داستان غمناک عروس فراري

آخرين بار يك شبانه روز در زير زمين خانه زنداني بودم. مادرم ضمانت كرد و از اتاق بيرون آمدم. مي گفت از برادرت عذرخواهي كن و موضوع Situs Judi Slot Online Resmi Bonus Rollingan Terbesar را فيصله بده.

با شنيدن اين حرف قلبم به درد آمد. به خاطر گناه ناكرده بايد معذرت خواهي مي كردم. برادرم گوشه اي نشسته بود و چشم غره مي رفت. مي ترسيدم حرفي بزنم. از او توقع نداشتم جلوي همسر و دوبچه اش اين رفتارهاي تحقير آميز را با من داشته باشد.

همسر برادرم ،دختر عمويم است. مليحه از زندگي با داوود راضي نيست. متاسفانه برادرم از خودراضي و مغرور است . مي گويد به زن جماعت نبايد رو داد و … .

سر همين رفتارهاي داوود بود كه پسر عمه ام از ازدواج با من منصرف شد. متاسفانه برادرم دنبال فرصتي مي گردد به من و همسرش گير بدهد و داد و فرياد راه بيندازد.

از چندي قبل مزاحم تلفني داشتيم. فردي از تلفن عمومي به خانه ما زنگ مي زد . داوود روزگارم را سياه كرده بود. مي گفت تو مشكل داري و … .

خونم را در شيشه كرده بود. بعد از مرگ پدرم ،او حرف اول را درخانه ما مي زند. مادرم هم ريش و قيچي زندگي مان را به دستش سپرده است. نمي توانستم از خودم دفاع كنم. خسته شده بودم.

تصميم داشتم از خانه فرار كنم. اما واقعيتي تلخ براي برادرم روشن شد. همسرش با پسري جوان در ارتباط است و … .

سخت گيري هاي بيش از حد و غرور و خودخواهي داوود سبب شده همسرش هم از او روگردان شود.

مليحه هميشه آرزو مي كرد يك روز دست هم را بگيرند و بيرون بروند ولي … .

عروس مان از ترس فراركرد. خانه خواهرش پنهان شده و پشيمان است.

غلامرضا تديني راد – خبرنگار پايگاه خبري پليس خراسان رضوي

دسته‌بندی نشده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *