سالگرد حماسه ۹ دی ماه در استان البرز / نفوذ فرهنگی و شئون آن و تبیین راهکار مصونیت انقلاب

آنچه پیش رو دارید متن سخنرانی جناب آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری در جمع مردم حزب اللهی کرج است که به تاریخ ۱۰ دی ماه ۹۴ برگزار شده است. ایشان در این بحث به شئون بحث نفوذ در جریان اسلام اشاره کرده و ریشه های ان را توضیح می دهند و راهکار مصونیت از این مسئله را در انقلاب بحث کرده اند. پایگاه استاد این بحث را در ایام مربوطه بشکل خلاصه ای منتشر کرده بود که با توجه به اهمیت آن متن کامل آن در اختیار قرار گرفت.

نفاق مسیر نفوذ دشمن

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. یکی از خطرات مهمی که در طول تاریخ جبهه حق را در درگیری تاریخی با باطل تهدید می کرده است نفوذ دشمن در جبهه مؤمنین بوده است؛ اینکه دشمن حرف خودش را از زبان مؤمنین بزند و کارش را با دست آنها انجام بدهد، طریق شیطان است. در بیان امیرالمؤمنین آمده است که فرمودند یک عده با شیطان رفیق می شوند؛ شیطان را اله خود قرار می دهند؛ شیطان هم فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ» تعبیر حضرت این است که در قلب های آنها تخم گذاری می کند و جوجه های خودش را پرورش می دهد؛ قوای خودش را وقتی در دل کسی پرورش داد این ها را بر سر قوای انسان می گذارد؛ گوش و چشم و زبان انسان را تسخیر می کند؛ آن وقت «فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ»؛ با چشم این ها می بیند، با زبان این ها حرف می زند، با دست این ها کار می کند. این یکی از راه های دشمن است که دنبال می کرده است. اصولاً ریشه نفاق در تاریخ همین بوده که لباس خودی بپوشند و کار دشمن را در لباس خودی انجام دهند.

این نفوذ در طول تاریخ شکل های پیچیده ای به خود گرفته و در دوران اخیر جریان تجدد و تمدن جدید غربی یکی از پیچیده ترین حجاب هایی است که بر حقیقت توحید و ادیان الهی و اسلام افتاده و یکی از منافقانه ترین نمودها و نمادهای شیطان است؛ در این سال ها نفوذ آن ها شکل های خیلی پیچیده تری گرفته است؛ ما باید این شکل های پیچیده را بشناسیم و در برابر آن ها مقاومت کنیم و نگذاریم این نفوذ در جبهه مؤمنین و در جبهه اسلام واقع شود. نفوذ سابقه تاریخی دارد؛ لیکن امروزه شکل های پیچیده ای پیدا کرده است که اگر بتوان بر آن اساس در اراده نیروهای جبهه مقابل نفوذ کرد(البته اراده های انسان لایه هایی دارد) و تمایلات، میل و رغبت ها، زیباشناسی، میل و نفرت، تجزیه و تحلیل، خوب و بد، زشت و زیبا، قیمت گذاری ها و ترازهایی را که در آن جامعه فعال هستند، تغییر داد و بر مدار گرایشات خود قرارداد، آن ها سرباز ما شده اند؛ دشمن هم اگر بتواند با فکر و عقلانیت و دانش خود جامعه را تسخیر کند و این جامعه با عینک آن ها جهان را ببینند، با عینک آن ها جهان را بفهمند، مشکلات خود را با منطق آن ها تحلیل کنند، راه حل ها را راه حل های آن ها ببینند، بحران ها را بحران هایی که آن ها می گویند ببینند، این ها درحقیقت سرباز دشمن شده اند. اگر فکر، قلب و عمل انسان را تسخیر کرد طبیعتاً آن گونه که آن ها بخواهند عمل می کند. روح این جنگ نرمی که الآن گسترش پیدا کرده همین است؛ می گوید به جای اینکه حمله نظامی کنیم از مسیر دیگری وارد می شویم و نیروهای دشمن را به خودمان ملحق می کنیم؛ سنگرها را از نو فتح می کنیم؛ احتیاجی نیست که ما حمله نظامی کنیم و نیروهای نظامی و غیرنظامی ما وارد شوند؛ این شکل به خصوص در یکی دو سده اخیر و در هجوم تمدن غرب به دنیای اسلام بازسازی شده و به مدل های پیچیده ای رسیده است.

تحقیر، فریفتگی و انحلال سه گام برای نفوذ

غرب در طول چند قرن یک تمدن ایجاد کرده است؛ البته غرب سوابق تاریخی دارد؛ اما در دوران جدید یعنی رنسانس در طول چند دهه یک تمدن ایجاد کرده است؛ این تمدن دارای ایدئولوژی، گرایشات و ایده های اساسی است؛ ایده اساسی اش اصالت دادن به انسان در مقابل خداست؛ یعنی به جای اینکه حق را بر مدار خدا تعریف کند، بر مدار خود انسان تعریف می کند؛ انسان گرایی نه به معنی کرامت انسان، انسان گرایی به معنی اینکه خود انسان اصل است. انبیاء و ادیان آمدند وگفتند: خدا اصل است، باید خدا را پرستید، همه در مقابل او خاضع باشید، او مدار حق است نه خود انسان مدار حق باشد. انبیاء گفته اند که از طریق وحی باید راه سعادتان را بشناسید. اما آنها گفتند نیازی به وحی نیست و عقلانیت خود بشر کفایت می کند. ما به عقل خودمان تکیه می کنیم و نیازی به هدایت انبیاء نیست. اینها روح ایده های آنها است. انسان باید در مقابل تقیداتی که ادیان و مذاهب می آورند آزاد باشد؛ اینها اصول تفکر آنها، بلکه عمیق تر، اصول ایدئولوژی آنها و ایده ها و آرمانهایی است که برای بشر تعریف کرده اند. بعضی ها هم به دنبال آن فلسفه هایی درست کرده اند؛ بعد به اصطلاح خودشان متناسب با این مکتب و یا تفکر فلسفی، دانش و تکنولوژی درست کرده و ساختارهای اجتماعی را تغییر داده اند؛ به قول خودشان چندین انقلاب اتفاق افتاده است؛ انقلاب فلسفی، انقلاب علمی ، انقلاب صنعتی و یک جامعه استوار بر آن ایده ها و آن عقلانیت درست کرده اند؛ بعد وقتی در اروپا به نقطه اوج خودش رسید، نمود این تمدن را در آمریکا بازسازی کردند. آنگاه نفوذ از مسیر تحقیر ملتها در مقابل این تمدن آغاز شد؛ تحقق این کار سه گام دارد: تحقیر، ایجاد فریفتگی و سپس منحل کردن یک ملت درون جامعه غربی یا درون جامعه جهانی.

نمایش مظاهر تمدن غرب ابزار تحقیر

تحقیر چیست؟ یعنی ابتدا ما را با مظاهر پیچیده ای از تمدن خودشان مواجه می کنند؛ مانند نظم شدید و سرعت و دقت تکنولوژی که ایجاد کرده اند؛ گاهی محصولات آنها می آمده، گاهی آدمهایی می آمدند؛ صنعت توریسم خود یک ابزار انتقال فرهنگ است؛ بعضی هم می رفتند و این مظاهر تمدن غرب را می دیدند و در مقایسه با کشور خودشان می گفتند: چقدر جامعه ما دچار بی نظمی و بحران است! اتوبوسهای ما نیم ساعت انسان را معطل می کنند؛ شخصی می گفت: آنجا قطار در ایستگاه مترو با اختلاف سه ثانیه توقف می کند؛ یا می گفت من ایستگاههای مترو اش را دست کشیدم ـ آن موقع مترو هنوز در ایران نیامده بود. حالا امروز آمده دیده ایم خیلی چیز مهمی نیست ـ دیدم گرد و غبار ندارد، تمیز است؛ نظام خیابانی آنها بی نظیر است. یک مقدار بروید جلوتر عدالت مکتب سرمایه داری و تأمین اجتماعی و یک مقدار بروید جلوتر آنهایی که می روند دانشگاهها را می بینند و کتابخانهای یک میلیونی الکترونیکی و بعد هم فلسفه های غرب و در مقابل آن احساس حقارت می کنند؛ ملتها را با مظاهر تمدن خودشان مواجه می کردند. ابتدا یک عده که بیشتر شخصیتهای درباری بودند از دربار قاجار رفتند اروپا را دیدند و برگشتند و احساس کردند که ما یک ملت عقب افتاده و آنها پیشرفته هستند؛ باید سعی کنیم همه چیز خود را مثل آنها کنیم. از این عمیق تر یک دانشگاه هایی در جهان درست کردند، برای همین کار به همین منظور که مهمترینش سوربن فرانسه ، آکسفورد و هاروارد است؛ عده ای از نخبگان و مستعدین و شخصیتهایی که در دنیای اسلام و کشورهای دیگر هستند که از استعداد و توانایهای خوب ذهنی برخودار هستند را آنجا بردند و در کنار آموزشهای رسمی آرام آرام آنها را با روح تمدن غرب آشنا کردند و بعد اینها را به کشورهای خودشان برگردانند؛ اینها وقتی در مقابل تمدن غرب قرار گرفتند احساس حقارت کردند؛ این احساس حقارت موجب شد که کم کم گفتند ما باید ملتهای خودمان و کشور را متحول کنیم؛ به گونه ای که مثل آنها زندگی کنند؛ مثل آنها بیندیشند؛ مثل آنها عمل کنند. در ایران تقی زاده ها و ملکم خان ها رفتند غرب را دیدند و گفتند: ما از مغز سر تا نوک پایمان باید غربی شود!! دولتها جابجا می شوند؛ این دولت می رود آن دولت می آید؛ همیشه همین طور بوده است. در کشور خودمان هم دولتها جابجا می شوند. این مهم نیست کسی می رود کس دیگر می آید؛ تفکرها هم مختلف است تا اینجا اشکالی ندارد؛ ولی هیچ دولتی حق ندارد یک ملت را یک امت را در مقابل دستآوردهای دشمن تحقیر کند؛ این گناه نابخشودنی است؛ آدمی که تحقیر شده در خیابان یک چاله می بیند اولش به همه حاکمان منطقه ای و شهردار هر چه به دهنش می آید می گوید، کم کم می رود سراغ دولت مرکزی، یک خورده جلوتر سراغ اسلام می رود می گوید اسلام نمی تواند؛ چون داخل یک چاله افتاده است؛ ولی اگر انسان تحقیر نشده باشد، اعتماد به نفس داشته باشد، یک خندق هم ببیند، می گوید مهم نیست این خندق را پر می کنیم؛ کاری که امام(ره) کردند همین است؛ اعتماد به نفس و توکل به خداوند ایجاد کردند. دشمن در نقطه مقابل مردم را تحقیر می کند؛ اما خیلی بد است که خودی ها هم یک ملت را تحقیر کنند؛ برخی الان می گویند: «ما غیر از آبگوشت بزباش چیزی نمی توانیم تولید کنیم» یا «آمریکا اگر یک دکمه را بزند همه قدرت نظامی ما را زیر و زبر می کند» یا «آب شرب ما هم درگرو ارتباط با آنها است»! این تحقیر ملت است؛ این خیلی زشت است، این ربطی به اختلاف نظرها و سلیقه ها ندارد؛ با همه اختلاف نظرها به هیچ وجه حق ندارید ملت را در مقابل تمدن غرب تحقیر کنید.

سفرای فرهنگی غرب عوامل فریفتگی

غرب این کار را خودش کرده است. گاهی محصولاتش را اینجا فرستاده است؛ گاهی توریستهایی رفته اند بازدید کرده اند؛ گاهی از این عمیق تر، نخبگانی رفته اند آنجا سالها تحصیل کرده اند، این ارتباطات را درست کرده اند برای اینکه انسان ها را در تمدن غرب منحل کنند؛ از نظر آنها آدمهایی که می روند آنجا و برمی گردند سفرای فرهنگی آنها هستند؛ احتیاجی نیست نفوذی یا جاسوس باشد؛ بعضی از افرادی که آنجا درس خوانده اند وقتی برمی گردند افتخار می کنند که کشور خود را به کشوری غربی تبدیل کند؛ می پذیرند که آنها پیشرفته اند و ما عقب افتاده ایم؛ ادبیات استعماری را قبول می کنند، اگر یک دانشمند، یک جامعه، یک ملت خودش و بالاتر از آن نخبگانش قبول کردند که ما عقب افتاده ایم و آنها پیشرفته اند، به این نتیجه ای می رسند که باید آنها را قبله خودمان قرار دهیم! این تحقیر گاهی تا جایی پیش رفته است که همه سنتهای خودی و همه فرهنگ تاریخی خود را تحقیر کردند؛ بعضی در آغاز غربزدگی در ایران گفتند: ما اصلاً باید یک نسلی از جوانها را از نو بسازیم؛ از طفولیت از جامعه ایران جدایشان کنیم. در منطقه ای خاص باشند و دانشمندان و اساتید غربی آن ها را با تفکر غربی تربیت کنند؛ بعد اینها را بر سر مسندها بگذاریم که کشور را متحول کنیم؛ از مغز سر تا نوک پای ما باید غربی شود! گاهی از این بالاتر، سراغ مذهب رفته اند و دین و مذاهب را تحقیر کردند؛ حجاب را تحقیر کردند؛ روابط اجتماعی ما را تحقیر کردند؛ اصل دینداری را تحقیر کردند؛ در طول این چندصد سال، مکاتب غربی آمده اند دست به دست هم داده اند ما را در مقابل تمدن غرب تحقیر کردند. در دوره رضاخان به زور چادر را از سر زنان برداشتند و لباس مردان را تغییر داده و متحد الشکل کردند؛ حتی گاهی با میخ کلاه را بر سر مردان کوبیدند. در آذربایجان و ترکیه هم همین کار را کردند؛ به زور لباس اروپایی به تن مردم کردند؛ به زور چادر از سر بانوان ما برداشتند؛ ولی چندی بعد در دوره پهلوی دوم این را نمی بینید؛ از طریق تحقیر یک ملت در مقابل تمدن غرب کاری می کنند که فرد افتخار می کند که مدل لباسش اروپایی است؛ یک زن مسلمان افتخار می کند که از ژورنالهای اروپایی مدل لباس می گیرد؛ در همین کشور خود ما هم همین است؛ بسیاری از بانوان مسلمان محجبه ای که در دهه پنجاه به دانشگاه می رفتند محجبه داخل می رفتند و بی حجاب بیرون می آمدند. کسی مجبورشان نمی کرد؛ بلکه تحقیرشان می کردند؛ حجاب و پوشش اسلامی علامت عقب افتادگی، تحجر و امثال اینها بود. و عریان گرایی، مدل اروپایی پوشیدن و آزادی روابط دختر و پسر علامت پیشرفت و توسعه و عقلانیت و دانش و علم و متفکر بودن!!

برنامه ریزی توسعه غربی مسیر انحلال در جامعه جهانی

وقتی ملتی این گونه تحقیر می شود طبیعی است هویت خود را از دست می دهد؛ قدم اول تحقیر ملت این است که ارزشها، خداپرستی، ایمان، اعتقاد به خدا، باورها و سنتهایشان را تحقیر کنند. بعد آرام آرام وقتی تحقیر شدی و خودت را هیچ دیدی و آنها را همه چیز، آرام آرام فریفته آن تمدن می شوی؛ وقتی فریفته شدی قدم به قدم با پای خودت در آن تمدن منحل می شوی؛ این می شود جنگ نرم و نفوذ نرم؛ خوب این کار را در کشورهای اسلامی مهندسی کرده اند؛ مصر به یک شکل، ترکیه به یک شکل و در ایران به یک شکل دیگر؛ اول صنایع نظامی آنها آمد و به دنبالش دارالفنون ها آمدند؛ سپس ساختار سیاسی تغییر کرد؛ یعنی انقلاب مشروطه شد؛ در ایران مشروطه هم نوعی از نفوذ غرب در فرآیندهای اجتماعی و در تحولات اجتماعی ماست، بعد آرام آرام در کودتای ۲۹ اسفند پهلوی می آید و سعی می کند به طور کلی روابط کشور را تغییر دهد؛ یک دولت به شکل دولت مدرن اروپایی به پا کند. بعد از آن جنگ اول جهانی در آن کنفرانسی که سران سه قدرت برنده جنگ جهانی به تهران آمدند و بدون هماهنگی با دولت وقت یعنی شاه وقت ایران جلسه تشکیل دادند و تصمیماتی گرفتند؛ من گمان می کنم یکی از تصمیمات آنها این بود که ایران یکی از قطب های توسعه منطقه شود تا خط ارتباط تمدن غرب با منطقه باشد؛ حالا به اصطلاح سیاسی یا نظامی ژاندارم منطقه باشد؛ ولی وجه فرهنگی اش الگوی جوامع در منطقه است. برنامه ریزی برای توسعه در ایران را شروع کردند؛ حتی یک گروه مشاور از بانوان از آمریکا برای برنامه ریزی زنان آمدند. بعد از جنگ جهانی در بین کشورهایی که از جنگ آسیب دیدند سومین کشوری که این برنامه ریزی توسعه را در آن شروع کردند ایران است، اول فرانسه و ژاپن و بعد هم ایران؛ حتی تحولاتی که آرام آرام در ایران شروع کردند به گونه ای شد که وقتی شهردار سئول به تهران آمد تا قرارداد ببندد گفت: ای کاش سئول هم مثل تهران می شد؛ یعنی تلاش کردند یک مدل کاملاً غربی و یک نمونه از الگوی توسعه غربی را در ایران پیاده کنند و در این الگوی توسعه غربی، آرام آرام فرهنگ مذهبی و ملی ما را منحل کنند. یعنی از منظر آنها تمدن جدید غربی یک پدیده به هم پیوسته است؛ اگر نظم خیابانی اش بیاید، اگر ساختارهای مدرن سیاسی و اقتصادی اش بیاید، حتماً فرهنگ و سبک زندگی و اعتقادات متناسب با خودش را هم می آورد؛ این گونه نیست که شما بتوانید توسعه غربی را پیاده کنید؛ ولی اسلام و اخلاق اسلامی و مناسبات اسلامی باشد، توسعه غربی هم باشد، این شدنی نیست. از نظر آنها اسلام دین دورانهای گذشته بشر است. اگر توسعه می آید باید با همه ابعادش بیاید. اینها یک چنین الگویی در ایران آورده اند. تا سال ۳۸ هم پیگیری کردند بعد هم ادامه دادند؛ انقلاب سفید و امثال اینها را پیاده کردند. ولی در پایان سال ۳۸ به نتیجه ای رسیدند و اعلام کردند که در ساختار ایران موانعی در مقابل توسعه وجود دارد و به راحتی توسعه غربی را نمی پذیرد؛ یعنی اینها خواستند این ملت را تحقیر کنند؛ آرام آرام هویت و فرهنگ و تمدن آنها را در درون تمدن خودشان منحل کنند؛ ما بشویم یکی از اقوام اروپا، مثل آنها بیندیشیم، مثل آنها زندگی کنیم، وابسته به نظام جهانی که آنها تعریف می کنند باشیم؛ یک قدرت منطقه ای در خدمت قدرت جهانی غرب. این پیچیده ترین راه نفوذ است. مدرن ترین نوع استعمار است. از طریق صادرات علم مدرن غربی، تکنولوژی، ساختارهای اجتماعی کشور را به کشور دیگری که در خدمت فرهنگ آنهاست تبدیل می کنند؛ مثل آنها می خورند، مثل آنها می پوشند، مثل آنها ازدواج می کنند، مثل آنها روابط اجتماعی دارند، شهرشان را مثل آنها می سازند، خانه شان را مثل آنها می سازند، مثل آنها لباس می پوشند، الگوی خوراک و پوشاک و مسکن و روابط اجتماعی شان همه را از آنجا می گیرند؛ یعنی سبک زندگی شان کاملاً منحل می شود. این کاری است که غرب دنبال می کرد؛ اما خوشبختانه به یک سد عظیمی خوردند که خودشان هم متوجه شدند و گفتند ما فلسفه و دانش غربی و تکنولوژی غربی را در اروپا تولید کردیم؛ سپس در امریکا نمونه سازی کردیم و بعد با این نمونه به سمت همه فرهنگها رفتیم و در همه فرهنگها نفوذ کرده و منحلشان کردیم؛ اما به اسلام که برخوردیم آن هم اسلام از نوع اسلام اهل بیت علیهم السلام در مقابل ما مقاومت کرده است؛

انقلاب اسلامی سرآغاز تحقیر تمدن غرب

درست در اوج همین شرایط است که سال ۴۱ انقلاب اسلامی در ایران شروع می شود؛ درست در آن زمانی که دیگر غرب احساس می کند که هیچ مشکلی وجود ندارد، رئیس جمهور آمریکا در ایران می گوید فضا را باز کنید همه چیز برای تحول در ایران آماده است؛ ایران به دروازه های تمدن جدید رسیده و در حال تبدیل به یک کشور متمدن اروپایی است. درست در همان زمان یک حرکت معنوی عظیم از متن این جامعه به رهبری دین، به رهبری روحانیت، به رهبری امام(ره) شروع می شود و نه فقط وضعیت را در ایران تغییر می دهد بلکه به یک زلزله جهانی تبدیل می شود و به سرعت از مرزهای خودش عبور می کند. انقلاب در سال ۵۸ با اشغال لانه جاسوسی امریکا به یک حرکت عظیم جهانی تبدیل می شود. ما قریب یک سال جاسوسان را در ایران بازداشت کردیم. آمریکا خیلی تلاش می کرد و غرب زده ها هم می ترسیدند؛ اما امام(ره) می فرمود: آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. بعد از یک سال که می خواستند جاسوسان را آزاد کنند، بعضی ها سر و صدا کردند که آقا اگر می خواستید آنهارا آزاد کنید همان اول آزاد می کردید؛ چرا اینها را یک سال نگه داشتید؟ غرب ما را تحریم کرد، محاصره کرد، روابط ما با غرب به هم خورد؛ اگر هم می خواستید محاکمه کنید چرا بدون محاکمه آزادشان می کنید؛ امام(ره) در جواب آن ها سخنرانی کردند که خیلی شنیدنی است؛ فرمودند که خدای متعال به ما یک فهمی داد و متوجه شدیم که شاه آنقدرهایی که تبلیغ می کند قدرتمند نیست و فقط نان رعب و وحشتی را که ایجاد کرده می خورد؛ با این سایه سنگینی که ایجاد کرده حکومت می کند؛ خدای متعال فرمود که ما باید حمله کنیم به شاه؛ به شاه حمله کردیم آن ابهت شکسته شد و مردم آزاد شدند آنها هم بساطشان را جمع کردند و رفتند. غرب هم آن قدرهایی که تبلیغ می کند قدرت ندارد. این فیلمی که تلویزیون پخش می کند را ببینید که چگونه برای کشورهای دیگر تصمیم می گرفتند، سفارتخانه ها نخست وزیر عوض می کردند، سفیر نخست وزیر عوض می کرد؛ کشتی حرکت می دادند و دولت ساقط می کردند؛ ما فهمیدیم قدرت نمائی ها دروغ است باید حمله کنیم، ما لانه جاسوسی را گرفتیم اینها را نگه داشتیم که دنیا بفهمد که این خبرها هم نیست. حالا به تعبیر من، ما می خواستیم آنها را بشکنیم که شکستیم و ملتها آزاد بشوند که شدند؛ یعنی امام تمدن غرب را تحقیر کرد؛ هم تحقیر سیاسی کرد، هم فرهنگی کرد و هم تحقیر اقتصادی. آن روزی که آنها بعد از اشغال لانه جاسوسی تصمیم گرفتند ما را محاصره اقتصادی کنند امام(ره) فرمود: یک کار درست اگر رئیس جمهور آمریکا کرده باشد همین کار است؛ ما از این قطع روابط استقبال می کنیم؛ روابط ما با شما روابط گرگ و میش است؛ امام(ره) به جامعه هویت داد، اصالت داد، گفت می توانیم و توانستیم سی سال روی پای خودمان ایستادیم؛ ملت جنگ را اداره کردند و آن تحقیر را از بین بردند. واقعاً ملت ما از آمریکا نمی ترسید؛ واقعاً ملت ما از آغاز انقلاب تا کنون در مقابل تمدن غربی احساس حقارت نمی کند.

فروپاشی شوروی ثمره صدور فرهنگی انقلاب

در نظر مبارکتان هست؛ اوایل انقلاب اگر کسی با یک ماشین مدرن می خواست فرزندش را به مدرسه ببرد، بچه خجالت می کشید؛ می گفت من را دورتر پیاده کن، بچه ها من را تحقیر می کنند؛ این تحقیر در حقیقت تحقیر تکنولوژی غرب بود. اصلاً نمی خواهم داوری کنم؛ می خواهم بگویم چه اتفاقی افتاد که مظاهر تمدن غرب از خانه ها جمع شد، من نمی گویم این خوب است یا بد است؛ یک وقتی خوب است یک وقتی بد است؛ یک جایی خوب است یک جایی بد است؛ ولی مبل ها جمع شد، در خانه ای که قبل از انقلاب مبل داشتند بعد از انقلاب از داشتن مبل خجالت می کشیدند. تحقیر را امام(ره) به غرب برگردانند؛ ما در مقابل تمدن غرب، تکنولوژی غرب، رفاه غرب احساس حقارت نمی کردیم؛ امام(ره) غرب را تحقیر کرد؛ پرچمدار تمدن مادی در دنیا را شیطان بزرگ نامید و این هم در فرهنگ جهانی تثبت شد. ایشان برای مبارزه در جهان، ادبیات سیاسی جدید آورد؛ این بار انقلاب اسلامی، غرب را تحقیر کرد. غربی که ما را تحقیر می کرد، غربی که ما را ذلیل می کرد؛ درست در آن نقطه ای که احساس می کرد دیگر کاملاً هویت مذهبی و انقلابی و ایرانی و اسلامیت ما را از بین برده است. در این سرزمین بر مبنای فرهنگ اهل بیت علیهم السلام یک اتفاقی افتاد و به یک پدیده عظیم جهانی تبدیل شد؛ ایشان غرب را تحقیر فرهنگی کرد؛ نتیجه این تحقیر فرهنگی منجر به فروپاشی شوروی شد؛ نمی خواهم نقش آمریکا را در فروپاشی شوروی انکار کنم. ولی چرا کارآنها قبلاً اثر نکرد؟ چرا غرب بلافاصله بعد از فر.پاشی شوروی متوجه شد که سنگر بعدی آمریکا و لیبرال دموکراسی است و گفت جنگ تمدنها را آغاز کنید؟ این ضرب شصت اسلام است؛ آنها ما را تحقیر کرده بودند؛ همان مکتبی که می گفت دین افیون ملتها است، انبیاء العیاذ بالله کنار صاحبان سرمایه و دولت ثروت بودند، زر و زور و تزویر همیشه با هم بوده اند؛ امام(ره) آمد بلایی سر این تمدن آورد که به رئیسشان نوشت: بعد از این باید مارکسیسم را در موزه های تاریخ جستجو کنید؛ دوره اش تمام شده است؛ یعنی این بار اسلام غرب را تحقیر کرد؛ این بار اسلام نظام سرمایه داری را تحقیر کرد، این بار اسلام نماینده آمریکا را روی هوا قبل از اینکه هواپیما بنشیند به آمریکا برگرداند؛ وقتی نماینده آنها برای مذاکره آمد، امام(ره) فرمود: احدی حق مذاکره ندارد و او از میانه راه برگشت؛ این بار ایشان نماینده سیاسی آرمیکا یعنی مک فارلین را تحقیر کرد و این را به یک برگ برنده تبدیل نمود. آنها این تحقیرها را دیده اند؛ به خصوص بعد از اشغال لانه جاسوسی یک ابرقدرتی که سایه اش جهان را می ترسانید جاسوس هایش را گرفته اند و امام می گوید: آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند؛ اردو کشی می کند به طبس و شکست می خورد.

احیای اسلام سلفی و اسلام سازشکار پاتک تمدن غرب در مقابل نفوذ انقلاب

آنها در مقابل این تحقیرها چه کردند؟ از نو شروع کردند؛ منتها مدل تحقیر را به یک شکل بسیار پیچیده تر بازتولید کردند. در دنیای اسلام دفاع از دو قرائت از اسلام را شروع کردند؛ یکی قرائت از اسلام سلفی به پیشوایی عربستان که در زمان ریگان شروع شد؛ نماینده خود را فر ستادند و قرارداد مخفی نوشتند که اروپا و آمریکا در گسترش اسلام سلفی به عربستان کمک کنند؛ یکی هم دفاع از اسلام سازشکار، اسلامی که الگوی توسعه غربی را قبول دارد، اسلامی که می خواهد پوشش اسلام را ردای مشروعیت برای توسعه غربی قرار بدهد؛ مثل ماهاتیر محمد در مالزی؛ این مدل را آنجا ساختند تا وانمود کنند که می شود مسلمان بود و توسعه غربی هم داشت؛ بعد هم مالزی شکست خورد؛ چون ظرفیت این کار را نداشت؛ آن را در ترکیه بازسازی کردند؛ یعنی دو قرائت از اسلام را مقابل جمهوری اسلامی قرار دادند، اسلام سازشکار غرب و اسلام به قرائت سلفی خشن و کور؛ که بعد به مدل انقلابی آن تبدیل شد؛ یعنی طالبان و القاعده آخرین مدلش هم داعش است. این را برای تحقیر اسلام درست کرده اند؛ برای منحرف کردن توجه به اسلام در دنیای غرب. این جنگ منطقه ای را هم راه انداختند. یکی از متفکرین آمریکایی گفته بود ما باید دنیای اسلام را بین دو قرائت از اسلام مخیر کنیم؛ اسلام خشن و اسلام سازشکار. اسلامی که الگوی توسعه غربی را مثل ترکیه قبول می کند و مذهب در آن یک پوشش است؛ همه چیز آنجا آزاد است؛ میکده دارند، مراکز فحشا دارند؛ همه چیز رسماً آزاد است اما یک اسمی از اسلام هم هست؛ یعنی دموکراسی اصل است، نه اسلام؛ طرفداران اصلاحات در کشور ما هم همین را می گفتند؛ می گفتند مدل ما ترکیه است. اردوغان یک شعار انقلابی گری هم علیه اسرائیل داد تا دیگر کار را تمام کند؛ یک کشتی هم به غزه فرستاد؛ همین مهره آمریکا و عامل سیاستهای منطقه ای آمریکا در همکاری با عربستان، این دو لبه قیچی اسلام سلفی و اسلام روشن فکری بیمار، اسلام سازشکار [به دروغ] تبدیل شد به انقلابی ترین آدم؛ یک چهره انقلابی به او دادند. سکولارهای داخلی هم گفتند و نوشتند که همین خوب است؛ ترکیه مدل ماست؛ الگوسازی کردند؛ این بدل سازی از زمان امام(ره) شروع شد؛ منتهی بعدها اوج گرفت؛

طرح اسلام ناب مقابل اسلام آمریکایی تعیین نقشه راه پیشرفت انقلاب

امام(ره) در مقابل این حرکت آنها، تعریف داد؛ اسلام آمریکایی و اسلام ناب؛ اسلام آمریکایی یعنی اسلام عربستان، اسلام داعش، اسلام سلفی، اسلامی که با یهود کنار می آید و می گوید هر که اصول ما را نمی پذیرد حتی اگر حنفی باشد یا شیعه باید کشته شود؛ فقط وهابی و دیگر هیچی.

البته اسلام که یکی بیشتر نیست؛ همان هم مقدس است؛ شعاع نبی اکرم و اهل بیتش صلوات الله علیهم اجمعین است؛ اما در مقابل آن دو قرائت منحرف ساختند یکی اسلام خشن و یکی هم اسلام سازشکار. در سالگرد انقلاب در مرقد امام(ره) رهبر معظم انقلاب هم همین را فرمودند؛ فرمودند که این دو قرائت از اسلام (ترکیه و عربستان) همان اسلام آمریکایی است؛ اسلامی انقلابی، سازشکار نیست پیشرفت را هم قبول دارد؛ ولی به شرطی که الگوی پیشرفتش اسلامی باشد. حاضر نیستیم کشور در غرب منحل شود؛ نمی گوییم پیشرفت نسخه اش همانی است که اروپا برای ما می پیچید؛ ما الگوی پیشرفتمان را خودمان باید بنویسیم؛ سبک زندگیمان را خودمان باید از اسلام بگیریم؛ ما با پیشرفت موافقیم با غربی شدن مخالفیم. ما انقلابی هستیم ولی عاقلیم؛ انقلابی بودن به معنی خشونت و کشتار نابجا و ترور نیست؛ این قرائت از اسلام که قرائت امام(ره) است و ایشان به آن می گویند اسلام ناب، هم انقلابی است، هم عاقل و هم پیشرفت را می خواهد؛ ولی در سایه اسلام نه در سایه پیشرفتی که تمدن غربی ما را به وسیله آن در خودش هضم کند و اقتصاد ما قمری از اقتصاد اروپا بشود. یکی از آنها اخیراً گفته: اقتصاد مقاومتی همین است که ما جهانی بشویم، وقتی جهانی بشویم آنها دیگر نمی توانند به ما ضربه بزنند؛ عجب الگوی خوبی!! مثل اینکه بگویند من از سربازهای شیطان شدم؛ پس شیطان دیگر با من کاری ندارد.

تمام حرف هم این است که قرائتی که امام(ره) از اسلام دارند؛ یعنی اسلام سیاسی، اسلام اثرگذار بر حیات اجتماعی، اسلامی که یک معنویت مبهم نیست، اسلامی که فقط مال حوزه خصوصی نیست، حکومت دارد، تمدن دارد، در عین حال دارای عقلانیت است؛ اما اسلام امریکایی یا قرائت کور سلفی گری، حکومت طالبانیزم و داعش است و یا مدل ترکیه که اسلام در توسعه غربی منحل بشود؛ نفوذ یعنی این. پایگاه نفوذ همین دو قرائت از اسلام است. این دو قرائت عامل منحل شدن اسلام در تمدن غرب است؛ این هر دو قرائت آمریکایی است؛ هم اسلام عربستان، آمریکایی است هم اسلام ترکیه.

تبدیل ایران به پایگاه هماهنگ با نظام سرمایه داری هدف نفوذ آمریکا

غرب در کشور ما می خواهد چه کار کند؟ می بینند ما یک کشور قدرتمند منطقه هستیم و در موازنه قدرت نمی توانند ما را جدی نگیرند؛ ولی می گویند باید اول موازنه را تغییر دهیم. امام(ره) موازنه قدرت را تغییر دادند و با جدیت گفتند: آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند؛ آمریکا اگر می توانست خاک ایران را به توبره کند این کار را می کرد؛ مگر وزیر وقتشان نگفت ما باید ریشه این نسل را بکنیم. موازنه قدرت را امام(ره) با انقلاب تغییر دادند؛ آنها تجهیزات اتمی داشتند، پنج قدرتمند برنده دنیا بودند؛ ولی نمی توانستند متعرض ما شوند؛ واقعاً نمی توانستند؛ طی این دوازده سال پنج قدرت که سالهاست دارای سلاح اتمی هستند به اضافه آلمان که قدرت برتر اقتصادی اروپا است یک طرف می نشینند و ما یک طرف؛ این معنایش این است که امام(ره) و بعد هم مقام معظم رهبری با درایتشان موازنه قدرت را در جهان تغییر داده اند؛ ما یک طرف آن شش تا یک طرف. آمریکا به تنهایی حریف ما نمی شد، اروپا نمی شد؛ می دانید که موازنه چگونه بود؟ یک طرف یک سرباز با یک پا می نشست (یادتان که هست) یک طرف هم شش تا قدرت؛ این معنایش چیست؟ معنایش تغییر موازنه است؛ معنی اش تحقیر دشمن است؛ معنی اش تجلیل اسلام و عظمت اسلام است؛ چگونه؟ وقتی موازنه منطقه ای را بررسی می کنند، می بینند ما در سوریه دست برنده را داریم، اوباما صریحاً می گوید اسد نباشد؛ از سه سال قبل آقا می گوید باید باشد و بعد از سه سال حرف رهبری به کرسی می نشیند؛ ما می توانیم روسیه را دنبال خودمان به منطقه ببریم؛ ما که دنبال روسیه نرفته ایم؛ سیاستهای منطقه ای او به دنبال ما است. وقتی کارشناس آمریکایی این را می بیند می گوید هشت تا تمدن است سه تایش مهم است؛ کمونیسم به رهبری چین، لیبرال دموکراسی به رهبری آمریکا و اسلام به رهبری ایران؛ بعد می گوید کمونیست هم خیلی مهم نیست؛ بلکه مهم اسلام است به رهبری ایران؛ کشوری که یک طرف قدرت در جهان است. این حرف من نیست؛ حرف هانتینگتون است؛ می گوید اسلام به رهبری ایران یک طرف، کل لیبرال دموکراسی به رهبری آمریکا طرف دیگر؛ آمریکا می خواهد کشوری را که نقطه مقابل آنهاست به یک مهره در اختیار خود تبدیل کند؛ چرا به عربستان قدرت منطقه ای بگوییم که ظرفیت آن را ندارد؛ چرا به ترکیه بگوییم؛ چرا به ایران که بیشترین ظرفیت ها را به لحاظ منابع، به لحاظ نیروی انسانی، به لحاظ انگیزه دارد نگوییم؛ آن را به کشوری تبدیل کنیم که تمدن غرب را بپذیرد؛ قدرت منطقه ای تمدن غرب باشد، ولی انقلابی گری اسلامی را باید کنار بگذارد. قرائتی از اسلام را انتخاب کند که قرائت سازشکارانه است؛ ۲۵ سال آینده ایران پایگاه منطقه ای قوی هماهنگ با نظام سرمایه داری بشود؛ این آینده ای است که ممکن است برای ما در نظر بگیرند؛ به شرطی که بچه های خوبی باشیم و سر و گوشمان نجنبد؛ دیگر حزب الله نداشته باشیم، از حزب الله دفاع نکنیم، از سوریه دفاع نکنیم، از یمن دفاع نکنیم؛ بگذاریم آمریکا اهداف و سیاستهای منطقه ای خود را جلو ببرد؛ او هم قبول می کند که شما یک قدرت منطقه ای باشید؛ می گوید ما رئیس و کدخدا باشیم؛ شما هم به عنوان مأمور کدخدا، منسبی در جهان داشته باشید.

مسیر مذاکره تغییر موازنه قدرت ایران بنفع آمریکا

این چیزی است که برای ما در نظر گرفته اند و مسیر تحقیر را هم دنبال می کنند؛ این مذاکره مسیر تحقیر است؛ من با مذاکره مخالفت نیستم، من چه کاره هستم! آقا هم مخالف نیستند؛ ولی مذاکره نباید همراه با تحقیر باشد؛ نباید زیر بار تحقیر آمریکا رفت؛ ما در قضیه لانه جاسوسی تحقیرشان کردیم؛ حالا می گویند باید غرامت بدهید؛ ما هم بگوییم چشم غرامت هم می دهیم؛ این کار موازنه قدرت را به هم می زند؛ حرفهای سران آمریکای لاتین را بخوانید؛ آمریکای لاتین حیات خلوت آمریکا بود؛ ما رفتیم آنجا را گرفتیم، اما الان سران انقلابی آنجا دوباره دارند به تسلیم کشیده می شوند؛ می گویند وقتی ایران رابطه برقرار می کند، چرا ما برقرار نکنیم؛ یعنی ما نباید به هیچ وجه سیادت آمریکا را بپذیریم؛ مذاکره درست اما پذیرش سیادت آمریکا غلط است؛ ما یکی تو هم یکی؛ لااقلش این است؛ دوران تمدن مادی تمام شده است؛ دوران تجدد به سر رسیده؛ چرا بعضی ها نمی فهمند؟! چرا در نیم قرن قبل زندگی می کنند؟ خودتان را فیلسوف توسعه می دانید؛ دوران پنجاه سال قبل تمام شد. تمدن غرب دوران پایانی خودش را طی می کند؛ ولی شما می خواهید خودتان را به این ببندید؟ با ریسمان این می خواهید خودتان را به چاه بفرستید؟ این ریسمان پوسیده است. مگر اینها در آنجایی که بتوانند، ضربه نمی زنند؟ به شما خیانت نمی کنند؟ آیا به مالزی خیانت نکردند؟ ماهاتیرمحمد نگفت یک شبه ما را ورشکست کردند و پانزده سال زحمت ما را بردند؟! اصلاً اخلاق در این سیاست جهانی معنا دارد؟ سیاست امروز جهان، اخلاق مدار است یا قدرت مدار؟ هر کجا بتوانند خیانت می کند. مگر می شود به آنها اطمینان کرد؟ فرمایش رهبر انقلاب هم همین است؛ خیال نکنید آنها آدمهای اخلاقی هستند و تعهد می بندند و پای تعهدشان می ایستند. هر کجا بتوانند نقض می کنند؛ اینها فقط قدرت سرشان می شود، نه اخلاق.

ثالثاً ما چه حقی داریم که ظرفیت اسلام را خرج توسعه منطقه ای خودمان کنیم؟! مگر اسلام کم چیزی است که ما بتوانیم آن را هزینه کنیم! ما باید خودمان را فدای قدرت اسلام کنیم، نه قدرت اسلام را فدای خودمان! مذاکره چیز خوبی است اما با این چند شرط؛ اول با درک صحیح از موازنه قدرت؛ ما یک طرف قدرت در جهان هستیم؛ آمریکا کدخدا نیست و ما هم رعیت نیستیم؛ اگر او کدخداست ما بالاتر از کدخدا هستیم؛ لااقل ما هم کدخدا هستیم؛ ما رهبر تمدن نوظهور هستیم ولی او لیدر تمدن رو به زوال و در حال فروپاشی؛ این حرف من نیست؛ حرف خودشان است، این نسخه را ما نباید بپذیریم؛ این نسخه، نسخه تحقیر است؛ یعنی می خواهد بعد از بیست سال بگوید: ببینید ایران که ادعا می کرد من پرچمدار یک تمدن هستم خودش یکی از اقمار تمدن ما شده است؛ والسلام! از این بهتر می شود؟ می گوید: این از شاه برای ما بهتر است؛ می گوید اسلام به میدان آمد منحلش کردیم؛ اسلام انقلابی را هم مهار کردیم دیگر از این بهتر می شود؟ این خیلی مدل خطرناکی است؛ ما ز نباید یر بار چنین حرفی برویم؛ ولی این اتفاق افتادنی هم نیست. اینکه گفته اند توسعه غربی در ایران محقق نمی شود به این دلیل نیست که کشور ما پیشرفت نمی کند؛ بلکه توسعه به مفهوم غربی در آن واقع نمی شود؛ می گویند: اسلام و مکتب اهل بیت و عاشورا مانع توسعه است. این ها نمی گذارند ما در تمدن غرب منحل بشویم. ببینید مسیری که اینها طی می کنند چیست.

دست شستن از آرمان های انقلاب تعریف اعتدال دورغین

شعار اعتدال خیلی شعار خوبی است. ما با عدالت و اعتدال و میانه روی مخالف نیستیم؛ چه کسی با اعتدال مخالف است؟ شخصی می گفت: باید به دانشمندان رجوع کرد؛ اما مدام با دست به خودش اشاره می کرد؛ یعنی من دانشمندم و بقیه بی سواد هستند؛ درست است که باید به دانشمند رجوع کرد اما چه کسی گفته که تو دانشمند هستی؟ هیچکس با عدالت مخالف نیست؛ اما اگر مبنای اعتدال قرائت سازشکارانه از اسلام است، همه با آن مخالف هستند. مرز این دو تا را باید روشن کرد؛ اعتدال خوب است ولی ما امام(ره) و رهبر معظم انقلاب را معتدل می دانیم؛ اعتدال را طوری تعریف نکنند که در تاس دشمن بیفتیم. دشمن می گوید ما دنیای اسلام را باید بین قرائت اسلام سلفی و اسلام خشن مخیر کنیم که یا داعش را بپذیر یا اسلام آمریکایی مانند ترکیه را؛ ما نمی گوییم اعتدال یعنی ترکیه؛ این قطعاً اشتباه است؛ این اسلام آمریکایی است؛ با مدل توسعه آمریکایی اعتدال به دست نمی آید. این قطعاً اعتدال نیست؛ بلکه سازشکاری است. اعتدال یعنی پیروی از اسلام؛ معتدلین کسانی هستند که هم انقلابی و عاقل هستند، هم تحقیر غرب را نمی پذیرند، هم دست به ترور نمی زنند، هم مبارزه می کنند، هم در مبارزه اسیر نقشه دشمن نمی شوند، هم اسلام را به تمامه قبول دارند، هم پیشرفت حقیقی را قبول دارند، هم تکامل حقیقی را قبول دارند. نسخه غربی را هم قبول نمی کنند، اعتدال این است و همه هم این را قبول داریم.

آیا اعتدال معنایش این است که انقلابی گری بس است و یک ملت چقدر باید هزینه بدهد، ما تا حالا از اقتصاد سوبسید به سیاست داده ایم دنبال توسعه سیاسی بوده ایم گرانی پیدا شده است حالا باید از سیاست به اقتصاد سوبسید بدهیم، یعنی سازشکار بشویم که ارزانی بشود؟ من فکر نمی کنم این حرف صحیحی باشد؛ این پایان خوشی هم ندارد؛ الگوی توسعه غربی هم در ایران پیاده شدنی نیست؛ آنهایی که متخصص توسعه هستند می فهمند ـ من نمی خواهم اسمشان را ببرم ـ و در کتاب خودشان نوشته اند؛ البته در چاپ جدیدش که در این دولت چاپ شده این نکته را حذف کرده اند؛ در چاپ قدیمی گفته اند که تا صد سال دیگر هم توسعه در ایران واقع نمی شود و مانعش مذهب است؛ درست است؛ توسعه به مفهومی غربی اش که با آن همه چیزمان را غربی کنیم در ایران واقع نمی شود. اسلام مانع آن است، مکتب اهل بیت مانع آن است؛ اما توسعه به معنای حقیقی اش یعنی پیشرفت، چرا واقع نشود؟ مگر موتور محرکه اسلام با همه آن ظرفیتهایی که دارد در دوران قبل نبوده است؛ مگر اسلام در دوران غلبه تمدن غرب تبدیل به یک جنبش معنوی جهانگیر نشد که از مرزهای خودش عبور کرد و دنیا را از چنگ ظلم و جهالت نجات داد و به رقیب جدی سرمایه داری تبدیل شد؛ چرا اسلام نمی تواند؟

روشن فکری غرب زده پل نفوذ دشمن

پس آن خط نفوذی که الآن دنبال می شود، این است؛ آدمهایی غربزده که همه چیز را در غرب می بینند، ملت و هویت ما را هیچ می انگارند و می گویند ما باید الگوهای توسعه غربی را در روابط سیاسی و فرهنگی و اقتصادی مان حاکم کنیم و اسلام را هم داشته باشیم. اسلام مربوط به حوزه خصوصی است؛ مثل اسلام به قرائت اردوغان؛ البته اسلام داعشی را نمی گویند؛ این دام دشمن است؛ این نفوذ دشمن است؛ آدمی که این تفکر را قبول کرد پل نفوذ دشمن می شود و دیگر لازم نیست جاسوس باشد؛ خودش افتخار می کند که الگوهای توسعه غربی را در کشور پیاده کند. می گوید اقتصاد مقاومتی یعنی همین؛ اقتصاد جهانی!! او پل نفوذ دشمن است؛ چون تفکرش غربی است؛ ممکن است قصد خیانت هم نداشته باشد؛ مگر حتما باید قصد خیانت داشت؟ قطعاً قسم حضرت عباس هم می خورد که جاسوس و نفوذی آمریکا و انگلستان نیست؛ این تفکر، تفکری است که ما را اسیر می کند؛ تفکر نفوذ است؛ نفوذ نرم از اینجا واقع می شود. کسانی که می گویند آنها قدرتمند هستند و ما ضعیف هستیم و با یک دکمه ما را نابود می کنند و ما فقط آبگوشت بزباش داریم و آنها تکنولوژی دارند، کشور را دودستی به آنها می دهند؛ این ها پل نفوذ دشمن می شوند؛ سرباز فکری دشمن می شوند؛ یک نفر هم می گوید اقتصاد مقاومتی. ولی کارش مدل نئولیبرالی یا مدل فریدمنی و … ؟! ای بابا آیا این اقتصاد مقاومتی است؟! پس همه نظامهای سرمایه داری اقتصاد مقاومتی دارند! خیلی خوب است ما نمی دانستیم!!

انقلاب فرهنگی با تکیه بر عقلانیت دینی سد نفوذ دشمن

اما آنچه نجات بخش است همان نگرش امام رضوان الله تعالی علیه است که مقام معظم رهبری الآن پرچمدار آن هستند؛ همین قرائت از اسلام است. آیا این قرائت معقول نیست؟ این قرائت اعتدالی نیست؟ قرائت داعشی است؟ ما دنبال همین قرائت هستیم؛ توسعه اما با الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی. دانش اما علوم انسانی اسلامی. همه چیز را می خواهیم اما زیر چتر اسلام. من یک جمله از امام رضوان الله تعالی علیه بخوانم. امام رضوان الله تعالی علیه در گشایش مدارس است به دانش آموزان پیام داده اند؛ به نظرم سال ۶۲ است؛ ایشان می نویسند:

«بی شک بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد فرهنگ آن جامعه است ،اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می دهد و با انحراف فرهنگ هر چند جامعه در بعدهای اقتصادی سیاسی صنعتی و نظامی قدرتمند و قوی باشد ولی پوچ و میان تهی است. اگر فرهنگ جامعه ای وابسته و مرتزق از فرهنگ مخالف باشد ناچار دیگر ابعاد جامعه به جامعه مخالف گرایش پیدا می کند و بالاخره در آن مستهلک می شود و موجودیت خود را در تمام ابعاد از دست می دهد، استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت می گیرد و ساده اندیشی است که گمان شود با وابستگی فرهنگی استقلال در ابعاد دیگر یا یکی ازآنها امکان پذیر است»؛

ایشان پیام دیگری هم برای دانشجویان تربیت معلم برای مراکز تربیت معلم داده اند که یک بخش آن را می خوانم؛ این بیانه روشن می کند که نفوذ فرهنگی یعنی چه ؛ همان جا هم فرموده اند؛ بی جهت نیست دشمن دنبال گرفتن دانشگاههای ماست؛ می گویند ضربه های مهلکی که بر کشور ما در این پنجاه سال اخیر از دانشگاهها و اساتید منحرف و با تربیت غربی بر علم و تربیت وارد آمده از سرنیزه رضا خان و پسرش وارد نشده است؛ یعنی میرزا ملکم خان ها خیانتشان بالاتر از جنایت رضاشاه است. درست هم هست؛ البته اساتید و معلمان متعهد زیادی بوده اند؛ لکن زمام امور در دست آنها نبود. روشن است ما یک قشری از روشنفکران دانشگاهی خودمان داشتیم و الان هم داریم؛ تحصیل کرده آکسفورد یا هاروارد یا سوربن هم هستند؛ ولی دقیقاً مقابل آن تفکر ایستاده اند. این عظمت اسلام است؛ این معنایش این است که غرب حتی در پیچیده ترین نفوذش هم نمی تواند فکر و ایمان مذهبی ما را منحل کند؛ این علامت اقتدار مکتب اهل بیت است؛ ما نمی خواهیم بگوییم که هر کس آنجا می رود منحرف می شود؛ خیر! ما دانشجویان و دانشمند درس خوانده باسوادی داریم که همه مطالب غرب را در رشته خودشان دیده اند ولی با همه تمدن غرب هم صددرصد مخالف هستند؛ مخالف الگوهای غربی هستند، مخالف استعمار غربی هستند، مخالف وابسته شدن به غرب هستند؛ ولی غربی ها یک جهتی را بر دانشجویان حاکم کرده بودند ـ به خصوص در عصر پهلوی ـ که حاصلش آدمهایی غرب زده بودند؛ دلشان می خواست کشور را به دست خودشان غربی کنند؛ جزو اقمار غرب کنند؛ امام(ره) می فرمایند:

«ما از شر رضاخان و محمد رضا خلاص شدیم لکن از شر تربیت یافتگان غرب و شرق به این زودی ها نجات نخواهیم یافت، اینان برپادارندگان سلطه ابرقدرتها هستند، هرکجا باشند و در هر منسبی قرار بگیرند این کار را خواهند کرد. این اصلی ترین کار نفوذ است. باید راه نفوذ فرهنگی را ببندید. اینان برپادارنده سلطه ابرقدرتها هستند و سرسپردگانی می باشند که با هیچ منطقی خلع سلاح نمی شوند، و هم اکنون با تمام ورشکستی ها دست از توطئه علیه جمهوری اسلامی ایران و شکستن این سد عظیم الهی بر نمی دارند؛ ملت عزیز ایران و سایر کشورهای مستضعف جهان اگر بخواهند از دام شیطنت آمیز قدرتهای بزرگ تا آخر نجات پیدا کنند چاره ای جز اصلاح فرهنگ و استقرار آن ندارند و این میسر نیست جز با دست اساتید و معلمان متعهدی که در دبستانها تا دانشگاهها راه یافتند و با تعلیم و کوشش در رشته های مختلف امور تربیت صحیح و تذهیب مراکز تربیت و…»

فرمایش امام روشن است؛ تنها راه این است ما باید مراکز علمی را از نفوذ غربزده ها نجات بدهیم؛ آنهایی که احساس می کنند تنها راه نجات این است که ما دنباله رو غرب بشویم، الآن هم هستند؛ الآن هم در مراکز تصمیم سازی و تصمیم گیری هستند و اصلاً نفوذی که رهبر معظم انقلاب می گویند به نظر من همین است؛ یعنی نفوذ عناصری که جاسوس نیستند، ولی غربگرا هستند؛ یعنی همه سعادت را در تمدن غرب می بینند. ملت خودمان را هم تحقیر می کنند؛ اینها اگر در مراکز تصمیم سازی وارد شوند، تصمیم هایی خواهند گرفت که ملت را تسلیم غرب می کنند؛ ما را هم به عنصری که منحل در تمدن غرب است تبدیل می کنند. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

دسته‌بندی نشده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *