به گزارش سادس به نقل از هفته نامه امين جامعه، دکترمصطفي فروتن بيان داشت: زن و مرد در فرايندي بهظاهر ساده آماده ميشوند تا براي تشکيل خانواده با هم ازدواج کنند، اما بهراستي کداميک از فرزندان پيش از ورود به عرصه تخصصي زندگي ميداند که خانواده چيست؟ مسؤليت آموزشها برعهده کيست؟ آيا بهراستي وظايف و نقشهاي رفتاري هرکدام از زوجين براي آنها تبيين شده است؟ چه فرد يا سازماني يادگيري اين مهارتها و نقشها را تأييد کرده است؟
وي گفت: صرفنظر از تفاوتهاي فرهنگي و اختلاف در ديدگاههاي اقليمي و بينالمللي، هرگاه زوجين به هر دليلي نتوانند به محتواي نقش خود در زندگي عمل کنند، قطعا مشکلاتي پيش آمده و گريبانگير همه اعضاي خانواده و همينطور اطرافيان خواهد شد. عدم شناخت وظايف و مسئوليتها، يکي از عواملي است که باعث خشونت و پرخاشگري ميان زوجين ميشود؛ همچنين انسان بهتبع کامل بودن از منظر خلقت و قدرت اختيار، همواره بايد در همه رفتارهاي خويش جنبه اخلاقي بودن را نيز درنظر بگيرد. متأسفانه در جوامع صنعتي و براساس نوع آموزشهاي غيراصولي، شاهد رفتارهايي بدون ويژگيهاي اخلاقي هستيم.
اين روانشناس افزود: در برخي موارد مشاهده شده که ناسازگاري بين زوجين با بيان احساس تنهايي در يک يا هر دوي آنها آغاز شده است. البته تنهايي با احساس تنهايي تفاوتي در محتوا و معنا دارد؛ از يک منظر گاه زن بعد از ازدواج بهرغم همه وابستگيهايي که تا چندي قبل نسبت به اعضاي خانواده و دوستان خود داشته است، ناگهان مجبور ميشود که اين ارتباط را قطع کند؛ زيرا موقعيت شغلي همسر ايجاب ميکند که دور از محيط خانواده زندگي کند يا همسر بهعلت برخي خصوصيات رواني يا موقعيتهاي اجتماعي، مانع ارتباطات خانوادگي و اجتماعي زن ميشود. در چنين وضعيتي شوهر نياز ارتباط با ديگران را ازطريق روابط شغلياش ارضاء ميکند، درحاليکه همسرش در شهري ديگر و منطقهاي دورتر يا در محيطي بسته، محدود به انجام کارهاي خانه ميشود.
وي تصريح کرد: نتيجه اين شيوه زندگي داشتن روحيهاي خسته است که آثار آن در رفتار و روابط زن با شوهر تجلي ميکند. ازسويي ديگر مرد که تا پيش از ازدواج داراي الگوهاي رفتاري مجردي بوده و اينک با تغيير شرايط مجبور به تغيير الگوي زندگي شده است، خود را در ميداني ميبيند که فرد آشناي قابلاعتماد وجود نداشته و اساسا دچار حس تنهايي ميشود که اين امر منجر به خشونت و پرخاشگري ميان آنها ميگردد. يکي از اختلالات رواني شايع، افسردگي است که نرخ گسترش آن نيز در جوامع صنعتي رو به افزايش است.
فروتن افزود: علائم و نشانههاي افسردگي در افراد مختلف متفاوت بوده و در برگيرنده اختلالات عاطفي، انگيزشي، شناختي و حتي فيزيولوژيکي است. در اختلال عاطفي، فرد افسرده تقريبا بهطور دائم غمگين است و از محيط اجتماعي شکوه و شکايت ميکند و تحقيرها، ظلمها و سرزنشها را به ياد ميآورد. در اختلال انگيزشي فرد نسبت به امور بهداشتي، روابط شغلي و روابط اجتماعي حالت بازداري دارد و معمولا در خود فرو ميرود و ارتباط خود را با ديگران قطع ميکند و هيچ رغبتي نسبت به فعاليتهاي شغلي نشان نميدهد؛ حتي گاه نسبت به بهداشت بدني بيتوجه ميشود و فعاليت عقلي فرد کاهش مييابد، بهطوري که تمرکز ذهني خود را از دست ميدهد و حافظهاش تضعيف ميشود.
اين روانشناس بيان داشت: در بخش اختلالات شناختي فرد افکاري منفي نسبت به خود، جهان و آينده پيدا ميکند، بهشکلي که نسبت به وضعيت فعلي احساس ناراحتي، نسبت به گذشته احساس شکست و نسبت به آينده احساس بدبيني دارد. در قلمرو بدني و فيزيولوژيکي، تصوير فرد افسرده نسبت به خودش تخريب شده و با احساس گنهکاري و کينه نسبت به خود، ميل به کيفر رسيدن و حتي ميل به خودکشي تجلي مييابد، در چنين وضعيت بحراني، طبيعي است که زن و شوهر نتوانند رضايت همديگر را فراهم کرده و روابط صحيحي با هم داشته باشند.
دکتر فروتن گفت: يکي از عوامل ديگري که موجب بدرفتاري فرد ميشود، افکاري است که او را مشغول ميکند. گاهي زن در ذهن خود از شوهرش تصويري نادرست ميسازد و متناسب با آن تصوير با وي رفتار ميکند، بهطور مثال احساس ميکند که همسرش بين بستگان خود و خويشاوندان او تفاوت ميگذارد و براي آنها ارزش بيشتري قائل است و همه توجه خود را به آنان معطوف ميدارد. براساس اين فکر، مقابلهبهمثل کرده و چنين رفتاري را در پيش ميگيرد يا ممکن است شوهر فکر کند که همسرش او را دوست ندارد و درصدد موقعيتي است تا همسر ديگري انتخاب کند، در اين صورت مرد در مقام عناد و لجاجت به آزار همسر ميپردازد.
وي افزود: اضطراب يکي ديگر از اختلالات رواني است که ميتواند رفتار فرد را متأثر سازد. فرد مضطرب فردي است که در خود احساس نامطبوعي از يک ترس نامعين(ترس بدون موضوع)، وحشتزدگي، درماندگي و حتي مرگ دارد. در اکثريت موارد به اين حالات تظاهرات دستگاه عصبي مستقل، مشابه آنچه در هيجانها وجود دارد از قبيل تپشقلب، مشکلات تنفسي همراه با احساس و خفگي، تعرق مفرط، لرزه و احساس سستي در پاها افزوده ميشود.
دکتر مصطفي فروتن در پايان تصريح کرد: فرد مضطرب فعاليتهاي خود را از پيش با شکست مواجه ميبيند، در يک ناامني اجتماعي و جهاني زندگي ميکند، نسبت به ظرفيتها و کفايتهاي خاص خود شک ميکند و براي خود و نزديکانش نگران است. چنين فردي در زندگي از يک روحيه شاداب و باطراوت برخوردار نيست و نميتواند نقش خود را در زندگي بهعنوان يکي از ارکان اصلي خانواده بهخوبي ايفا کند؛ درنتيجه فشار جسمي و روحي به ديگر اعضاي خانواده ازجمله همسر وارد ميشود که همين امر ميتواند زمينهساز جنايتهاي خانوادگي نيز باشد؛ چراکه در اين شرايط افراد کنترلشان را از دست داده و بهدليل خشونت زياد و عدم کنترل رفتارهاي نادرستشان، واکنش احساسي نشان ميدهند و دست به خشونت و رفتارهاي پرخطر ميزنند.