای شعر یا ترانه است. همان‌طور که در جواب سؤال قبلی‌تان گفتم، شخصا دنبال شعری می‌روم که خودش را بر من تحمیل کند و استخوانش استخوان‌هایم را خرد کند. حالا چه فرقی می‌کند که شاعر آن چه کسی است؟ متأسفانه چیزی که من خیلی وقت‌ها می‌بینم این است که آدم‌ها پشت اثرشان ایستاده‌اند و خیلی از شعرها بدون حضور شاعرشان آن‌چنان چنگی به دل نمی‌زنند.

  به صورت خصوصی این سؤال هم پیش می‌آید که چه شده دیگر خبری از ترانه‌سراهای پیشین‌تان نیست؟ آن رفاقت‌ها هنوز بر سر جای خود هستند؟

بله. هیچ مشکلی وجود ندارد و همچنان با هم دوست و در ارتباط هستیم.

  بازدید ١٨‌میلیونی از آهنگ«کجایی» یک پیام پنهان هم برای منِ مخاطب شما داشت؛ اینکه گاهی اوقات برای ارتباط نزدیک‌تر یک خواننده با مخاطبانش نیاز به یک عنصر واسطه هست، مثلا سریال «شهرزاد» برای شما عنصر واسطه‌ای شد تا قطعه‌هایی مانند «کجایی»، مخاطب گسترده‌ای پیدا کند. اگر با این ایده موافقید، فکر می‌کنید تابه‌حال چه عنصرهای واسطه دیگری می‌توانستید برای ارتباط‌گرفتن بیشتر با مخاطب تجربه کنید که از آنها غافل بوده‌اید؟

من فکر می‌کنم هیچ واسطه‌ای وجود ندارد و اثر مهم‌ترین واسطه بین این دو است. فقط‌وفقط مسئله فنی مهم است و اینکه شما و مخاطبتان سعی کنید در کنار هم رشد کنید و نه اینکه درجا بزنید. خیلی فروتنانه می‌گویم من اهل درجازدن نیستم. برای من بیشترین لذت در تجربه‌کردن است؛ مدام تجربه‌کردن. حتی اگر آن تجربه خوب نباشد و بعدا از آن کاملا ناراضی باشم، باز هم تجربه‌ای بوده که در زمان خودش فکر کردم باید انجامش دهم اگر این کار را نکنم، می‌پوسم و مرداب می‌شوم.

  در لحن و انتخاب ترانه‌های شما، غمی وجود دارد که برای بسیاری از مخاطب‌هایتان به نوستالژی عشق‌های ازدست‌رفته، تعبیر می‌شود، اما بیشتر به نظر می‌رسد این غم، غمِ ازدست‌رفتن چیزی در تاریخ و حتی جغرافیای سیاست است. وقتی از شیر می‌گویید، وقتی از امیر می‌خوانید، اینها آیا معنای دیگری هم دارند؟ آیا انتخاب شعری از مولانا بهانه‌ای نیست برای آنکه نگاه خود را به دنیای امروز به صورت پنهان بیان کنید؟

خودتان خوب جواب خودتان را دادید. غم ازدست‌رفتن چیزی… معنی‌اش را شما بنویسید.

  احتمالا‌ هزار بار به این سؤال جواب داده‌اید یا لااقل از شما پرسیده شده است، اما به نظرم بعد از ماجرای شهرزاد و انتشار این آلبوم، وقتش رسیده باشد که به طور جدی و کامل به این سؤال پاسخ دهید که چرا ارتباط با مخاطب خود را به صورت زنده نمی‌پسندید؛ آن هم در بازاری که خوانندگان، عموما از کنسرت درآمد بسیار خوبی دارند؟

الان حال خوبی دارم. تمام روزوشب وقت دارم کار کنم و در خلوتم چیزی خلق کنم. یک روز که وقت کنسرت‌دادن برسد، حتما این کار را خواهم کرد. اما فعلا برای آن عجله‌ای ندارم.

  یکی از ترانه‌هایی که در آلبوم وجود دارد و اتفاقا سر آلبومی است و خیلی هم این روزها مورد توجه قرار گرفته، همان «امیر بی‌گزند» است. آواها از اذان مؤذن‌زاده شروع می‌شود و به آواهای دیگری که ایرانی نیستند و بیشتر شبیه دعا هستند، ختم می‌شوند. می‌خواستم با این مقدمه درباره تنظیم‌هایی که در این آلبوم داشتید، بپرسم. در تنظیم‌هایتان به چه چیزی بیشتر توجه داشتید؟

تنظیم چیزی نیست که بشود درباره‌اش خیلی فنی حرف زد و گفت مثلا شامل این چیزهاست. حداقل برای من این‌طور است و خیلی وقت‌ها نمی‌شود برای همه‌چیز متر و معیار و خط و شکل ریاضی در نظر گرفت. شما با این کار فقط به کیفیت اثر می‌توانید کمک کنید اما حال‌وهوای هر اثری چیزی است و رای اینها. من نمی‌توانم خیلی از جزئیات این مسائل حرف بزنم. یک حالی است به آدم دست می‌دهد و شما در تعریف آن حال و چگونه‌رسیدن به آن حال، زبان و کلمات قاصری دارید. حال من با مولانا مخصوصا این‌طوری بود. در بخش ترانه‌ها روایتی وجود دارد و آن روایت خیلی وقت‌ها به شما می‌گوید چه کنید و چه نکنید. به‌ویژه اینکه متن ترانه‌ها با بخشی از زندگی مادی ما در ارتباط است و می‌شود گفت تجربه مشترک آدم‌هاست که به شعر تبدیل شده. اما درباره شعرهای مولانا علی‌الخصوص فقط روح و جان محض است. در ذهن من در قطعه «امیر بی‌گزند»، همه دارند عبادت می‌کنند. هیچ قضاوتی درباره هیچ آدمی وجود ندارد. همه اجزا در حال پرستش و سجده هستند؛ چه آن صدای مؤذن‌زاده و چه صدای آن دیگری. هیچ قضاوتی وجود ندارد. همه به یک جا وصل شده‌اند و با اجزای طبیعت یکی شده‌اند. همه مورد لطف و عنایت هستند. آدم‌ها در این قطعه، امنیت و آرامش دارند. حالشان خوب است. من خوشحالم به گفته شما، این حال خوب به دیگرانی که آلبوم را شنیده‌اند، رسیده است. همان‌طور که گفتم، خیلی وقت‌ها مهندسی‌کردن و خط‌کشیدن واقعا جواب نمی‌دهد و فقط باید دل بدهی و دل بگذاری. این قطعه را اولین قطعه از آلبوم گذاشتم تا بی‌معطلی همه را شریک این آرامشی که به من می‌داد، کنم.

  در تنظیم قطعات آلبوم نام بهروز صفاریان که چهره شناخته‌شده‌ای در عرصه موسیقی است دیده می‌شود تا فرشاد حسامی و جوانی به نام عادل روحنواز که نوازنده گیتارالکتریک این آلبوم هم بوده است. به نظر می‌رسد در این مسئله هم روی معرفی چهره‌های جوان و تازه‌نفس خیلی تأکید دارید… .

من واقعا از همه دوستانی که در این آلبوم دلسوزانه و درنهایت صمیمیت با من همکاری داشتند، تشکر می‌کنم. واقعا تک‌تکشان از هیچ کمکی برای این آلبوم فروگذار نکردند، به‌ویژه بهروز، فرشاد و عادل. بهروز صفاریان همیشه دلسوزانه نظرش را درباره تک‌تک قطعه‌ها به من ارائه می‌داد و با هم همفکری‌های زیادی داشتیم تا به شکل نهایی که مدنظرمان بود، برسیم. بهروز با همه دغدغه‌ها و مشغله‌هایش از کم‌تحملی من خبر داشت و دارد و همیشه در اسرع وقت کارها را پیش می‌برد و اگر مشکلی پیش می‌آمد به‌سرعت آن را حل می‌کرد و کارهای دیگرش را کنار می‌گذاشت. فرشاد حسامی در بخش میکس و مستر واقعا با خلوص نیت تجربه‌هایش را در اختیار من گذاشت و بارها و بارها کارها را باهم مرور می‌کردیم و درباره آن حرف می‌زدیم تا به نتیجه نهایی برسیم. فرشاد حسامی بی‌نهایت انسان قابل احترام و اعتمادی است. عادل هم واقعا برای خودش نابغه‌ای است و حقش است خیلی بیشتر از این معرفی و استعدادش شناسایی شود. رابطه من و عادل، رابطه‌ای دوستانه و صمیمی است از بس که این پسر ماه است و البته خیلی هم خوش‌تیپ. فکر می‌کنم عادل روحنواز در ایران بهترین است. این فقط نظر و حرف من نیست جوایز جهانی‌ای که او در نوازندگی گیتارالکتریک به دست آورد، این را می‌گوید. من از وجود این دوستان در کنار خودم واقعا خوشحالم و دستشان را به‌گرمی می‌فشارم.

دسته‌بندی نشده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *