توان «نه» گفتن نداشتم!

این بار طوری غافلگیر شدم که باید سال های جوانی ام را پشت میله های زندان بگذرانم. کاش یک لحظه این قدرت را پیدا می کردم که از افشین سوال کنم قرار است به کجا و برای چه کاری برویم؟

به گزارش سادس به نقل از خراسان، سهراب جوان 23 ساله ای که به اتهام معاونت در قتل 3 عضو یک خانواده در مشهد دستگیر شده است در حالی که عنوان می کرد به جوانان بگویید تا زمانی که اطمینان کامل پیدا نکرده اند که چرا و به کجا قرار است بروند پای در آن مکان نگذارند، به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت.

او گفت: وقتی من به دنیا آمدم نیمی از بدن پدرم به خاطر سکته فلج شده بود. آن روزها ما در یکی از روستاهای مرزی اطراف سرخس زندگی می کردیم. مادرم به خاطر این که همسر اولش ازدواج مجدد کرده بود، از او طلاق گرفته و با پدرم که از همسر اولش 5 فرزند داشت ازدواج کرده بود و در کنار هوویش زندگی می کرد.

البته این گونه ازدواج ها در میان اطرافیان ما امری طبیعی بود به طوری که پدربزرگم در طول عمرش 6 زن داشت در حالی که همین عوامل موجب می شد تا فرزندان طعم محبت واقعی پدر و مادرشان را نچشند و برای جبران این کمبودها به دنبال دوستان ناباب بروند.

من هم در این شرایط تا کلاس اول راهنمایی تحصیل کردم اما نتوانستم به درس و مدرسه ادامه بدهم. این گونه بود که با ترک تحصیل مسیر زندگی ام تغییر کرد و کار در زمین های کشاورزی را شروع کردم اما وقتی به دلیل خشکسالی آب قنات ها خشک شد، من هم برای کارگری راهی مشهد شدم تا این که 7 سال قبل پدرم فوت کرد و من مجبور شدم به شغل گچ کاری در یکی از روستاهای اطراف مشهد ادامه بدهم.

اما 5 سال قبل و در حالی که گواهینامه هم نداشتم سوار بر موتورسیکلت تصادف کردم و دستم شکست. از آن روز به بعد گچ کاری را رها کردم و به شغل نقاشی ساختمان روی آوردم.

در همین اثنا گاهی نیز به طور تفریحی با دوستانم مواد مخدر مصرف می کردم. این در حالی بود که برادرم نیز در یک سانحه رانندگی فوت کرد و مسئولیت من هم بیشتر شد. با این وجود بیشتر اوقات بیکاری را با دوستانم می گذراندم و رفاقت خاصی با افشین (یکی از متهمان پرونده) داشتم.

او به طور ناگهانی برنامه سفر می ریخت و ما را غافلگیر می‌کرد. البته همه کارهایش به همین شکل بود تا این که در آن روز شوم هم تماس گرفت و من هم سر قرار رفتم او گفت که مادرش را پیدا کرده است و می خواهد با او صحبت کند.

اما وقتی به خانه مادرش رفتیم و ماجرای قتل پیش آمد من نتوانستم آن صحنه را تحمل کنم و به بیرون از منزل آمدم با این وجود به خانواده ها می‌گویم نگذارید مسائلی مانند طلاق در زندگی فرزندانتان تأثیر بگذارد یا آن ها را از درس خواندن بازدارد.

دسته‌بندی نشده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *