مرزها در خانواده

از مسائل مهم خانواده، فاصله روان شناختی اعضا و محدوده عمل زیرمنظومه‌ها در خانواده است که از آن به مرز تعبیر می شود.

در میان نظریه های خانواده‌درمانی، ساخت‌نگرها به رهبری “مینوچین”، به تبیین مفهوم مرزها و نقش آن در خانواده پرداخته اند. براساس قواعدی که در هر خانواده وجود دارد، افراد در می یابند که برخی مناطق برای آنان مجاز، برخی عبور با احتیاط و برخی دارای علامت «توقف» یا «عبور ممنوع» است. اگر فرد از مرزهای غیرمجاز عبور کند، گاه تسلیم می شود و در مواقعی به چالش با اعضای خانواده برمی‌خیزد. از این رو، اعضای خانواده کم و بیش از جغرافیای محدوده خود آگاهند.

مرزها در خانواده از دیدگاه مکتب ساخت‌نگر

الف) مفهوم مرز در خانواده

مرز، حد یا حائل مفروضی است که در خدمت حفظ و پیشبرد، تمایز و یکپارچگی خانواده به عنوان یک کل، زیرمنظومه های خانواده و تک تک اعضای خانواده است.

مرز، استعاره ای برای مراودت ویژه که به‌طور منظم بین منظومه ها در جریان است. مرزهای یک زیر منظومه، عبارت است از مقرراتی که معین می کند چه کسی و چگونه جزو این زیرمنظومه است. در نظام خانواده، مرزها امری روانشناختی و به اموری مانند روابط کلامی و غیرکلامی میان افراد و موضوع های عاطفی مربوط می‌شود.

اینکه در یک رابطه تعاملی خاص در خانواده چه کسی حضور دارد و چه کسی بیرون از آن، نشان دهنده مرزها در خانواده است. برای مثال، قابلیت سازگاری مکمل بین زن و شوهر با شرایط جدید، مستلزم آزادی از دخالت فامیل ها، فرزندها و گاه کل «برون خانواده» است. رشد مهارت‌های مذاکره و حصول توافق با همسالان که در رابطه بین فرزندان یک خانواده حاصل می‌شود، مستلزم عدم دخالت والدین در زیرمنظومه فرزندان است.

از حیث انعطاف و سختی، در برخی خانواده ها مرزها بیش از حد خشک و انعطاف ناپذیر می شود، به گونه ای که ارتباط بین زیرمنظومه ها دشوار می گردد و نقش حمایتی خانواده ها نیز ناکارآمد می شود. این دو نهایت را «بهم تنیدگی» و «گسستگی» می‌خوانند. تمام خانواده ها در یک نقطه از این امتداد قرار می‌گیرند و در بیشتر آنها هم مرزهای نامشخص(بهم تنیده) و هم مرزهای بسیار خشک دیده می شود.

ب) مشکلات مرزی:

بسیاری از مسائل خانواده‌ها به مشکلات مرزهای بین زیرمنظومه ها باز می گردد. پیش‌تر به دو نهایت در مرزهای بهم تنیده (مرزهای نامشخص) و گسسته (مرز بسیار خشک) اشاره شد. این دو در نهایت بر زمینه‌های احتمالی آسیب دلالت دارند؛ برای مثال؛ زیرمنظومه به هم تنیده مادر و فرزندها ممکن است پدر را منزوی کرده و در نهایت، به گسستگی او بیانجامد. از عوارض نامطلوب بهم تنیدگی مرزها، ممانعت از استقلال فرزندها است.

زیرمنظومه یا خانواده به هم تنیده ممکن است اعضای خود را فلج کند، زیرا احساس تعلق شدید مستلزم از دست دادن بخش عمده ای از استقلال فردی است. عدم تمایز زیرمنظومه ها، کاوش مستقلانه و احاطه بر مشکلات را تضعیف می کند و در نتیجه مهارت‌های روانشناختی و عاطفی به ویژه در فرزندها دچار وقفه می شود. اعضای زیرمنظومه ها یا خانواده های گسسته، ممکن است به‌طور مستقل عمل کنند، ولی از کمبود حس وفاداری و تعلق و قابلیت وابستگی و طلب حمایت مورد نیاز رنج می کشند.

ج) مرزسازی در درمان:

برای حفظ استقلال فردی اعضای خانواده و در عین حال احساس پیوستگی آنها به خانواده، باید بر مرزهای فردی و مرزهای منظومه ها تاکید کرد. می توان با قواعد ساده استقلال فردی اعضاء را حفظ و تقویت کرد، برای مثال: کسی نباید از جانب دیگری صحبت کند یا در حضور او، ترجمان افکار و احساسات او شود و یا فردی نقش حافظه را برای کل خانواده ایفا کند. فرزندها باید در خانواده از هم متمایز باشند و بر حسب سن و موقعیت خود، از حقوق و مزایای ویژه ای برخوردار شوند. مرزهای زیرمنظومه ها باید به حد کافی استوار باشند.

دسته‌بندی نشده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *