قرار پنجشنبه هایی که تعطیل نخواهد شد

پنجشنبه آخر سال همیشه قراری است برای عاشقان شهدا در گلزار بهشت زهرا(س) که با تجدید میثاقی دوباره در آستانه آمدن بهار با آنها عهد ببندند تا راه و سیره آن ها را همواره در زندگی در نظر داشته باشند.

“رویکرد”: اگرچه این روزها به دلیل برخی طرح های عمرانی دیگر خط یک مترو در ایستگاه حرم مطهر نمی ایستد اما باز هم مسافران پنجشنبه ها و به خصوص پنجشنبه آخر سال با هر وسیله ای خود را به گلزار شهدای بهشت زهرا(س)می رسانند.بازهم خیل عاشقان قرار هفتگی شان را تکرار می کنند و مزار شهدای بهشت زهرا(س) هنوز هم پنجشنبه هایش پر رونق و پرشور است.

این یک قرار هفتگی است که هر پنجشنبه عاشقان را به قرارگاهی می کشاند که روح های خسته و دل های رنجور در هوایش جان می گیرد.حالا در این آخرین روزهای اسفند و رسیدن به نقطه پایان تمام پنجشنبه هایی که گذشت بازهم در گلزار شهدا هستیم.

آفتاب بی رمق زمستان کم کم دارد به گرما می رسد و هوای بهار از سرمای زمستان پیشی گرفته.زن جوانی با کنارم می ایستد و با لبخند به من نان و پنیر و سبزی تعارف می کند.یادم می آید یکی دوماه پیش در یکی از پنجشنبه های زمستانی همینجا در گلزار شهدا مادری را دیدم که خطوط چهره اش از گذر سال ها صبوری بر فقدان سرو شهیدش در خانه خبر می داد. آمده بود تا این بار برای زائران شهدا به نیت فرزند شهیدش و تمام شهدای این خاک آش نذری پخش کند.در همان هوای سرد کنار دیگ بزرگ آش رشته ایستاده بود و خودش ظرف ها را پر می کرد و به مردم می داد.

همیشه داستان پدران و مادران این شهدا برایم جالب بود.داستان دل کندشان از پسران رشیدی که در اوج جوانی و حتی نوجوانی با دلی بزرگ به دنیا پشت پا زدند و به حقیقت معنا دست یافتندو امروز در آستانه آمدن فصلی نو بازهم پدران و مادرانی را می بینم که طبق قرارهای پنجشنبه اینجایند. درست مانند داستان همان پدری که در کنار مزار پسر مهندس شهیدش نشسته و می گرید و ساعت یادگاری سعید را در دستانش گرفته و مدام نام او را می برد و با خود حرف می زند.بعد در میان اشک ها ناگهان به یاد مصیبت های امام حسین(ع) ذکر علی اکبر می گیرد تا خود را آرام کند .

یادم می آید یک بار زن جوانی با دو فرزندش کنار سنگ قبری مشکی نشسته بودند که دورتادور آن پر بود از گل های شمعدانی و نسیمی آکنده از عطر شمعدانی ها در همان حوالی جریان داشت.می گفت همسرش جانباز شیمیایی بوده و بعد از تحمل سال ها سختی و درد در چند سال اخیر به شهادت رسیده است.آن چنان با غرور و افتخار ازهمسر شهیدش می گفت که گویی می خواهد سختی های فراق پدر را برای فرزندان سبک کند و به آن ها بفهماند که شهادت مدالی است که تاریخ بر سینه هرکسی نمیزند.

اصولا آمدن به بهشت فصل نمی شناسد در بهار و تابستان ،پاییز و زمستان و حتی همین امروز که آخرین پنجشنبه سال است همه اینجا هستند و شور و زندگی اینجا همیشه جاری است. مثل آن پنجشنبه تابستانی. در هوایی گرمی که نفس را می گرفت و درختان سرسبزی که سایه شان خنکای نسیمی ملایم را نصیب عابران گلزار می کرد عده ای با سنگ آب های خنک به یاد لبان تشنه اباعبدالله زائران شهدا را سیراب می کردند. همان روزها بود که مادر شهیدی را دیدم در کنار مزار شهیدش قرمه سبزی می پخت و بین مردم پخش می کرد و بعد فهمیدم که این کار هر پنجشنبه اوست .کمدی در کنار مزار پسر ش ساخته و درآن ظرف و ظروف پذیرایی و سماور و قوری و استکان های کمرباریکش را گذاشته بود تا پنجشنبه ها از مهمانان پسرش به بهترین شکل پذیرایی کند.

اینجا گلزار شهدا ی بهشت زهرا(س) سعادت آبادی است برای خودش..اینجا باید سعادت و توفیق یارت باشد که بیایی.در هر قطعه و هر گوشه اش در کنار مزار شهدا رزمندگانی را می بینی که روزی روی دو پا به میدان رفتند و با دو دست اسلحه گرفتند و از دین و شرف و ناموس دفاع گردند. و امروز با پای ولیچر ها و دست هایی که ندارند بر مزار همرزمان و همسنگرانشان داد جدایی و ناله هجران سرداده اند و از جاماندن در قافله شهدا رنجورند…

در قطعه چهل و چهار تا چشم کار می کند قبر های سپیدی است که گمنامی صاحبانش روی آن ها حک شده.اینجا قطعه سپید است .پر از نام آوران بی نام.پر از قهرمانان گمنام. درست در همین نقطه جوان هایی را می بینی که سنشان به جنگ قد نمی دهد اما معرفت و عشقشان به شهدا، قد کشیده و بلند است. یکی دبه ها را آب می کند و قبر ها را می شوید آن یکی دانه می پاشد برای کبوتران بهشت ،دیگری گل های سرخ را یک به یک روی مزار ها قرار می دهد و چند لحظه بعد قابی بهشتی در انظار می سازد که چشمانمان را نوازش می کند.

کمی آن طرف تر قطعه سپید ، قطعه سرداران بی پلاک است.سردارانی که خیلی هایشان زمان شهادت سر نداشتند.فانوس هایی که بالای مزارشان قد علم کرده در غروب پنجشنبه ها برای زائران رویایی بی نظیر می سازد. بوی اسپند هایی که دود شده و عطر رازقی هایی که در باغچه های کناری است با صدای نوحه همه را از زمین جدا می کند …

اما آنچه بیش از هرچیز این پنجشنبه آخر را متمایز می کند در کنار تمام آنچه که سال ها در اینجا بوده رنگ و بویی است که این روزها وجود شهدای مدافع حرم ایجاد کرده است. قطعه بیست و شش گویی در سال نود و چهار دوباره به روزهای دهه شصت بازگشته است.این روزها اینجا دوباره شهید می آورند و این قطعه از بهشت پر شده از مزار کسانی که برای دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله شهید شده اند.این روزها بازهم در پنجشنبه آخر سال قرار ما در گلزار شهدا در کنار پدران و مادران و خانواده آن ها برقرار است.قراری که تعطیل نخواهد شد…

دسته‌بندی نشده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *