زمانی که گلوی دختران خردسال را می بریدم دلم به حالشان نمی سوخت

 من از همان دوران کودکی یک فرد عقده ای بار آمدم و هیچ گاه «ترحم» برای من معنا و مفهومی نداشت. اگر این گونه بار نیامده بودم شاید زمانی که گلوی دختران خردسال را می بریدم اندکی دلم به حالشان می سوخت.

به گزارش سادس به نقل از خراسان، «حمزه» جوان ۲۱ ساله ای است که به عنوان یکی از متهمان اصلی پرونده قتل فجیع ۳ عضو یک خانواده در مشهد، قبل از خروج از کشور دستگیر شده است.

وی پس از آن که به سوالات قضایی قاضی حسینی (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) درباره چگونگی جنایت وحشتناک خود پاسخ داد، به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و گفت: مادرم را به خاطر ندارم چرا که او ۲۰ سال قبل و زمانی که من کودکی یک ساله بودم، هنگام به دنیا آوردن خواهرم از دنیا رفت.

پس از آن پدرم مرا به مادربزرگم سپرد و ۵ سال بعد  با دختر نوجوانی ازدواج کرد که او مادر «افشین» (یکی دیگر از متهمان اصلی پرونده) بود. من هم تا کلاس پنجم ابتدایی در روستا درس خواندم ولی بعد از آن عموهایم نگذاشتند ادامه تحصیل بدهم چرا که کسی نبود تا از گوسفندان آن ها نگهداری کند.

به خاطر ندارم که برای اولین بار چه موقع مواد مخدر استعمال کردم چون اطرافیانم همه مواد مصرف می کردند. زمانی که چوپانی می کردم به طور طبیعی ذبح گوسفند را هم آموختم و همیشه خودم به راحتی گوسفندان را سر می بریدم به طوری که مهارت خاصی در این کار پیدا کرده بودم.

روزها به همین ترتیب سپری شد تا این که چند سال قبل روستا را رها کردم و برای کارگری به مشهد آمدم. من از طریق کارگری زندگی می کردم و هنوز مجرد بودم چون کس و کاری هم نداشتم هیچ کس به فکر من نبود و از کسی محبتی هم نمی دیدم.

تا این که چند روز قبل «افشین» برادر ناتنی ام با من تماس گرفت و در پارکی در منطقه قلعه خیابان مشهد قرار گذاشت. من از او نپرسیدم چه کار دارد وقتی به محل قرار رفتم او گفت می خواهد با مادرش صحبت کند.

من هم همراه او رفتم. وقتی داخل خانه بودیم «افشین» با تبر مادرش را کشت من هم در آن لحظه دختر ۳ ساله او را گرفته بودم که دیدم وحشت زده صحنه مرگ مادرش را نگاه می کند.

آن زمان هیچ احساسی نداشتم به طوری که دیدن آن صحنه های خونین برایم طبیعی بود دیگر چاره ای نداشتم تا این که ابتدا دختر ۳ ساله را روی زمین انداختم و با چاقو او را کشتم و پس از آن هم دختر ۶ ساله را به قتل رساندم؛

البته حدود ۴ ساعت قبل از این ماجرا یک قرص ترک اعتیاد خورده بودم. با این که می دیدم ۲ دختر کوچک از شدت ترس و وحشت به خود می لرزند دلم برایشان نمی سوخت.

شایان ذکر است از درج جزئیات اظهارات متهم بی رحم به منظور آزرده خاطر نشدن خوانندگان گرامی خودداری و عذرخواهی می کنیم.

دسته‌بندی نشده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *