امام زاده‌ای که مقام معظم رهبری به زیارتش رفت

در برخی کانال های تلگرامی و برخی وبلاگ ها خبری آمده بود که رهبر معظم انقلاب صبح روز یکشنبه ۱۴ شهریور ماه به زیارت حضرت علی بن محمد باقر علیه السلام مشرف شدند.

به گزارش سادس به نقل از تسنیم ، خبر تشرف مقام معظم رهبری به امام زاده علی بن محمد باقر (ع) انگیزه ای شد تا شخصیت و جایگاه علمی و معنوی این امام زاده واجب التعظیم را همزمان با ایام شهادت حضرت امام باقر (ع) به صورت اجمالی به مخاطبان عزیز معرفی کنیم.

حضرت علی بن محمد باقر، فرزند بلا فصل امام باقر(ع) هستند. در منابع غالبا از ایشان با عنوان سلطان علی یاد می‌شود. شخصیت حضرت علی بن محمد الباقر(ع) به سبب سیره تبلیغی ایشان، در میان امامزادگان دارای جایگاهی والا است که با مطالعه آن می توان به درسهای آموزنده ای برای جامعه علمی و فرهنگی، به ویژه حوزه های علمیه دست یافت.

بزرگمردی که بنا به درخواست مردم کاشان از محضر نورانی امام محمد باقر(ع) به این شهر مهاجرت کرد و هدایت و رهبری آنها را بر عهده گرفت و مأمن وملجأ مردم این منطقه و شهرهای اطراف، مثل قم شد. این امامزاده بزرگوار با ارتباط گرم و روحانی با قشرهای مختلف مردم و سفرهای کوتاه مدت به مناطق مختلف کاشان و دیدار با مردم آن سامان، و احیای نماز جمعه در کاشان توانست در مدت ۳ سال به هدایت مردمان آن سامان بپردازد. وی در پایان این دوران با شهادت خویش درستی حرکتش را به اثبات رسانید.

صاحب کتاب مشاهد العتره الطاهره در بیان امامزادگان کاشان آورده است: «در کاشان، آرامگاه علی بن امام محمد باقر بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب(ع) قرار دارد. خوانساری در روضات الجنات و قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین و سید جعفر بحرالعلوم و حاج شیخ عباس قمیو شیخ عبدالجلیل قزوینی رازی نقل کرده اند که علی بن امام باقر(ع) در ناحیه کاشان در روستایی به نام «وبار کرسب» در آرامگاهی آباد، مدفون است و مجد الدین آن را تجدید عمارت و به بهترین صورت تزیین و املاکی را بر آن وقف کرد. شیخ مفید در ارشاد، مصعب زبیری در انساب قریش و ابوطالب اسماعیل مروزی در انساب الطالبیّه نیز این را نقل کرده اند.»

صاحب ریاض العلماء می نویسد: «سید اجل سید علی بن مولانا امام باقر(ع) از بزرگان و اکابر فرزندان امام باقر(ع) است و بیان عظمت شأنش نیازی به کلام طولانی ندارد. قبرش در حوالی کاشان و معروف به «مشهد بارکرس» است. گنبد رفیع و عظیمی دارد و جماعتی از علمای شیعه نیز در شأن او فضایلی گفته و درباره کرامات او و مشهدش حکایاتی دارند.»

در مقام ممتاز سلطان علی بن محمد باقر(ع) و مدفن و اعقاب وی تردیدی وجود ندارد و از نظر علمای انساب نیز وی، از یاران و اصحاب امام جعفر صادق(ع) بوده است و اعتراف وی به حق امام زمان خود اثبات می شود.

در مقام، شأن و عظمت حضرت سلطان علی بن محمد باقر(ع) همین بس که ائمه اطهار: محل دفن او را هنگام بروز بلایا و سختیها به عنوان مهد امنیت معرفی و در روایتی آن را با قم هم ردیف ساخته اند: «فَعَلَیْکُمْ بِقُمَّ وَ حَوَالَیْهَا وَ الْاَردهار؛ بر شما باد توجه به قم و اطراف آن و اردهال»؛ چنانکه امام رضا(ع) ضمن گفتگویی با میهماندار خواهرش، فاطمه معصومه در قم، به نام موسی بن خزرج، از وی می پرسد: «اردهال رامی شناسی؟» عرض می کند: «مرا در آنجا دو مزرعه ملکی است.» امام در این موقع سه بار می فرماید:«نِعْمَ الْمَوْضِعُ الاردهار؛ خوب موضعی است اردهار» و ادامه می دهد: «فالزم به و تمسک به؛ پس التزام و تمسک به آن پیدا کن.»

جمعی از شیعیان و دوستان اهل بیت عصمت و طهارت که در کاشان (چهل هزاران = چهل حصاران) بودند، با اهالی فین، انجمنی تشکیل دادند. آنان به این نتیجه رسیدند که چون از خدمت امام زمان۴ دورند، عریضه ای خدمت امام بفرستند تا یک نفر از آقازادگان خود را برای راهنمایی و تربیت و تعلیم احکام اسلام و پیشوایی به جانب آنان گسیل فرماید.

آنان عریضه ای نوشتند، و همراه عامر بن ناصر و هدایایی، خدمت حضرت باقر(ع) به مدینه طیّبه ارسال داشتند. عامر، نامه را به امام(ع) رسانید و آن حضرت پس از قرائت نامه فرمود: «ای عامر! دوستان، یک نفر را برای پیشوایی و هدایت خواسته اند؛ دلم گواهی نمی دهد که یکی را به آن ولایت بفرستم و دل از او بردارم؛ اما به خاطرم می رسد با خدای تعالی مشورت کنم، اگر از خداوند عالم اشارتی باشد، اجازت می دهم به همراهت یکی روانه شود.»

حضرت امام محمد باقر(ع)، جدّش پیغمبر را در خواب دید که فرمود: «ای فرزند! دوستان ما قاصدی به طلب پیشوایی، نزد تو فرستاده اند. باید خواسته نماینده آنان را اجابت کنی و دست ردّ به سینه آنان نگذاری تا در روز قیامت ایراد و مؤاخذه بر تو نباشد. نور دیده ام سلطان علی را همراه او روانه کن که مردم آن سامان، وی را زیارت کنند، و از هدایت او بهره مند شوند، و به آرزوهای خود برسند.»

آن حضرت از خواب بیدار شد و فرزندان خود را جمع کرد و فرمود: «ای نور دیدگانم! جدّ بزرگوارم در خواب به من امر فرمود که نور دیده ام، سلطان علی را به فین و چهل حصاران و نواحی آن بفرستم تا مردم آنجا را به طریقه جدّم راهنمایی کند؛ امّا می دانم دیگر او را نخواهم دید و از بوستان وصلش گلی نخواهم چید. به هر حال توقف جایز نیست. وسایل مسافرت را برایش آماده کنید.» امام جعفر صادق(ع) امر فرمود تا اسباب سفر برادر را مهیّا کردند. حضرت سلطان علی با والد بزرگوارش وداع کرد و از مدینه بیرون آمد.

مردم کاشان با شنیدن تشریف فرمایی حضرت، خوشحال شده، از کوچک و بزرگ، زن و مرد تقریباً شش هزار نفر به عزم استقبال، پیاده و سواره به آن سوی شتافتند. آنان شب را خارج از بارکرس، آسوده خوابیدند و وقتی صبح شد به قصد زیارت آن حضرت به سوی خابه روان شدند؛ اما برای اهالی آن محل ترس و وحشت روی داد و جمعیت را راه ندادند. وقتی چشم جلال الدین در خابه بر سعید بن قوام الدین و محمد بهروز افتاد، جمعیت را راه دادند. حضرت امامزاده به سبب آب و هوای خوب آن قریه، گویا یک ماه را در آنجا اقامت کردند، پس از یک ماه به سوی فین و کاشان حرکت کردند و وارد آن دیار شدند. آن حضرت، بیش تر اوقات در مسجد جامع کاشان به عبادت می پرداختند و شیعیان نماز جمعه را به ایشان اقتدا می کردند و کرامات بسیاری از آن حضرت بروز کرد.

وی پس از مدتی به طرف خابه حرکت کرد؛ ولی هر جمعه برای اقامه نماز جمعه به کاشان بازمی گشت و دوباره برای استراحت به خابه می رفت.

یک سال بدین منوال گذشت و حضرت در این مدت با فرستادن نامه به پدر بزرگوار و برادرش آنان را از چگونگی حالات خود باخبر می کرد تا اینکه در سال ۱۱۴ هجری قمری هشام بن عبدالملک ملعون حضرت باقر(ع) را مسموم کرد و آن حضرت به شهادت رسید که حضرت امام جعفر صادق(ع) نیز در نامه ای به برادر گرامی اش، خبر شهادت آن امام همام را رسانید.

از ویژگیهای حضرت علی بن محمد باقر(ع) این بود که برای رسیدگی و حل مشکلات دینی مردم در بعضی از مناطق، طبق خواسته آنها به سویشان می شتافت. در این باره نقل شده است که زرین کفش (زرین نعل) حاکم منطقه، وقتی به خدمت حضرت رسید، عرض کرد: «بعضی از مساکین و عاجزین قریه بارکرس که قادر بر مسافرت به خابه نیستند، تقاضا دارند که امام زاده به نور قدوم مبارک، بارکرس را منور ساخته تا پیران و زمینگیران از پند و اندرزهای شفابخش شما جانی تازه و قوتی بی اندازه گیرند، و مردم فین و کاشان نیز به ملاحظه نزدیکی راه و طی مسافت، بیش تر به نماز حاضر شوند. مردم نیز با او همصدا گشته، همین درخواست را کردند و قدر و رأی عامر ناصر را از یاد بردند و همگی سعی و اهتمام کردند که حضرت را از آن قریه به بارکس حرکت دهند، و هر چه خواجه جلال الدین و خواجه ملک شاه سرو صدا کردند که حضرت به آن محل مسافرت نکند، مؤثر واقع نشد.

در نتیجه حضرت متوجه بارکرس شده و در دامنه حَیَل (کوهی) که نزدیک سرچشمه بارکرس بود، سکونت گزید و خیمه ها بر پا کردند، و مردم همه روزه به خدمتش می رسیدند.»

البته این روش و منش آن حضرت در توجه به مناطق محروم و مسکینان و سفرهای فرهنگی، می تواند سرمشق خوبی برای کاروان علم و تبلیغ باشد.

والیِ وقتِ این نواحی، ارزق ابرح بود که به قولی ایالت قم و به قولی دار السلطنه قزوین تحت حکومتش بود. حارث، ملقب به زرین کفش که اهل بارکرس بود و از جانب وی حکومت اردهال و قم و بارکرس را داشت با خود اندیشید که مبادا گرویدن مردم به حضرت سلطان علی و اجتماع آنان به گوش ارزق ابرح برسد و ناراحت شود و ریاست این نواحی را از وی بگیرد، و او را به قتل برساند؛ در نتیجه وی به والی نوشت که سلطان علی بن امام محمد باقر(ع) ۳ سال است به این نواحی آمده است و مردم بسیاری به او گرویده و مطیعش شده اند؛ ولی جمعیت ما اندک است و تاب مقاومت در مقابل آنان را نداریم، هر دستوری دهی، رفتار کنیم.

چون نامه به والی رسید، بسیار ناراحت شد و ارقم شامی را که در کشتن امامزادگان معروف بود همراه شصت هزار نفر و همراه زبیر نراقی به کمک زرین کفش فرستاد تا در سرکوب این امامزاده بزرگوار به یاری او بیایند.

نیروهای ارقم شامی و زبیر مزاقی به همراهی نیروهای زرین کفش، شبانه و بدون سر و صدا وارد منطقه شدند و راههای خروجی را مسدود کردند. در این حال، جناب عبدالکریم بارکرسی آشپز و خادم حضرت سلطان علی از ماجرا خبردار شد و پابرهنه، نزد آن حضرت شتافت و ایشان را از ماجرا باخبر کرد. در نتیجه، حضرت نیز بی درنگ، خود را آماده رزم کرد و عبدالکریم نیز به سمت حوابق رفت تا آنها را باخبر کند. آنها نیز همراه خواجه جلال الدین و خواجه ملک شاه، همراه دویست نفر به کمک حضرت آمدند و نامه ای به سوی فین و کاشان فرستادند که قاصد به دست یاران زرین کفش کشته شد و سرش را برای خواجه جلال الدین فرستادند. این دویست نفر با لشکر زرین کفش مقابله کردند، و در مقابل، مردم قلّه الجبال به ترغیب زرین کفش به لشکرش پیوستند. در این درگیری، خواجه نصیر، فرزند خواجه جلال الدین کشته شد. با شدت گرفتن درگیری، بقیه بزرگان نیز به شهادت رسیدند و حضرت نیز پس از استفاده از چوبه تیر، که بنا به روایتی ۸۰ چوبه داشت، با شمیر به مبارزه برخاست و پس از جنگهای تن به تن، ضعف بر ایشان مستولی شد و از اسب فرو افتاد و خون از پیشانی اش جاری شد. در چنین حالی، لشکر ارقم به محل مبارزه آمده و مردم خابه و معدود افراد باقی مانده در کنار حضرت، فرار کردند و ارقم به بالین حضرت(ع) آمد و سرِ مطهرش را جدا کرد.

از ویژگیهای حضرت علی بن محمد باقر(ع) این بود که برای رسیدگی و حل مشکلات دینی مردم در بعضی از مناطق، طبق خواسته آنها به سویشان می شتافت.

وقتی مردم فین و کاشان از ماجرا باخبر شدند، گریان و نالان به محل مبارزه رفتند و حضرت و سایر شهدا را دفن کردند و با لشکر زرین کفش نیز به مبارزه پرداختند و آنها را به انواع عذابها و شکنجه ها معذّب کردند و حتی خانه ها و باغات طرفداران زرین کفش را ویران ساختند.

وقتی حضرت در لحظه های آخر عمرشان، چشم گشودند، خود را در کنار خواجه ملک شاه دیدند و فرمودند: «ای دوست موافق! وصیتی چند دارم، باید به وصایای من عمل کنی:

۱. برادرم و نور دیده ام (سلطان محمود) از ترس دشمنان در خانه عبدالکریم بارکرسی پنهان شده است. کوشش کن او را به مردم چهل حصاران و فین رسانی که به وی آسیب نرسد.

۲. نامه ای به حضرت برادرم امام جعفر صادق(ع) عرضه کن و تمام وقایع و شرح غربت و مظلومی مرا بده و ذکر کن که مردم با من چه ها کردند و نگذاشتند، یک دفعه دیگر به خدمتت برسم.

۳. سلام مرا به دوستان فین و چهل حصاران برسان و بگو قبر مرا در همان محلی قرار دهند که به شما نشان داده ام و تخلف نورزند.

یکی از کراماتی که درباره حضرت علی بن محمد باقر(ع) نقل شده است به شرح ذیل است: «فرد مورد وثوقی که از بیماری مهلک سودا رنج می برد نقل می کند که مشرف به زیارت آن حضرت شده و حاجت خواستم، شبی حضرت به خوابم آمده و نوید بهبودی به من داد. چند روزی از این ماجرا نگذشت که بهبودی کامل یافتم.

یکی از اهالی کاشان نیز نقل می کند، در حالی که همه دکترها جوابم کردند و بیماری ام را سرطان خون تشخیص داده بودند، به یاد کرامات و الطاف آن حضرت افتاده و راهی اردهال شدم شب را در آنجا ماندم، و حاجت خواستم و این کار چندین بار تکرار شد، تا اینکه شبی حضرت را در خواب دیدم. به من فرمودند: فلانی به نماز اهمیت بیش تر بده، و از ما ناامید مشو. در حالی که بدنم می لرزید، از خواب بیدار شدم و پس از چندی که برای آزمایش خون رفتم، هیچ عیب و نقصی در خودم نیافتم.»

حضرت امام محمد باقر(ع)، جدّش پیغمبر را در خواب دید که فرمود: «ای فرزند! دوستان ما قاصدی به طلب پیشوایی، نزد تو فرستاده اند. باید خواسته نماینده آنان را اجابت کنی و دست ردّ به سینه آنان نگذاری تا در روز قیامت ایراد و مؤاخذه بر تو نباشد. نور دیده ام سلطان علی را همراه او روانه کن که مردم آن سامان، وی را زیارت کنند، و از هدایت او بهره مند شوند، و به آرزوهای خود برسند.»

در ایران صفای حرم مطهر سلطان علی، سمت راست، پله های سردابی وجود دارد که تقریباً ۶ متر طول و ۳ متر عرض و ۵/۳ متر ارتفاع دارد. درباره این سرداب و تابوتهای داخل آن، سخنان زیادی گفته اند.

از جمله نقل شده است که «در سال ۱۳۱۳ شمسی اعتضاد الدوله، حکمران قم به مشهد اردهال (که از توابع قم بود)، آمد و فرمان داد تا روی سرداب را بشکافند. شخصاً داخل سرداب شده و حدود یکصد تابوت را مشاهده کرد که در هر یک جسدی سالم و از هم متلاشی نشده، در حالی که لباس زندگی به تن داشتند و روی گونه های بعضی خون خشکیده نمودار بود، قرار داشت، او ایشان را از یاران سلطان علی(ع) می شمارد.»

«در سال ۱۳۴۱ شمسی حضرت آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی; به قصد تأمین موتور برق به مشهد تشریف آوردند، نیمه شبی گوشه ای از سطح ایوان صفه صفا را شکافتند، تا دریچه ای به سرداب باز کنند. پس از تهویه مصنوعی هوای داخل سرداب، بدواً یکی از جوانان محل، پیشقدم شده و به وسیله چراغ زنبوری با کمک دیگران داخل سرداب می شود، پس از کسب اطمینان از عدم وجود خطر، معظم له وارد محوطه سرداب می شوند.

به طوری که ایشان نقل فرمودند: در سمت شرقی سراب، متجاوز از یکصد تابوت به اندازه های مختلف و رنگهای متفاوت در سه ردیف، روی یکدیگر گذاشته شده است که قسمتی از تخته های سرِ چند تابوت شکسته است و درون هر تابوت جسدی در لباس زندگی، صورت باز و موهای ژولیده نمودار است که با مختصر چیزی که به آنها اصابت کند، مانند پودر بر روی هم فرو می ریزد و متلاشی می شود، در عقب سرداب زیر دارالحفاظ لوحه ای از سنگ نصب و روی آن نام سید رکن الدین مسعود و تاریخ ۹۵۴ حجازی شده است.»

سالهاست که مراسم قالی شویان (در نزدیک ترین جمعه به روز ۱۷ مهرماه هر سال) به یاد شهادت حضرت سلطان علی بن محمد الباقر(ع) با شور و غوغای وصف ناپذیر، همراه عزاداری و نوحه خوانی در مشهد اردهال برگزار می شود.

ممکن است قالب اصلی این مراسم، اندکی تغییر یافته باشد؛ ولی یکی از رسوم سنتی و مذهبی است که سابقه کهنی دارد. اصل این مراسم و انجام صحیح آن نه تنها با رسوم مذهبی منافاتی ندارد، که در راستای آن نیز هست.

به هر حال در این روز، یاد آن حضرت زنده نگاه داشته می شود. چند روز قبل از آن (به ویژه شبی که فردای آن مراسم برقرار خواهد شد) سیل جمعیت، از پیر و جوان، وزن و مرد، به این محل هجوم می آورند.

صبح این روز، مردم زیادی از فین، چوب به دست، بر سر چشمه آبی در کنار حرم (یعنی در محل شستن قالی) گرد هم می آیند و با شعار «یا حسین»، «یا حسین» به طرف مرقد مطهر حضرت سلطان علی بن محمد باقر(ع) حرکت می کنند. آنان در صحن صفا، همراه سایر مردم و با حضور چندین تن از علما و شخصیتهای مذهبی، مراسم را با تلاوت آیاتی چند از قرآن مجید آغاز می کنند. سپس مردم به نوحه خوانی و عزاداری می پردازند و پس از دقایقی چند، «فینی»های چوب به دست، یکی از قالیهای داخل حرم را برای شستن از خادمان امامزاده تحویل می گیرند. سپس قالی را لوله می کنند و بر دوش می کشند و با حمایت چوبهای خود، آن را از صحن صفا خارج و در حالی که عَلَم و کُتَل هایی در جلو حمل می کنند، حسین، حسین گویان، قالی را به طرف چشمه آبی می برند که در ۸۰۰ متری امامزاده (حرم) روان است. بردن این قالی، سَمبُل جریان حرکت دادن جنازه مطهر امامزاده است و پس از دقایقی عزاداری، مراسم پایان می پذیرد. همچنین در این مراسم بسیار باشکوه که دیدنش، هر انسانی را شوق زده و گریان می کند، هزاران تن از مردم، در حالی که بر سر و روی خود می زنند با شعارهای گوناگون، چوب به دستان فینی را همراهی می کنند.

دسته‌بندی نشده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *