تربیت انسان هدف عالی تعالیم اسلامی است و تمامی دستورات فردی و اجتماعی اسلام، رشد و تعالی انسان را هدف گرفتهاند. قرآن معجزه جاوید نبیاکرم (ص) در تمامی آیات خود این هدف را دنبال میکند تا انسان را به منزل مقصود کمال رساند و از ظلمت برهاند.
گرچه منش اخلاقی و سلوک معنوی برای هر فرد مسلمانی ضروری است، اما برای روحانی بخشی از هویت و موجودیت او به شمار میآید و پیوندی ناگسستنی با او دارد.
روحانیت وارث انبیا و نماینده اسلام است و مسئولیت هدایت انسان را پس از آنان بر دوش دارد، بیشک بر دوش کشیدن چنین بار سنگینی نیاز به آن دارد که طلبه ابتدا خود را از رذائل و نفسانیات پاک کرده و پا در مسیر تعالی گذاشته باشد. روحانی که از فرهنگ اسلام و تعالی بشر سخن میگوید باید در مقام عمل نیز پیشگام باشد و عمل خود را نشانهای برای جلب اعتماد و آرامش مخاطب قرار دهد. اگر مخاطب میان رفتار و گفتار روحانی فاصلهای احساس کند، اثری از کلام او نخواهد گرفت، زیرا این امر را نشانه نوعی دورویی و شاهد بیاعتقادی به سخنان خویش مییابد.
بدون تهذیب یادگیری معارف دینی نیز راهگشا نخواهد بود و عالمان بدون تزکیه به حق رهزنان طریق سلوک خوانده شدهاند. تاکید بر تقدم تزکیه بر تعلیم و خطر طی مسیر علم بیتوجه به سلوک معنوی، در اندیشه و سخن امام (ره) در اخلاق روحانیت موج میزند. به توصیه حضرت امام (ره) تهذیب باید از همان اوان جوانی و ورود به عرصه طلبگی مد نظر طلاب و مربیان اخلاق در حوزهها باشد و بیشترین بهره از نیرو و صفای روح جوان انتظار میرود. ایشان بر اصلاح نفس پیش از پرداختن به اصلاح جامعه تأکید کرده و فرمودهاند تا انسان تهذیب نفس نداشته باشد کلامش در مردم تأثیر ندارد. بنابراین قول و عمل روحانی باید انطباق داشته باشد. به توصیه حضرت امام تنها عالم مهذب میتواند در اصلاح جامعه موثر باشد و عالم نامهذب موجب انحراف امت می گردد. روحانی باید همان گونه که به فکر علم آموزی است به فکر تهذیب خود باشد و بلکه تهذیب را بر علمآموزی مقدم گرداند. عالمان دین باید از هواهانی نفسانی برحذر باشند و حب دنیا را از دل خود بیرون کنند تا بتوانند علاوه بر تأثیرگذاری بیشتر در جامعه خود نیز از هدایت الهی و توفیق درک حقایق بهرهمند گردند. همچنین حضرت امام به طلاب در باره استمرار علمآموزی تا اخر عمر، اخلاص، زهد، سادهزیستی، بیاعتنایی به دنیا، پرهیز از رفاهجویی و پرهیز از رذایل اخلاقی مانند ریا و عجب و کبر و غیبت توصیه و تأکید فرمودهاند.
جایگاه اخلاق و تهذیب در زندگی روحانی
انسانسازی، هدف اسلام
اسلام آنقدر که به تهذیب این بچههای ما و جوانهای ما کوشش دارد به هیچ چیز کوشش ندارد. اسلام اصلا برای آدم ساختن آمده است.[i]
… قرآن هم که کتاب زنده الهی است، آن هم آن قدری که دنبال این بوده است که تهذیب کند مردم را، دنبال چیزهای دیگر نبوده است. اصلا، میشود گفت که قرآن برای همین مقصد آمده است؛ برای اینکه بشر به این مطلب از همه چیز بیشتر احتیاج داشتند. قرآن کتابی است برای انسانسازی، در تمام مراحلی که انسان طی میکند، قرآن در همه مراحلش دعوت دارد و راه دارد، و تمام قصههایی که در قرآن نقل شده است ـ گاهی هم تکرار شده است، برای این بوده است که مسئله اهمیت داشته است ـ این قصهها راهنمای مردم بوده است و برای تهذیب بوده است.[ii]
ضرورت مضاعف تهذیب برای روحانی
باید دانست که مشکلترین امور و سختترین چیزها دینداری است در لباس اهل علم و زهد و تقوا، و حفظ قلب نمودن است در این طریقه، و از این جهت است که اگر کسی در این طبقه به وظایف خود عمل کند و با اخلاص وارد این مرحله شود و گلیم خود را از آب بیرون کشد و پس از اصلاح خود به اصلاح دیگران پردازد و نگهداری از ایتام آلرسول نماید، چنین شخصی از زمره مقربین و سابقین به شمار آید. چنانچه حضرت صادق (ع) در خصوص چهار نفر حواریین حضرت باقر (ع) چنین تعبیر فرمود، و در وسائل از رجال کشی سند به ابیعبیده الحذاء رساند قال: سمعت اباعبدالله یقول: زراره و محمدبن مسلم و ابوبصیر و برید من الذین قال الله تعالی والسابقون السابقون اولئک المقربون.[1] و احادیث در این مقوله بسیار است و فضیلت اهل علم بیش از آن است که در حوصله آید و کفایت میکند درباره آنها حدیث منقول از رسول اکرم صلی الله علیه و آله من جائه الموت و هو یطلب العلم لیحیی به الاسلام کان بینه و بین الانبیاء درجه واحده فی الجنه؛ کسی که بیاید او را مرگ در صورتی که طلب کند علم برای زندهکردن اسلام، در بهشت مقام او با مقام پیامبران یک درجه بیشتر فاصله ندارد.
و پس از این انشاءالله ذکری از فضیلت آنان پیش میآید، و اگر خدای ناخواسته از طریق سلوک برکنار شد و راه باطل پیش گرفت از علمای سوء که بدترین خلقالله هستند و درباره آنها احادیث سخت و تعبیرات غریب وارد شده است به شمار آید، و باید اهل علم و طلاب از این راه پر خطر اول چیزی را که در نظر گیرند این باشد که خود را اصلاح کنند در خلال تحصیل و آن را حتیالامکان بر جمیع امور مقدم شمارند که از تمام واجبات عقلیه و فرایض شرعیه واجبتر و سختتر همین امور است.[iii]
هم خودمان را تهذیب بکنیم و هم خودمان را متوجه به حق تعالی و احکام حق تعالی بکنیم و هم جامعه را به این راه دعوت کنیم که الحمدللَّه، امروز تقریبا همه مسائل تهذیبی و مسائل اخلاقی قابل دعوت است و هیچ مانعی از این نیست. اگر سابق شما میخواستید که بعضی از احکام الهی را منتشر کنید یا بعضی از اخلاق فاسده را ذکر بکنید، حتی در یک جای محدود هم نمیتوانستید؛ برای اینکه آنهایی که مخالف شما بودند آن قدر فاسد بودند که شما از هر صفت زشتی که اسم میبردید، آنها به ریش میگرفتند و جلوی شما را میگرفتند و امروز بحمداللَّه این فرصت برای ما، برای شما آقایان علما، برای همه علمای اسلام در ایران پیش آمده است که راه باز است برای مهذب کردن مردم و دعوت مردم به صلاح.
بنابراین، آن چیزی که در رأس همه امور است، برای همه ماها اول تهذیب نفس است و در خلال او تهذیب مردم است. اگر انسان خودش مهذب نباشد نمیتواند دیگران را تهذیب کند، حرف اثر ندارد. وقتی که آقایان خودشان را تهذیب کردند، خصوصا، ائمه جمعه که سر و کارشان با تودههای عظیم مردم است، ائمه جماعت هم هست، اما ائمه جمعه بیشتر الان مورد توجه هستند، آنها باید ان شاء اللَّه به مقام عالی تهذیب برسند و مردم را هم دعوت به این مطلب بکنند.[iv]
تا اصلاح نکنید نفوس خودتان را، از خودتان شروع نکنید و خودتان را تهذیب نکنید، شما نمیتوانید دیگران را تهذیب کنید. آدمی که خودش آدم صحیحی نیست نمیتواند دیگران را تصحیح کند؛ هرچه هم بگوید فایده ندارد.[v]
شما آقایانی که میخواهید مردم را دعوت کنید به آخرت، دعوت کنید به صفات کذا، باید قدم اول را خودتان بردارید تا دعوتتان دعوت حق باشد، والا دعوت غیر حق است، دعوت کن شیطان است، از زبان شیطان دعوت میکند انسان. آن همکه درس توحید میگوید، آن هم همینطور است که اگر چنانچه در او آن منیت باشد، زبان، زبان شیطان است و درس توحید را به زبان شیطان میگوید. شما آقایانی که میخواهید بروید در جاهای دیگر و تربیت کنید مردم را، ملتفت باشید که یک وقت خدای نخواسته، خودتان آلوده نباشید و آنها را دعوت کنید.[vi]
تهذیب لازمه نمایندگی اسلام
لازم است خودمان را از لحاظ روحی و ازحیث طرز زندگی کاملتر کنیم باید بیش از پیش پارسا شویم از حطام دنیوی[2] رو بگردانیم شما آقایان باید خود را برای حقظ امانت الهی مجهز کنید امین شوید دنیا را در نظر خود تنزل دهید البته نمیتوانید مثل حضرت امیر باشید که میفرمود دنیا در نظر من مثل عفطه عنز[3] است لیکن از حطام دنیا احتراز کنید نفوس خود را تزکیه کنید، متوجه به حق شوید، متقی باشید، اگر خدای ناکرده برای این درس میخوانید که فردا به نوایی برسید نه فقیه خواهید شد و نه امین اسلام خواهید بود.[vii]
آقایان روحانیون، و خصوص اهل منبر، خطبا، اینها سخنگوی اسلام هستند. اگر حکومتی سخنگو میخواهد، سخنگوی اسلام، آقایان خطبا هستند. وقتی میتوانند آقایان خطبا سخنگوی اسلام باشند، آن اسلامی که همه چیز در آن هست، که خودشان را اسلامی کنند و مطالبی که گفته میشود اسلامی باشد و از قلب پاکیزه اسلامی بیرون بیاید، این صلاحیت سخنگویی برای اسلام را دارد… اسلام آن قدری که به قلب اعتنا دارد، به زبان اعتنا ندارد. مرکز، قلب است، مرکز، لُبّ[4] انسانی است. اگر خدای نخواسته شما حرفهایی که میزنید همهاش اسلامی باشد لکن از یک قلب اسلامی بیرون نیاید، این شایستگی برای سخنگویی در اسلام ندارد، ولو خیلی هم خوب صحبت کند و اگر از قلب اسلامی بیرون بیاید، یعنی قلبی که اعتقاد دارد به مبانی اسلام، ایمان آورده است به اینکه اسلام همه چیزاست و مکتب اسلام، مکتبی است که تنها این مکتب و مکتبهای الهی ـ که آنها هم همه اسلاماند ـ این مکتب است که میتواند انسان را به همه ابعادی که دارد تربیت کند و نظام را به همه ابعاد برقرار کند و انسانها را برساند به آنجایی که مقام انسانیت است. با همچو اعتقادی، با همچو ایمانی، اگر چنانچه خطیب خطبه بخواند و ملا موعظه بکند و روحانی عمل بکند، اگر از روی یک همچو قلبی بیرون بیاید، روحانی، روحانی است، خطیب هم خطیب اسلامی است و اهل منبر هم سخنگوی اسلام هستند.[viii]
و شما بدانید که چنانچه عالِم، هر عالِمی باشد، تهذیب اسلامی و اخلاق اسلامی پیدا نکند، برای اسلام مضر است، که نافع نیست. آن قدری که از زبان و قلم اشخاصی که تعهد به اسلام نداشتهاند و انحراف داشتهاند کشور ما صدمه دیده است از توپ و تانک و از محمدرضا و پدرش صدمه ندیده است. صدمه اینها صدمه روحی است. صدمه روحی بالاتر از صدمات جسمی است. چنانچه عالِم مهذب نباشد، ولو اینکه عالِم به احکام اسلام باشد، ولو اینکه عالِم به توحید باشد، اگر مهذب نباشد، برای خودش و برای کشورش و برای ملتش و برای اسلام ضرر دارد که نفع ندارد. اگر بخواهید خدمتگزار اسلام باشید، خدمتگزار ملت اسلامی باشید، و اسیر در دست ابرقدرتها و آنها که پیوند با ابرقدرتها دارند نباشید، باید دانشگاه و فیضیه و همه آنها که مربوط به دانشگاهاند و همه آنها که مربوط به فیضیه هستند در رأس برنامههای تحصیلیشان برنامه اخلاقی و برنامههای تهذیبی باشد؛ تا امثال مرحوم مطهری (ره) را به جامعه تقدیم کند، و اگر خدای نخواسته بر خلاف باشد، آن وقت افرادِ مقابلِ این افراد را به جامعه میفرستد؛ و اینها جامعه را به فساد میکشند و مردم را به اسارت.[ix]
نقش تهذیب در تاثیر کلام روحانی
بر اهل علم خیلی لازم است که این مقامات را حفظ کنند و خود را کاملا از این مفاسد پاک کنند تا هم آنها اصلاح شوند و هم اصلاح جامعه را کرده وعظ آنها موثر گردد و پند آنها در قلوب موقعیت پیدا کند.[x]
بنابراین، آن چیزی که در رأس همه امور است، برای همه ماها اول تهذیب نفس است و در خلال او تهذیب مردم است. اگر انسان خودش مهذب نباشد نمیتواند دیگران را تهذیب کند، حرف اثر ندارد. وقتی که آقایان خودشان را تهذیب کردند، خصوصا، ائمه جمعه که سر و کارشان با تودههای عظیم مردم است، ائمه جماعت هم هست، اما ائمه جمعه بیشتر الان مورد توجه هستند، آنها باید ان شاء اللَّه به مقام عالی تهذیب برسند و مردم را هم دعوت به این مطلب بکنند[xi]
بر عهده کی است که جامعه را تهذیب کند؟ بر عهده علما، بر عهده دانشمندان، بر عهده اندیشمندان، بر عهده ائمه جمعه، بر عهده مدرسین، بر عهده علمای بلاد. همه باید بکنند، اما آن که خودش را به این زی[5] درآورده و خودش را به صورت معلم، استاد، مدرس، فقیه، دانشمند و امثال اینها نمایش میدهد، این اگر بخواهد تهذیب کند جامعه را، اول از خودش باید شروع کند، و بعدا تکلیف دارد که جامعه خودش را تهذیب کند اگر خودش تهذیب نشود نمیتواند جامعه را تهذیب کند. کسی که خودش فاسد است، نمیتواند کلامش را یک طوری ادا کند که مردم صحیح بشوند، تأثیر ندارد. آن وقتی کلام تأثیر دارد که از قلب مهذّب و پاک بیرون بیاید، اگر چنانچه از قلب ناپاک بیرون بیاید و ازقلب شیطانی بیرون بیاید، به زبان شیطانی گفته بشود، این تأثیر نمیتواند بکند در قلب اشخاص، و اگر چنانچه قلب، قلب رحمانی شد، الهی شد، توجّه به خدا کرد، از خدا همه چیز را خواست، همه چیز را به دست او دانست، او میتواند که مردم را تهذیب کند.[xii]
لزوم انطباق گفتار و عمل روحانی
بنابراین، انسان باید متوجه این معنا باشد، و خصوصا این طبقه، این طبقهای که میخواهند مردم را ارشاد کنند، اینها باید اقوالشان با اعمالشان موافق باشد، یعنی شمایی که مردم را تحذیر از دنیا میکنید، اگر خدای نخواسته، خودتان توجهتان به دنیا باشد و حریص در دنیا، مردم دیگر از شما باور نمیکنند؛ بلکه انحرافات در آنها پیدا میشود.[xiii]
مایی که ادعا داریم و ادعا میکنیم همهمان ـ و صحیح هم هست ادعامان ـ که اسلام آن نیست که آنها میگویند، اسلام یک اسلامی است که حکومتش یک حکومت خاص است، رژیمش یک رژیمی است غیر همه رژیمهای دنیا، عدل و انصاف هست در آن، حکومت خداست، مایی که این حرف را میزنیم ـ و صحیح هم هست حرفمان ـ اگر گفتارمان با اعمالمان مخالف باشد [اسلام آسیب میبیند]. مگر منافق چیست؟ یک دسته از منافقین در صدر اسلام بودند که گفتارشان با واقعشان مخالف بود. راجع به اصل اسلام میآمدند میگفتند ما مسلمانیم و نبودند.[xiv]
ضرورت همراهی علم و تهذیب
باید هر قدمی که در راه تحصیل برداشته میشود، اگر عرض نکنم دو قدم، لااقل یک قدم هم در باب تهذیب اخلاق، در باب تحکیم عقاید، در باب استقرار ایمان در قلب [برداشته شود]. اینها تفکر لازم دارد؛ محاسبه لازم دارد؛ مراقبه لازم دارد. آقایان باید مراقبه کنند، باید مراقبت کنند خودشان را. از صبح تا عصر باید مراقب خودشان باشند.[xv]
بدانکه در محل خود مقرر[6] است که که مقدمات قیاس بالنسبه به نتایج؛ و ادله و براهین در هر علمی نسبت به مدلولات و مبرهانات[7] به منزله معدات[8] هستند نهآنکه استقلال تام دارند و نه آنکه بیارتباط باشند یکسره با آنها؛ و در این مقام دو طایفه جبری و تفویضی خلاف کردند واز طریق اعتدال به یکسو شدند و هر یک به مقتضای مذهب طرفی اختیار کردند. آن یک گویند که مقدمات مستقلاند که اگر سد باب عالم غیب و قبض افاضه عالم ملکوت گردد انسان از نفس مقدمات علم به نتایج حاصل کند و دیگری گوید که مقدمات بکلی بیارتباط به نتایج است و عادة الله جاری شده که پس از مقدمات القای نتایج در ذهن انسان کند و مقدمات صورتا مربوط به نتایج است و در حقیقت بیربط محض است.
و هر یک از این دو مذهب چون مذهب هر یک از این دو طایفه پیش ارباب معارف حقه و علوم حقیقیه باطل و حق وفاقا لاهله آن است که مقدمات ارتباط اعدادی دارند و نفس را حاضر نمایند از برای القای علوم از مبادی عالیه غیبیه در آن… پس از آن که دانسته شد که القای علوم و معارف، از عوالم غیبیه و تابع ارتباط نفوس است بدان چنانکه در حدیث است لیس العلم بکثرة التعلیم بل هو نور یقذفه الله فی قلب من یشاء[9]… پس هر یک از نفوس که ارتباط به ملکوت اعلی و عالم ملائکه مقربین پیدا کند القائاتی که در آن شود القاء ملکی و علومی که به آن افاضه شود علوم حقیقیه و از عالم ملائکه است و هر یک که ارتباط به علم ملکوت اسفل و عالم جن و شیطان و نفس خبیثه پیدا کند القائات آن القای شیطانی و از قبیل جهالات مرکبه و حجب مظلمه[10] است و از این جهت است که ارباب معارف و اصحاب علوم حقیقیه تصفیه نفوس و اخلاص نیات و تصحیح قصود[11] را در تحصیل علوم خصوصا معارف حقه و علوم شرعیه اول شرط میدانند و وصیتها در این باب به متعلمین مینمایند زیرا که به تصفیه نفوس و صقالت آن جهت ارتباط به مبادی قوت گیرد و اینکه جناب ربوبی جل جلاله در کریمه مبارکه اتقوالله و یعلمکم الله[12] تعلیم الهی را مربوط به تقوی فرموده برای همین است که تقوی نفس را صفا دهد و آن را به مقام غیب مقدس مرتبط کند پس تعلیم و القای رحمانی واقع گردد.[xvi]
باید دانست که در اصلاح قلب کوشیدن که صلاح و فساد آن سرمایه سعادت و شقاوت است لازمتر است از تفتیش حقیقت نمودن و اصطلاحات رایجه را درست کردن، بلکه بسا شود که انسان به واسطه شدت توجه به اصطلاحات و فهم کلمات و غور[13] در اطراف آن از قلب خود بکلی غافل شود و از اصلاح آن باز ماند؛ در مقام شرح حقیقت و ماهیت قلب و اصطلاحات حکما و عرفا استادی کامل شود ولی قلب خودش نعوذبالله از قلوب منکوسه یا مطبوعه[14] باشد مثل کسی که از خواص و آثار ادویه مضره و نافعه مطلع باشد و شرح هر یک را خوب بدهد ولی از ادویه مضره احتراز نکند و از مفیده به کار نبرد ناچار چنین شخصی با همه علم دواشناسی به هلاکت رسد و این علم موجب نجات او نشود. ما در سابق ذکر کردیم که علوم مطلقا عملی هستند، حتی علوم معارف که یک نحوه عملی در آنها نیز هست و اکنون گوییم که علم احوال قلب و کیفیت صحت و مرض و صلاح وفساد آن از علومی است که صرفا مقدمه عمل و طریق علاج و اصلاح آن است و ادراک و فهم آن از کمالات انسانیه به شمار نیاید. پس انسان باید عمده توجه و اصل مقصدش اصلاح قلب و اکمال آن باشد تا به کمال سعادت روحانی و درجات عالیه غیبیه نائل شود و اگر از اهل علوم و دقایق و حقایق نیز هست در ضمن سیر در آفاق و انفس عمده مطلوبش به دست آوردن حالات نفسانیه خود باشد که اگر از مهلکات است به اصلاح آن پردازد و اگر از منجیات است به تکمیل آن بکوشد.[xvii]
در حدیث از علم عقاید و معارف تعبیر فرموده است به آیه، و آیت علامت و نشانه است و نکته این تعبیر آن است که عوالم عقلیه و حقائق اعتقادیه اگر چنانچه تحصیل شود برای فهم خود آنها و جمیع معارف مفاهیم و اصطلاحات و زرق و برق عبارات و تزیین ترکیبات کلمات و تحویل دادن به عقول ضعیفه برای تحصیل مقامات دنیویه، آن را آیات محکمات نتوان گفت بلکه حجب غلیظه[15] و اوهام واهیه باید نام نهاد… گمان نکنند علمای مفاهیم و دانشمندان اصطلاحات و عبارات و حافظین کتب و مسفورات[16]، اهل علم بالله و ملائکه و یوم الاخره هستند. اگر علوم آنها نشانه و علامت است چرا در قلوب خود آنها تاثیرات نورانیت نکرده، سهل است، بر ظلمات قلوب و مفاسد اخلاق و اعمال آنها افزوده؛ و در قرآن کریم میزان برای شناختن علما بیان فرموده است آنجا که میفرماید انما یخشی الله من عباده العلماء[17] شناخت خشیت از حق از مختصات علما است. آیا در قلب ما از آثار خشیت چیزی است اگر هست چرا در ظاهر ما اثری از آن پیدا نیست.[xviii]
ای عزیر علاج کل العلاج در این است که انسان که میخواهد علمش الهی باشد وارد هر علمی که شد مجاهده کند و با هر ریاضات و جدیتی شده قصد خود را تخلیص کند. سرمایه نجات و سرچشمه فیوضات تخلیص نیت و نیت خالص است. من اخلص لله اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه[18] اخلاص چهل روزه این است آثار و فوائدش؛ پس شما که چهل سال یا بیشتر در جمع اصطلاحات و مفاهیم در هر علمی کوشیدید و خود را علامه در علوم میدانید واز جندالله محسوب میکنید و در قلب خود اثری از حکمت و در لسان خود قطرهای از آن نمیبینید بدانید تحصیل و زحمتتان با قدم اخلاص نبوده است، بلکه برای شیطان و هوای نفس کوشش کردید. پس اکنون که دیدید از این علوم کیفیت و حالی حاصل نشد چندی برای تجربه هم باشد به اخلاص نیت و تصفیه قلب از کدورت و رذائل بپردازید اگر از آن اثری دیدید آن وقت بیشتر تعقیب کنید، گرچه باب تجربه که پیش آمد در اخلاص بسته میشود ولی باز شاید روزنهای به آن باز شود نور آن تو را هدایت کند.[xix]
راجع به مدرسهها و حوزهها کرارا عرض کردهام که علم بیتقوا اگر مضر نباشد، مفید هم نیست. آن مقداری که اسلام از عالمهای بیتقوا صدمه دیده است، معلوم نیست از مردم عادی دیده باشد. آنچه اصل است تقواست. اگر همین تقوا نزد اشخاصی جاهل باشد، گاهی ضرر میزند. آدمهایی که ظاهر صالح دارند ممکن است به واسطه ناآشنایی به مبانی اسلام، اشتباهاتی انجام دهند.[xx]
خطر علم بدون تهذیب
تو طلبه فقه و حدیث و سایر علوم شرعیه نیز در مقام علم بیش از یک دسته اصطلاحات که در اصول و حدیث به خرج رفته ندانی، اگر این علوم که همهاش مربوط به عمل است در تو اضافهای نکرده و تو را اصلاح ننموده بلکه مفاسد اخلاقیه و عملیه به بار آورده کارت از علمای سایر علوم پستتر و ناچیزتر بلکه از همه عوام پستتر است. این مفاهیم عرضیه و معانی حرفیه و نزاعهای بیفائده که بسیاری از آن به دین خدا ربطی ندارد و از علوم هم حساب نمیشود که اسمش را بگذاری ثمره علمیه دارد، اینقدر ابتهاج و تکبر ندارد. خدا شاهد است و کفی به شهیدا[19] که علم اگر نتیجهاش اینها باشد و تو را هدایت نکند و مفاسد اخلاق و علمی را از تو دور نکند پستترین شغلها از آن بهتر است. چه که آنها نتیجه عاجلی دارد و مفاسد دنیوی و اخرویش کمتر است و تو بیچاره جز وزر و وبال نتیجه نبری و جز مفاسد اخلاقی و اعمال ناهنجار حاصلی برنداری. پس علم تو هم از نظر اعتبار علمی تکبر ندارد. منتها از بس افق فکرت کوتاه است به مجرد آنکه دوتا اصطلاح درهم و برهم کردی خود را عالم و سایر مردم را جاهل دانی و پر ملائکه مقربین را به زیر پای خود پهن میکنی و جایگاه را در مجالس و راه را در کوچهها بر بندگان خدا تنگ مینمایی و علم و علمای آن را تضییع میکنی و توهین به نوع خود میکنی.[xxi]
علمِ تنها اگر ضرر نداشته باشد، فایده ندارد…. تمام فسادهایی که در یک ملتی یا ملتها پیدا شده است از حوزههای علمیهای بوده است که متعهد به دستورات اسلامی نبودهاند. تمام این ادیانی که ساخته شده است از دانشمندان و علما سرچشمه گرفته است. علمی که پهلوی او اخلاق و تعهد اسلامی نبوده است، تهذیب نبوده است، دنیا را دانشگاه به فساد کشانده است و دنیا را دانشگاه میتواند به صلاح بکشد. دانشگاههای سرتاسر جهان اگر موازین انسانی را، اخلاق انسانی را، آنچه که در فطرت انسان است، در کنار تعلیم و تعلّم قرار بدهند، یک عالَم، عالَم نور میشود، و اگر تخصصها و علمها منفصل باشد از اخلاق، منفصل باشد از تهذیب، منفصل باشد از انسان آگاه، انسان متعهد، این همه مصیبتهایی که در دنیا پیدا شده است از همان متفکرین و متخصصین دانشگاهها بوده. این دو مرکز ـ که مرکز علم است ـ هم میتواند مرکز تمام گرفتاریهای بشر باشد و هم میتواند مرکز تمام ترقیات معنوی و مادی بشر باشد. علم و عمل، علم و تعهد به منزله دو بال هستند که با هم میتوانند به مراتب ترقی و تعالی برسند.[xxii]
اگر نفوس تزکیه نشوند، تطهیر نشوند، از آن اوصاف فاسد بیرون نروند، علم اثر سوء در آنها میکند. تمام ادیان باطله را علما اختراع کردند. دانشمندها اختراع کردند. برای اینکه علم وارد شده بود در یک جایی که پرورش نداشته، تزکیه نشده. وقتی که علم آمد در جایی که تزکیه نشده، این عالِم که حامل این علم است و مُزکی[20] هم نیست، خطرناک میشود. برای جامعه فرقی نیست ما بین علمای روحانی و علمای دانشگاهی و غیره. اگر در حوزههای علمیه و همین طور در دانشگاهها تزکیه نباشد، این علمهایی که در آنجا انباشته میشود، یک انباری است که خدای تعالی این تعبیر را در آن فرموده: مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْریةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلوُها کمَثَل الْحِمارِ یحْمِلُ اسْفارا[21] آن کسی که حتی علم توحید را، علم ادیان را، علم اخلاق را، همه این علوم را دارد لکن تزکیه نکرده نفسش را، این یک موجود خطرناک میشود برای جامعه و یک دانشگاهی که، جوانهایی که در آنجا میروند که آموزش ببینند، نه آموزشش آموزش است و نه پرورشش پرورش، و اگر آموزشش هم آموزش صحیح باشد، اگر تزکیه نشده باشد این آدم، بعد از تزکیه تعلیم و تربیت هست، اگر تزکیه نشده باشد و علم وارد بشود در یک قلبی که مُزَکی نیست، این فساد ایجاد میکند، و خدا نکند که فساد از جانب عالِم غیر مزّکی واقع بشود[xxiii]
هر چه درس بخوانید و بخوانیم، اگر چنانچه به راه مستقیم نباشیم و مهار نکنیم معلومات خودمان را و مهار نکنیم نفس خودمان را و در این راه مستقیم نکشیم نفس را، هر چه معلومات زیادتر بشود، از انسانیت، انسان دورتر میشود و مشکلتر میشود انسان خودش را برگرداند.[xxiv]
علم بدون عمل، مفید که نیست، بلکه مضر است. شاید بسیاری از مصیبتهایی که بر بشر واقع شده باشد، از علم واقع شده است. تمام این خرابیهایی که الان در دنیا به وجود آمده است، اینها برای این است که علمی بوده است که توأم با تهذیب نبوده است؛ علم را دارند، لکن مهذب نیستند. شما اگر بخواهید خدمت بکنید به اسلام، خدمت بکنید به کشور خودتان، استقلال کشور خودتان را حفظ کنید، وابسته به هیچ جا نباشید، باید هم رشته علم را تقویت کنید و هم تهذیب اخلاق را و هم عمل را.[xxv]
اگر خدای نخواسته عالِمی مهذب نباشد، اگر خدای نخواسته عالمی آنطوری که اسلام میخواهد نباشد، این ضررش از نفعش بیشتر است. تمام ادیانی که مخترَع است و تمام ادیانی که اختراع شده است و کذب است، این اشخاص تحصیلکرده مؤسسش هستند، اشخاصی که در حوزههای علمیه تحصیل کردهاند لکن مهذب نبودند. شما ملاحظه بفرمایید رؤسای مذاهب باطله را، میبینید که رؤسای مذاهب باطله تمامشان از اشخاصی هستند که درس خواندند، ملایند لکن مهذب نبودند.[xxvi]
شما آقایان، که در راه اسلام و علم قدم برمیدارید و متلبس به لباس اسلام و لباس انبیا شدهاید و متلبس به لباس روحانیت شدهاید، گمان نکنید که درس خواندن بدون اینکه قرائت به اسم رب[22] باشد برایتان فایده دارد. گاهی ضرر دارد. گاهی علم غرور میآورد. گاهی علم انسان را پرت میکند از «صراط مستقیم». اینهایی که دینساز بودند اکثرا اهل علم بودند. اینهایی که دعوت برخلاف واقع کردند، اکثرا از اهل علم هستند. چون علم قرائت به اسم رب نبوده است. انحراف داشته است از اول. این راه انحرافی هر چه پیش رفت، بیشتر انحراف حاصل میشود؛ دورتر میشود از انسانیت. چه بسا یک نفر آدم فیلسوفِ اعظم است، به حسب نظر مردم، فقیه اکرم است به حسب نظر مردم، همه چیز میداند، انبار معلومات است، لکن چون قرائت به اسم رب نبوده است، از صراط مستقیم دورتر شده است، و از همه دورتر. هر چه انبار زیادتر وِزرش زیادتر[xxvii]
یک طایفه آنانند که به کسب علمی پرداختند و اشتغال به تحصیل معارف علما پیدا کردند ولی از حقائق معارف و مقامات اهل الله به اصطلاحات و الفاظ و به زرق و برق عبارات اکتفا نموده، خود و عدهای بیچاره را در رشته الفاظ و اصطلاحات به زنجیر کشیده و از جمیع مقامات، قناعت به گفتار نمودهاند. در اینان یک دسته پیدا میشود که خود خود را میشناسند، ولی برای ترأس[23] بر یک دسته بیچاره این اصطلاحات بیمغز را مایه کسب معیشت قرار دادهاند و با الفاظ فریبنده و اقوالِ جالب توجه، صید قلوب صافیه بندگان خدا را میکنند. اینها شیاطینی هستند انسی که ضررشان از ابلیس لعین کمتر نیست بر عبادالله. بیچارگان ندانند که قلوب بندگان خدا منزلگاه حق است و کسی را حق تصرف در آن نیست. اینها غاصب منزلگاه حقاند و مخرب کعبه حقیقی هستند؛ بتهایی میتراشند و در دل بندگان خدا که کعبه بلکه بیتالمعمور است جایگزین کنند. اینها مریضانی هستند که به صورت طبیب خود را در آورده و آنها را به مرضهای گوناگون مهلک گرفتار کنند.
و علامت این طایفه آن است که به ارشاد اغنیاء و بزرگان بیشتر علاقه دارند تا ارشاد فقرا و درویشان. بیشتر مریدان اینان از صاحبان جاه و مال است و خود آنها به زی اغنیا و صاحبان جاه و مال هستند. اینها سخنانی بسیار فریبنده دارند، که خود را در عین حال که قذارات دنیاویه[24] هزارگونه آلودگی دارند، در نظر مریدان تطهیر کنند و از اهلالله قلم دهند.آن بیچارگان ابله نیز چشم خود را از همه معایب محسوسه آنها پوشیده و به اصطلاحات و الفاظی بیمعنا دل خوش داشتهاند.[xxviii]
اگر بخواهد کسی تهذیب بشود، با علم تهذیب نمیشود؛ علم انسان را تهذیب نمیکند. گاهی علم، انسان را به جهنم میفرستد؛ گاهی علم توحید انسان را به جهنم میفرستد؛ گاهی علمِ عرفان انسان را به جهنم میرساند؛ گاهی علم فقه انسان را به جهنم میفرستد؛ گاهی علم اخلاق انسان را به جهنم میفرستد. با علم درست نمیشود. تزکیه میخواهد[xxix]
آقا این اصطلاحات ـ خدا میداند که این اصطلاحات ـ یک وبالی است به عهده ما! خدا میداند که این اصطلاحات هر چه زیادتر شد، اگر تهذیب نفس در کار نباشد، به ضرر دنیا و آخرت جامعه مسلمین تمام میشود. اصطلاحاتْ اثری ندارد. علم توحید، اگر چنانچه مشفوع[25] نباشد با این صفای نفس، همان علم توحید برای انسان وبال خواهد شد! چه بسا اشخاصی که عالم به علم توحید بودند و منحرف کردند طوایفی را؛ اشخاصی را منحرف کردند؛ و حال اینکه عالم به علم توحید بودند. چه بسا اشخاصی که همین اطلاعات شما را بهتر میدانستند لکن از باب اینکه انحراف داشتند، وقتی که وارد شدند در یک جامعه، منحرف کردند یک جامعه را.[xxx]
… اگر تهذیب در کار نباشد، علم توحید هم به درد نمیخورد. «الْعِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الاکبَرْ» هرچه انباشتهتر بشود علم، حتی توحید که بالاترین علم است، انباشته بشود در مغز انسان و قلب انسان، انسان را اگر مُهذَّب نباشد، از خدای تبارک و تعالی دورتر میکند.[xxxi]
آنانکه در این طایفه شیاد و کلاهبردار نیستند و خود سالک طریق آخرت و درصدد تحصیل معارف و مقامات هستند، گاه اتفاق افتد که از شیطان قاطع طریق[26]، گول خورده مغرور شوند و معارف و مقامات را حقیقتا عبارت از اصطلاحات علمیه که خود تراشیده یا از تراشیدن دیگران استفاده کردهاند میدانند. اینان تا آخر عمر نقد جوانی و روزگار زندگانی را صرف در تکثیر اصطلاح و ضبط کتب و صحف کنند؛ مثل یک طایفه از علمای تفسیر قرآن که استفادت از قرآن را منحصر به ضبط و جمع اختلاف قرائات و معانی لغات و تصاریف کلمات و محسنات لفظیه و معنویه وجوه اعجاز قرآن و معانی عرفیه و اختلاف افهام ناس در آنها دانند، و از دعوات قرآن و جهات روحیه و معارف الهیه آن بکلی غافلاند. اینان نیز به مریضی مانند که رجوع به طبیب نموده، نسخه او را گرفته و معالجه خود را به ضبط نسخه و حفظ آن و کیفیت ترکیبات آن دانند. اینان را مرض خواهد کشت و علم به نسخه و مراجعه به طبیب برای آنها به کلی بینتیجه است.[xxxii]
در ارباب ریاضات و سلوک، اشخاصی هستند که ریاضت و اشتغال آنها به تصفیه نفس، قلوب آنها را منکدر[27] و باطن آنها را ظلمانیتر نموده، و اینها از آن است که بر سلوک معنوی الهی و مهاجرت الی الله محافظت ننمودند و سلوک علمی و ارتیاضی آنها با تصرف شیطان و نفس به سوی شیطان و نفس بوده و همین طور در طلاب علوم نقلیه شرعیه اشخاصی را دیدیم که علم در آنها تاثیر سوء بخشیده و بر مفاسد اخلاقی آنها افزوده و علم که موجب فلاح و رستگاری آنها باید باشد باعث هلاکت آنها شده و آنها را به جهل و ممارات[28] و استطاله[29] و ختل[30] کشانده.[xxxiii]
انحراف در مکاتب توحیدی ثمره علم بدون تهذیب
من این نکتهای که آقایان هم میدانند لکن تذکر است بیان میکنم؛ ما باید ببینیم که بیشتر صدمهای که اسلام خورده است از چه خورده است و از چه گروهی؟ و بیشتر چیزی که اسلام به او اهمیت داده است چه امری است؟ تا راه باز بشود برای کوشش ما که در این امری که اهتمام دارد اسلام در آن، کوشش کنیم و جلوی آن چیزهایی که بر اسلام وارد شده است، صدماتی که بر اسلام وارد شده است، ان شاء اللَّه، جلویش گرفته بشود. من گمان میکنم که آن چیزی که به اسلام بیشتر از همه چیز ضرر زده است عدم تربیت صحیح است، تحقق پیدا نکردن تهذیب و اخلاق اسلامی است.
اگر شما در طول تاریخ اسلام بلکه همه انبیا توجه کنید و البته توجه دارید، آن قدری که اسلام از این اشخاص منحرف و غیر مهذب صدمه خورده است و تمام ادیان صدمه دیدهاند، از هیچ چیز دیگر ندیدهاند. اصل اساس آن چیزی که به مکتبهای توحیدی ضرر رسانده است و مانع شده از اینکه رشد پیدا کنند، همین غیر مهذب بودن بود؛ گاهی از طرف اشخاصی که علم دارند و مهذب نیستند و بیشتر هم از طرف اشخاصی که جاهل بودند و مهذب نبودند، و معلوم نیست که آن قدری که از طرف عالم غیر مهذب اسلام صدمه دیده است، از طرف جهال غیر مهذب با اینکه عددشان زیاد است صدمه دیده است، از طرف جاهل غیر مهذب با اینکه عددشان زیاد است صدمه دیده باشد.
تمام مکتبهای انحرافی را اشخاص دانشمند و ملا ایجاد کردند؛ چه آن چیزهایی که مذهبسازی بوده است، آنها هم اشخاص عالمی بودند که مذهب درست کردند؛ مذهبهای انحرافی، و چه مکتبهای سیاسی که آنها هم از جانب اشخاص دانشمند و عالم بوده است، و آن قدری که به مکتبهای توحیدی از این سنخ جمعیت که عالم بودند و همه جور علمی هم شاید میدانستند، صدمه خورده است، از هیچ طایفهای نخورده است.[xxxiv]
تقدم تهذیب بر تعلیم
تزکیه قبل از تعلیم و تعلم است؛ یزَکیهِمْ. پیغمبر آمده است اینها را تزکیه بکند. پرورش بدهد. نفوس را مهیا کند و بعد یعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَ الْحِکمَةَ. بعد تعلیم کتاب و حکمت بکند، که اگر کتاب و حکمت با پرورش توأم نباشد و با تزکیه توأم نباشد، موجودی که از او بیرون میآید همین موجوداتی میشود که در مجلس سنا و در مجلس شورای قبل از انقلاب بود.[xxxv]
جابگاه علمآموزی در تهذیب نفس
من نیز چندان عقیده به علم ندارم و علمی که ایمان نیاورد حجاب اکبر میدانم ولی تا ورود در حجاب نباشد خرق آن نشود. علوم بذر مشاهدات است، گو که ممکن است گاهی بیحجاب اصطلاحات و علوم به مقاماتی رسید ولی این از غیرطریق عادی و خلاف سنت طبیعی است و نادر اتفاق میافتد. پس طریقه خداخواهی و خداجویی به آن است که انسان در ابتدای امر وقتش را صرف مذاکره حق کند و علم بالله و اسماء و صفات آن ذات مقدس را از راه معمولی آن در خدمت مشایخ آن علم تحصیل کند؛ و پس از آن به ریاضات علمی و عملی معارف را وارد قلب کند که البته نتیجه از آن حاصل خواهد شد و اگر اهل اصطلاحات نیست نتیجه حاصل تواند کرد از تذکر محبوب و اشتغال قلب و حال به آن ذات مقدس، البته این اشتغال قلبی و توجه باطنی اسباب هدایت او شود و حق تعالی از او دستگیری فرماید و پردهای از حجابهای او بالا رود و از این انکارهای عامیانه قدری تنزل کند و شاید با عنایات خاصه حق تعالی راهی به معارف پیدا کند. انه ولیالنعم[xxxvi]
پرهیز از هواهای نفسانی
منشا همه فسادها
خودخواهی همیشه اسباب این است که انسان را به فساد بکشد. تمام فسادهایی که در عالم پیدا میشود، از خودخواهی پیدا میشود، از حب جاه، از حب قدرت، از حب مال، از امثال اینهاست و همهاش برمیگردد به حب نفس و این «بُت» از همه بزرگتر است و شکستنش هم از همه مشکلتر است. تعقیب کنید که اگر نمیتوانید به تمام معنا بشکنید ـ که میتوانید ان شاء اللَّه ـ مشغول باشید به شکستن دست و پای یک همچو بتی. اگر رهایش کنید شما را به هلاکت میکشاند. اینطور نیست که ما را رها کند، ما یک معصیتی بکنیم ما را رها کند، یک کار دیگری بکنیم زیادتر ما را رها کند. درجه به درجه پیش میبرد تا آن جایی که دین انسان را از دست انسان میگیرد. این یک مسئله طبیعی است که شغل شیطان هم همین است، هم شیطان باطنی انسان، هم آن شیطانی که اینها هم به او بستگی دارند.[xxxvii]
مانع دریافت حقائق
اگر بنا شد که حب دنیا و حب نفس در ما همچو غلبه کند که نگذارد حقایق را ببینیم، نگذارد واقعیات را ملاحظه کنیم، سد راه هدایت ما بشود، کم کم زیاد بشود این معنی تا آنجایی که گفته میشود که شیطان ایمان را میخواهد… همه وسایل برای این است که ایمان را از انسان بگیرد. این آخر امرْ ایمان را از دست ما بگیرد. کسی سند ندارد که من ایمانم همین طور صاف! (میماند) زیرا شاید مُسْتَوْدَع[31] باشد[xxxviii]
جوانی؛ فرصتی مناسب برای تهذیب
شمایی که الان جوان هستید میتوانید خودتان را تهذیب کنید؛ اگر پیر شدید، ضعیف میشوید نمیتوانید. الان قوای شما قوی است و شیطان در شما ضعیف. وقتی سن شما زیاد شد، قوای شما ضعیف میشود و شیطان در شما قوی. آن وقت دیگر نمیتوانید، شکست میخورید. الان باید خودتان را تهذیب کنید.[xxxix]
اگر جوانها به فکر نباشند و به فکر نیفتند؛ ما به پیری رسیدیم و مصیبت را میدانیم آقا. من که حالا آمدهام به شما عرض میکنم، نه اینکه خود من یک آدمی هستم، آدم شدنْ ـ مرحوم آقای حاج شیخ[32] میگفت ـ محال است! من عرض کردم که سنم یک قدری از شما زیادتر است، و شما وقتی به سراغ بنده میآیید اینجا حرف من را گوش کنید، از این جهت به شما عرض میکنم تا جوان هستید میتوانید یک کاری انجام بدهید. ریشههای فساد در قلب جوان ضعیف است؛ هر چه بزرگ شد… آن روایت را ملاحظه کرده اید؛ من سابقا [در احادیث] دیدهام که قلب انسان نقطه سفید است؛ بعد که گناه میکند، نقطه سیاهی پیدا میشود؛ و هر چه گناه زیاد بشود، سیاهْ سیاهتر میشود. این جوان قلبش لطیف است، ملکوتی است، لکن وقتی که وارد شد در این جامعهها، وارد شد در این چیزها، کم کم خدای نخواسته ابتلائات پیدا میکند. دائما یک کاری میکند؛ یک شب و روزی از او نمیگذرد الا اینکه یک کار ـ نعوذباللَّه ـ خلافی میکند. خوب، این یک نقطه سودا در قلبش پیدا میشود؛ نه در این قلب، در آن قلبی که نفسانی و روحانی است. کم کم آن نقطه سیاه زیاد میشود؛ وقتی که به پیری رسید و قلبش سیاه شده است، او نمیتواند به این زودیها این قلب را برگرداند به حال اول؛ لکن شما جوانها میتوانید؛ قدرت دارید؛ قدرت جوانی دارید. از این طرف قدرت جوانی دارید، از آن طرف این امور در شما ضعیف است الان. هر چه سن شما اضافه بشود و هر قدمی که بردارید و برداریم، بروی به طرف آخرت، آن چیزهایی که منافی است با سعادت انسان زیاد میشود؛ قدرت هم کم میشود. به سن پیری که رسید نمیتواند دیگر؛ از او نمیآید توبه.[xl]
از حالا باید به فکر این مطلب باشید. بخواهید (و بگویید) که خیر، ما حالا درسمان را میخوانیم و بعدها ان شاء اللَّه، بعد از اینکه پیرشدیم، ان شاء اللَّه وارد میشویم در تهذیب اخلاق؛ این امکان ندارد؛ امکان ندارد این امر. اگر در جوانی انسان مهذب شد، شد. اگر در جوانی خدای نخواسته مهذب نشد، بسیار مشکل است که در زمان کهولت و پیری که اراده ضعیف است و دشمن قوی، اراده انسان ضعیف میشود و جنود[33] ابلیس در باطن انسان قوی، ممکن نیست دیگر آن وقت. اگر هم ممکن باشد بسیار مشکل است. از حالا به فکر باشید؛ از جوانی به فکر باشید.[xli]
از مکاید[34] شیطان این است که انسان را هی توجه میدهد به اینکه خوب حالا که تو جوان هستی، حالا که تو وقت نشاطت است، خوب ان شاء اللَّه وقتی پیر شدی، آن وقت جبران میکنی کارها را؛ و این یک امری است که نخواهد شد. انسان اگر در جوانی تهذیب کرد خودش را، شده است. اگر بگذارد تا به پیرمردی برسد، هم قوای خودش ضعیف میشود و هم آن درختی که در دل انسان، شیطان کاشته است قوی میشود، و آن درخت قوی را نمیشود با یک اراده ضعیف انسان بکند.[xlii]
شما آقایان که نعمت جوانی را واجد هستید چیزی نمیگذرد که به پیری خواهید رسید، نگذارید جوانی از دست برود و کوشش کنید در خدمت به خالق و خلق و جلب رضای مولا جلّت قدرته. در جوانی تهذیب نفْس بسیار اسهل است از ایام پیری و ضعف که قدرت از دست میرود و ریشه اخلاق فاسده که اصلش از حب دنیا و نفس است استحکام پیدا میکند و تصفیه و تهذیب بسیار مشکل میشود. مجهز کنید خودتان را برای تحمل ناملایمات و سختیها در راه خدای تعالی؛ ممکن است خدای نخواسته روزهای سختی پیش آید که اگر هم اکنون خود را مهیا نکنید تحملش بسیار ناگوار و سخت باشد. کوشش کنید حب دنیا و شهرت و جاه را سرکوب کنید که این خطر در ایام پیری بزرگترین مصایب است.[xliii]
و این تاثر قلبی و تصور باطنی در ایام جوانی بهتر حاصل شود زیرا که قلب جوان لطیف و ساده است و صفایش بیشتر است و واردات آن کمتر و تزاحمات و تراکمات در آن کمتر است پس شدیدالانفعال و کثیرالقبول است بلکه هر خلق زشت و زیبایی در قلب جوان بهتر داخل شود و شدیدتر و زودتر از آن متاثر و منفعل گردد.[xliv]
توصیههای اخلاقی
علمآموزی تا پایان عمر
ای بیچاره بیخبر از ملک هستی، اجتهاد یعنی اطلاع بر تمام قانونهای خدایی که در شئون فردی و اجتماعی و از قبل از آمدن انسان به دنیا تا پس از رفتن از دنیا در همه کارها دخالت مستقیم دارد و چنین عملی که کرورها قواعد و فروع دارد با پنجاه سال هم نمیتوان تکمیل کرد، در صورتی که هیچ شغلی برای انسان نباشد جز تعلیم و تعلم[xlv]
انسان اگر در تمام عمر هم تحصیل علم بکند باز به آخر نرسانده است، و لهذا سزاوار است که انسان در تمام مراحل عمر مشغول تحصیل علم باشد. یعنی همه محتاجیم به اینکه از یکدیگر چیز یاد بگیریم. همه محتاج به تعلیم و تربیت علمی هستیم. هیچ وقت نیست که انسان از این مستغنی[35] بشود، و کسی که بخواهد خودش را بسازد در جهت علم، نباید در یک حدی که رسید بگوید این بس است. کسی که این معنا را توهم کند که این مقدار بس است. این، ادراک نکرده است ماهیت علم را. علم یک معنایی است، یک حقیقتی است در هر رشتهای، که آخر ندارد، غیرمتناهی است. از این جهت، ما باید در تمام مدت عمرمان علم را تحصیل کنیم. مطالعات را داشته باشیم و دیگران را تربیت کنیم. تربیت علمی کنیم و سطح معلومات مردم را بالا ببریم.[xlvi]
اخلاص
ما باید ملاحظه وظیفه فعلی شرعی ـ الهی خودمان را بکنیم و باکی از هیچ امری از امور نداشته باشیم. کسی که برای رضای خدا ان شاء اللَّه مشغول انجام وظیفه است، توقع این را نداشته باشد که مورد قبول همه است، هیچ امری مورد قبول همه نیست[xlvii]
نه همین طور قرائت کنید، نه همین طور درس بخوانید، نه همین طور ترویج بکنید، نه همین طور منبر بروید، نه همین طور تبلیغ بکنید؛ درس بخوانید به اسم رب. برنامه است. تبلیغ بکنید به اسم رب. منبر بروید به اسم رب. گوش کنید به اسم رب. صحبت کنید به اسم رب. که اگر اسم رب را از اشیا جدا کنند، به یک معنا هیچ هستند و هیچ میشوند. همه چیز با اسم رب چیز است. همه آوازها از خداست. با اسم رب عالَم شروع شده است؛ و با اسم رب ختم میشود. شما هم باید با اسم رب شروع کنید؛ و با اسم رب ختم کنید. علامت خدا در همه چیز هست.[xlviii]
زهد و سادهزیستی
ما باید به گونهای زندگی کنیم که اگر چنانچه آن را از ما گرفتند، حسرت نخوریم، نه اینکه مثل رئیس جمهور امریکا که اگر این مقام را از او بگیرند شاید از حسرت دق کند![xlix]
معنای دلبستگی به دنیا
خیال نکنید که دنیا عبارت از این طبیعت است، این طبیعت را خدای تبارک و تعالی هیچ از آن تکذیب نکرده، بلکه در روایات تعریف هم از آن شده است، این یکی از مظاهر الهی است. دنیا آنی است که در ما هست که ما را از مبدأ کمال دور میکند و به نفس و نفسانیت خودمان مبتلا میکند. دنیای مذموم همین است که انسان توجه داشته باشد ولو به یک تسبیح، ولو به یک کتاب. چه بسا که دل بستن یک کسی به یک تسبیح و یک کتابی، به دنیا بیشتر توجه کرده باشد تا دل بستن یک کس دیگری به یک پارکی و باغی و کذا. انسان باید توجه بکند به اینکه رفتنی است و آنطور هم نیست که به پیشانی انسان نوشته شده باشد که تو سِنت به چه حد میرسد، کم است که سنشان به حدود پیری برسد.[l]
حفظ اسلام در گرو بیاعتنایی به دنیا
امروز مسئولیت روحانیت و کسانی که در این لباس مقدس هستند، مسئولیتی است که در طول تاریخ بر عهده روحانیت نبوده است. در طول تاریخ از صدر اسلام تا کنون جمعیتهای روحانیت این طور حجتی که بر آنها امروز تمام است، حجت بر آنها تمام نبوده است. در طول تاریخ یک همچو فرصتی برای هیچ کشوری پیدا نشده است؛ و اسلام به دست شما سپرده شده است و از شما میخواهند حفظش را، به دست این ملت سپرده شده است و از این ملت میخواهند حفظش را. شما در ارشادات، در توجه نداشتن به زرق و برق دنیا مهم توجه قلبی است. داشتن مال، داشتن خانه، داشتن چیز، اینش مهم نیست. مهم این است که قلب انسان را، قلب انسان را اینها تسخیر کنند. اینکه مالاندوزی و ثروتاندوزی مذموم است برای این است که این مالاندوزی و ثروتاندوزی و امثال اینها و زرق و برق دنیا دل انسان را میکشاند به طرف غیر خدا و از آن ضیافتهای خدا محروم میکند.[li]
نفوذ اجتماعی روحانیت در اثر زهد
نکته دیگر اینکه من اکثر موفقیتهای روحانیت و نفوذ آنان را در جوامع اسلامی در ارزش عملی و زهد آنان میدانم، و امروز هم این ارزش نه تنها نباید به فراموشی سپرده شود، که باید بیشتر از گذشته به آن پرداخت. هیچ چیزی به زشتی دنیاگرایی روحانیت نیست.[lii]
یکی از امور مهم هم این است که روحانیون باید ساده زندگی کنند. آن چیزی که روحانیت را پیش برده تا حالا و حفظ کرده است، این است که ساده زندگی کردند.آنهایی که منشأ آثار بزرگ بودند، در زندگی ساده زندگی کردند. آنهایی که در بین مردم موجّه بودند که حرف آنها را میشنیدند، آنها ساده زندگی کردند.[liii]
سادهزیستی سیره سلف صالح
شاید آقایان کمیشان یادشان باشد، در آن وقتی که ما اوایلی که آمدیم قم، که در آن جا چه اشخاصی بودند، شخص اول قم در جهت زهد و تقوا و اینها مرحوم آشیخ ابوالقاسم قمی[36]، مرحوم آشیخ مهدی[37] و عده دیگری، و شخص نافذ آن جا و متقی، مرحوم آمیرزا سید محمد برقعی[38] و مرحوم آمیرزا محمد ارباب[39]؛ همه اینها را من منزلهایشان رفتم. آن که ریاست صوری مردم را داشت و ریاست معنوی هم داشت، با آن که زاهد بود، در زندگی مشابه بودند. مرحوم آشیخ ابوالقاسم؛ من گمان ندارم هیچ طلبهای مثل او بود، زندگیاش یک زندگیای بود که مثل سایر طلبهها، اگر کمتر نبود، بهتر نبود، کمتر هم بود. مرحوم آمیرزا محمد ارباب که من رفتم مکرر منزلشان، یک منزلی داشت دوسه تا اتاق داشت خیلی ساده، بسیار ساده. مرحوم آشیخ مهدی همینطور، سایرین هم همینطور، عده هم زیاد بودند آن وقت. وقتی انسان در آن محیط واقع میشد که اینها را میدید، همین دیدن اینها برای انسان یک درسی بود، وضع زندگی آنها برای انسان، یک وضعی بود، درس بود برای انسان، عبرت بود. هرچه بروید سراغ اینکه یک قدم بردارید برای اینکه خانهتان بهتر باشد، از معنویتتان به همین مقدار، از ارزشتان به همین مقدار کاسته میشود. ارزش انسان به خانه نیست، به باغ نیست، به اتومبیل نیست.[liv]
بحمداللَّه امروز وارد مسائل سیاسی شدن دیگر عیبی ندارد، ولی باید توجه کنید که همه متوجه شما هستند، لذا زی اهل علم خودتان را حفظ کنید. درست مانند علمای گذشته ساده زندگی کنید. در گذشته چه طلبه و چه عالم بزرگ شهر زندگیشان از سطح معمولی مردم پایینتر بود و یا مثل آنها بود. امروز سعی کنید زندگیتان از زی آخوندی تغییر نکند. اگر روزی از نظر زندگی از مردم عادی بالاتر رفتید بدانید که دیر یا زود مطرود میشوید؛ برای اینکه مردم میگویند ببینید آن وقت نداشتند که مثل مردم زندگی میکردند، امروز که دارند و دستشان میرسد از مردم فاصله گرفتند. باید وضع مثل سابق باشد، باید طوری زندگی کنیم که نگویند طاغوتی هستیم.[lv]
ضرورت مضاعف سادهزیستی پس از انقلاب
آخرین نکتهای که در اینجا ضمن تشکر از علما و روحانیون و دولت خدمتگزار حامی محرومان باید از باب تذکر عرض کنم و بر آن تأکید نمایم، مسئله ساده زیستی و زهدگرایی علما و روحانیت متعهد اسلام است که من متواضعانه و به عنوان یک پدر پیر از همه فرزندان و عزیزان روحانی خود میخواهم که در زمانی که خداوند بر علما و روحانیون منت نهاده است و اداره کشور بزرگ و تبلیغ رسالت انبیا را به آنان محول فرموده است، از زی روحانی خود خارج نشوند و از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا که دون شأن روحانیت و اعتبار نظام جمهوری اسلامی ایران است، پرهیز کنند، و برحذر باشند که هیچ آفت و خطری برای روحانیت و برای دنیا و آخرت آنان بالاتر ازتوجه به رفاه و حرکت در مسیر دنیا نیست.[lvi]
شما خیال میکنید که اگر ده تا اتاق هم باشد کافی برای شما هست؟ خیر، اگر همه این دنیا را به یک کسی بدهند، کافی نیست، میگوید: باید برویم جای دیگر. این فطرت انسان است، فطرت خداخواهی است.
این یکی از فطرتهایی است که هرکس هرچه بیابد، آن گم شده خودش را نیافته، آن گم شده یک چیز دیگری است و لهذا آن که دنبال قدرت میرود، قدرت مطلق میخواهد، «قدرت مطلق خداست». آن که دنبال علم میرود، علم مطلق میخواهد، «علم مطلق علم خداست». هر که دنبال هر کمالی برود یا هر چیزی برود، آن کمال مطلقش را میخواهد و همه خدا رامی خواهند، خودشان نمیدانند. عذابهایی که به ما میشود برای حجابهایی است که در ما هست. آن که حجابها را پاره کرده است، ارزشها را میفهمد و رسیده به آن جایی که باید بفهمد.[lvii]
آثار رفاهطلبی
کاهش کیفیت تحصیل
در کیفیتِ تحصیلِ علوم هم هرچه بروید سراغ تجملات ـ و ان شاء اللَّه نمیروید ـ از علومتان کاسته میشود. آنهایی که این کتاب های قطور و پر ارزش را نوشتند، زندگیشان یک زندگی طلبگی بوده، مثل شیخ انصاری و مثل امثال اینها؛ یک زندگی طلبگی بوده. آنها توانستند اسلام را در همه جهات حفظ کنند و فقه را به پیش ببرند و مسائل دینی را افزایش بدهند ـ یعنی فروع را ـ و آن کتابهای ارزشمند را عرضه کنند به مردم. برای اینکه، آنها ارزش را به این نمیدانستند که من خانهام باید چه جور باشد، حالا سه تا اتاق داریم کم است، چهارتا.[lviii]
از دست دادن پایگاه مردمی
علاوه بر اینکه، ما… مسئولیت شخصی داریم، مسئولیت نوعی هم به عهده ماست، مسئولیت ملت هم به عهده ماست. همان طوری که سوره «هود» به پیغمبر فرموده است که فَاسْتَقِمْ کما امْرِتَ وَ مَنْ تابَ مَعَک،[40] به شما هم میگوید که استقامت کنید و از استقامت خودتان مردم را مستقیم کنید. اگر مردم از ما خطا ببینند، و اگر چنانچه انصراف پیدا کنند از روحانیت برای خطاهای بعض از ما، مسئولیت، مسئولیت شخصی نیست، مسئولیت اسلامی است، مسئولیت عمومی است.
اگر ما خدای نخواسته، با اعمالمان طوری بکنیم که این ملت از ما جدا بشود و این ملت ما را زیر سؤال قرار بدهد که شما امروز که دستتان باز است یک نحو دیگر دارید عمل میکنید و جدا بشود از شما، این مسئولیت اسلام به عهده ماست. اسلام به انزوا کشیده میشود و آنهایی که با اسلام مخالفاند روی کار میآیند خدای نخواسته، و این مسئولیت به عهده ماست. [lix]
از اهم مسائلی که باید تذکر بدهم، مسئلهای است که به همه روحانیت و دست اندرکاران کشور مربوط میشود، و همیشه نگران آن هستم که مبادا این مردمی که همه چیزشان را فدا کردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منّت گذاشتند، به واسطه اعمال ما از ما نگران بشوند، زیرا آن چیزی که مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه آن دنبال ما و شما آمدهاند و اسلام را ترویج نموده و جمهوری اسلامی را بپا کردند و طاغوت را از میان بردند، کیفیت زندگی اهل علم است. اگر خدای نخواسته، مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر دادهاند، عمارت درست کردهاند و رفت و آمدهایشان مناسب شأن روحانیت نیست، و آن چیزی را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهوری اسلامی همان.
البته من این نکته را عرض کنم، یک دستهای که در معرض خطر هستند باید خودشان را حفظ کنند، ولی همینها هم باید مواظب باشند که زاید بر میزان نباشد. شما گمان نکنید که اگر با چندین اتومبیل بیرون بیایید وجههتان پیش مردم بزرگ میشود، آن چیزی که مردم به آن توجه دارند و موافق مذاق عامه است، اینکه زندگی شما ساده باشد، همان طوری که سران اسلام و پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین و ائمه ما زندگیشان ساده و عادی بود بلکه پایینتر از عادی. آنها هم که جمهوری اسلامی را بپا کردند، مردم عادی هستند، و کسانی که بالابالاها نشستهاند، هیچ دخالتی در این مسائل نداشته و ندارند. این مردم بازار و کشاورز و کارگران کارخانهها و طبقات ضعیف ـ به حسب دنیا و قوی به حسب آخرت ـ هستند که این توقع را دارند که اگر خدای نخواسته، نفوس این مردم از ما منحرف بشود، ضرر آن برای ما تنها نیست، بلکه برای اسلام است.[lx]
کاهش معنویت
هرچه بروید سراغ اینکه یک قدم بردارید برای اینکه خانهتان بهتر باشد، از معنویتتان به همین مقدار، از ارزشتان به همین مقدار کاسته میشود. ارزش انسان به خانه نیست، به باغ نیست، به اتومبیل نیست.
اگر ارزش انسان به اینها بود، انبیا باید همین کار را بکنند. انبیا سیرهشان را دیدید چه جور بوده. ارزش انسان به این نیست که انسان یک هیاهو داشته باشد، یک اتومبیل کذا داشته باشد، یک رفت و آمد زیاد داشته باشد. ارزش روحانیت به این نیست که یک بساطی داشته باشد و یک دفتری و یک دستکی داشته باشد. فکر کنید ارزش انسان را به دست بیاورید، ارزش روحانیت را از دست ندهید.[lxi]
خطر خروج از زی طلبگی
اینطور هم نیست که انسان خیال کند که شیطان میآید ابتدائا به آدم میگوید که بیا برو طاغوتی بشو، این را نمیگوید. قدم به قدم انسان را پیش میبرد، وجب به وجب انسان را پیش میبرد. امروز اینکه اشکالی ندارد، اگر جلویش را گرفتید طمعش بریده میشود و اگر جلویش را نگرفتید فردا یک قدم دیگر جلو میرود. یک وقت میبینید که این طلبه زاهد عابد که در مدرسه زندگی میکرد با آن وضعی که همه میدانید، متحول شد به یک نفر انسان طاغوتی به حدود خودش، و از آن وضع طلبگی که مشایخ ما بر آن وضع بودهاند یک وقت خارج شده است و شده است یک انسانی که همه همّش صرف دنیاست، به تدریج میشود این امور.
یک مطلب اینکه من خوف این را دارم که در این انقلاب که باید روحانیت تقویت بشود و آنچه که شده است به هدایت آقایان بوده است، مبادا خدای نخواسته به واسطه بعض از اعمالی که از بعض از این روحانیون و معممین صادر میشود، این موجب این بشود که یک وقت یک سستی در روحانیت پیدا بشود. یکی قضیه اینکه از آن زی روحانیت و زی طلبگی، اگر ما خارج بشویم، اگر روحانیون از آن زی که مشایخ ما در طول تاریخ داشتهاند و ائمه هدی ـ سلام اللَّه علیهم ـ داشتهاند، ما اگر خارج بشویم خوف این است که یک شکستی به روحانیت بخورد، و شکست به روحانیت شکست به اسلام است. اسلام با استثناء روحانیت محال است که به حرکت خودش ادامه بدهد. اینهایند که اسلام را معرفی میکنند و به پیش میبرند و از اول هم همینطور بوده.
پرهیز از ریا
تحصیل علم دیانت که از مهمات اطاعات و عبادات است انسان گاهی مبتلا میشود در این عبادت بزرگ به ریا؛ در صورتی که خودش هم ملتفت نیست و به واسطه همان حجاب غلیظ حب نفس انسان میل دارد در محضر علما و روسا و فضلا مطلب مهمی را حل کند به صورتی که کسی دیگر حل نکرده باشد و خود او متفرد باشد به فهم آن و هر چه مطلب را بهتر بیان کند و جلب نظر اهل مجلس را بنماید بیشتر مبتهج است و هرکس با او طرف شود میل دارد بر او غلبه کند و او را در میان جمعیت خجل و سرافکنده کند و حرف خود را حق یا باطل به حلق خصم فرو ببرد و بعد از غلبه یک نحو تدلل و فخرفروشی در خود ادراک کند و اگر یکی از روسا هم تصدیق کند نور علی نور میشود. در ضمن این عمل ریایی مخلوط به چندین معصیت دیگر هم بود مثل رسوا کردن و خوار نمودن مومن، اذیت کردن برادر ایمانی، و گاهی جسارت کردن و هتک کردن از مومن که هر یک از آنها از موبقات و برای جهنمی کردن انسان خود مستقلاند.
اگر نفس باز دام کید خود را بیفکند و به تو بگوید که مقصود من معلوم شدن حکم شرعی و اظهار کلمه حق است که از افضل طاعات است نه اظهار فضیلت و خودنمایی، در باطن خود از او استفسار کن که اگر این حکم شرعی را رفیق و همدرجه من میگفت و او حل این معضله را میکرد و شما در آن محضر مغلوب شده بودید آیا به حال شما فرقی نمیکرد؟ اگر چنین است شما در آن دعوا صادق هستی.
و اگر باز از کید و مکرش دست نکشد و بگوید اظهار حق چون فضیلت دارد و ثواب پیش حق است من میخواهم به این فضیلت نائل گردم و دار ثواب الله را تعمیر کنم، به او بگو اگر فرض شود که عین آن فضیلت را خداوند به شما عنایت کند در صورت مغلوبیت و تصدیق حق آیا باز طالب غلبه هستی؟.. این عمل برای حب جاه و شرف است که به حسب روایت از دو گرگ که در گله بیچوپان رها شود ضررش بیشتر است به ایمان؛ پس شما که اهل علم و متکفل اصلاح امتی و راهنمای آخرت و طبیب امراض نفسی لازم است اول خود را اصلاح نمایی و مزاج نفس خود را سالم کنی تا از جمله عالمان بیعمل که حالش معلوم است نباشی.
یکی از عبادات بزرگ اسلام جماعت است و فضل امامت بیشتر است. از این جهت شیطان در این عبادت بزرگ بیشتر رخنه میکند و با امام جماعت بیشتر دشمن است و درصدد است که او را از این فضیلت باز دارد و عمل او را از اخلاص تهی کرده وارد سجین کند و او را مشرک به خدا نماید و لهذا وارد میشود در قلب برخی امامها از طرق مختلف مثل عجب که بعدها ذکری از آن میشود و مثل ریا که نشان دادن به مردم است این عبادت بزرگ را، برای منزلت پیدا کردن در قلوب واشتهار به عظمت و بزرگی پیدا کردن؛ مثلا میبیند فلان مقدس به نماز جماعت حاضر شده است برای جلب قلب او خضوع را بیشتر کرده از راههای مختلف و حیلههای کثیری او را به دام میکشد و در مجالس برای رساندن به غائبین، مقام خود را، ذکری از آن مقدس به میان میکشد یا یک طوری به مردم میرساند که فلانی در جماعت من حاضر شده است. در قلب خود هم به طوری به این شخص ارادت پیدا کرده است که در نماز او حاضر شده است و اظهار حب و اخلاص به او میکند که در عمرش به خدای تعالی و اولیاء او یک لحظه نکرده؛ خصوصا اگر از تجار محترم باشد! و اگر خدای نخواسته یکی از اشراف راه را گم کرده به صف جماعت ملحق شود مصیبت زیادتر میگردد
پرهیز از عجب
مرتبه اولی که از همه بالاتر و هلاکش بیشتر است حالی است که در انسان به واسطه شدت عجب پیدا شود که در قلب خود بر ولی نعمت خود و مالک الملوک، به ایمان یا خصال دیگرش منت گذارد. گمان کند که به واسطه ایمان او در مملکت حق وسعتی یا در دین خدا رونقی پیدا شد؛ یا به واسطه ترویج او از شریعت یا ارشاد و هدایت او یا امر به معروف و نهی از منکر او یا اجرای حدود یا محراب و منبرش به دین خدا رونقی بسزا داده؛ یا به واسطه آمدن در جماعت مسلمین یا به پا کردن تعزیه حضرت ابیعبداللهالحسین (ع) رونقی در دیانت حاصل شد که به سبب آن بر خدا و بر سید مظلومان و بر رسول اکرم صلی الله علیه و آله منت دارد.
پرهیز از تکبرگاهی اتفاق میافتد که انسان مطلبی را از رفیق یا همقطارش میشنود و آن را با کمال شدت رد میکند و طعن به قائلش میزند، ولی همان مطلب را از بزرگی در دین یا دنیا اگر شنید قبول میکند. حتی ممکن است در اول از روی جد رد کند و در دوم از روی جد قبول کند…، و از همین تکبر است ترک تدریس علمی یا کتابی که با شان خود مناسب نداند و ترک تدریس برای اشخاص بیعنوان ظاهری، یا برای عده قلیله و ترک جماعت در مسجد کوچک و قناعت به عده کم، گر چه بداند که رضای حق تعالی در آن است.
و در فقها و علمای فقه و حدیث و طلاب نیز گاهی کسی پیدا شود که مردم دیگر را حقیر شمارد و به آنها تکبرفروشی کند و خود را مستحق همه طور اکرام و اعظام داند و لازم داند که همه مردم اطاعت امر او کنند وهرچه گوید چون و چرا نکنند؛ خود را لایسال عما یفعل و هم یسالون انگارد و جز خود و چند نفر معدودی مثل خود را اهل بهشت نداند؛ و اسم هر طایفهای از هر علمی در میان آید، به آن طعن زند و جز علم خود را، که از آن نیز بهره کافی ندارد، سایر علوم را ندیده و نسنجیده طرد کند و اسباب هلاک داند و علما و سایر علوم را از روی جهل و نادانی طرد کند و چنین ارائه دهد که دیانتش موجب شده که اینها را تحقیر و توهین کند، با آنکه علم و دیانت مبرا از این اطوار و اخلاقاند.
گاهی این اتفاق میافتد که فاقد کمال به واجد کمال تکبر کند…، و گاهی در برخی اهل علم این صفت پیدا شود که عذر تراشد که تواضع برای اغنیا خوب نیست و نفس اماره به او گوید که تواضع از برای اغنیا ایمان را ناقص کند. بیچاره فرق نمیگذارد بین تواضع برای اغنیا و غیر آن. یک وقت رذیله حب دنیا و جذبه طلب شرف و جاه انسان را به تواضع وا میدارد این خلق تواضع نیست این تملق و چاپلوسی است و از رذائل نفسانیه است صاحب این خلق از فقرا تواضع نکند مگر آنکه در آنها طمعی داشته باشد یا طعمه سراغ کند. یک وقت خلق تواضع انسان را دعوت به احترام و فروتنی میکند غنی باشد یا فقیر، مطمح نظرباشد یا نباشد. یعنی تواضع او بیآلایش است روح او پاک و پاکیزه است…. این تواضع برای فقرا خوب است برای اغنیا هم خوب است… ولی این تحقیر و تکبر تو از اهل جاه و شرف نه از آن است که متملق نیستی بلکه برای آن است که حسودی و خودت هم در اشتباهی.[
پرهیز از غیبت
شیخ بزرگوار و محقق عالی مقدار شهید سعید رضوانالله علیه را کلامی است که ما تتمیم میکنیم این مقام را به ترجمه آن کلام شریف.
فرماید: از پلیدترین انواع غیبت، غیبتی است که بعض اشخاص که در صورت اهل علم و فهم هستند و اهل ریا هستند، میکنند. زیرا که آنها مقصود خود را میفهمانند به صورت اهل صلاح و تقوا. اینها غیبت میکنند و اظهار میکنند که ما از آن پرهیز میکنیم ولی نمیدانند به واسطه نادانی و جهل خود که آنها جمع بین دو زشتی نمودهاند: یکی ریا و دیگری غیبت. مثل این که کسی که ذکر شود پیش او انسانی بگوید الحمدلله که ما مبتلا به حب ریاست نیستیم یا مثلا مبتلا به حب دنیا نیستیم یا ما صفت کذایی را نداریم یا بگوید نعوذ بالله از کمی حیا یا از بیتوفیقی… بلکه گاهی مجرد حمد خدا غیبت است اگر از آن عیب کسی فهمیده شود. منتها این غیبتی است که در صورت اهل صلاح واقع شده است