ظهر چند روز قبل ماموران پلیس اصفهان در حین گشت زنی متوجه درگیری چند جوان در پارک کوچکی در جنوب شهر شدند. با توجه به اینکه نزاع میان چند پسر و یک دختر بود ماموران بلافاصله وارد عمل شده و با کنترل اوضاع طرفین دعوا را به کلانتری منتقل کردند.
دختر جوان که ساغر نام داشت، در طول مسیر و در حضور افسر پرونده مدام بر مزاحمت پسران تاکید داشت اما پسران زیر بار نمی رفتند. همه شان جوان بودند و سن شان بیش از 28 سال نبود. به همین خاطر افسر نگهبان با گرفتن شماره تماس خانواده های پسران، آنها را روانه بازداشتگاه کرد اما ساغر حاضر نبود شماره ای بدهد.
با توجه به وضعیت آشفته این دختر و احتمال فراری بودن او، ماموران دختر جوان را به واحد مشاوره سپردند تا بتوانند کمکی به او کنند.
افشای واقعیت تلخ
ساغر ابتدا حاضر به صحبت نبود اما ماموران بخش مشاوره توانستند اعتمادش را جلب کنند و مهر سکوت را از لبانش بردارند.
پیش از اینکه سکوت دختر جوان بشکند، اشک هایش جاری شد و گفت: «من در خانه پدری یک عضو اضافه بودم. با اینکه اولین فرزند خانواده ام محسوب می شدم اما مادرم فقط به دو برادر کوچکترم توجه داشت و وقتی من حرفی می زدم آنقدربا تنفر با من برخورد می کرد که انگار هوویش هستم. پدرم هم از ترس اینکه ما پول از او بخواهیم مدام دعوا راه می انداخت و پایان هر درگیری و اختلاف والدینم، کتک هایی بود که بر سر من آوار می شد. اما این همه بدبختی زندگی ام نبود. پدرم شکاک بود و مادرم نیز همیشه به من انگ بدنامی می زد. بالاخره هم یک روز که از کلاس به خانه برگشتم مادرم در را به رویم بازنکرد. بعد از آن به خانه مادربزرگ و دایی ام رفتم و تا زمان ازدواجم پیش آنها بودم.»
ساغر که می گوید هرگز خانواده اش را به خاطر رفتارهایشان نمی بخشد، افزود: «خواستگار زیاد داشتم اما همه شان وقتی متوجه اختلافات پدر و مادرم می شدند کنار می کشیدند تا اینکه بالاخره پای سفره عقد نشستم. این بار نیز اما با همه تلاشی که برای خوشبختی ام کردم دخالت های خانواده ام زندگی ام را تباه کرد و توافقی طلاق گرفتم. بعد از جدایی، دایی ام مرا به خانه اش راه نداد و به ناچار راهی خانه پدری شدم اما خانواده ام این بار نیز به من لقب های بدی دادند و گفتند در خانه شان جایی برای دختر فراری ها ندارند.
همه درها به رویم بسته شده بود. چند روزی، روزها دنبال کار می رفتم و شب ها در مسجدی می خوابیدم تا امروز که در پارک قدم می زدم و این چند پسر ولگرد وقتی فهمیدند جایی ندارند سراغم آمدند و پیشنهادات ناجوری دادند. و وقتی سعی کردند مرا در همان پارک به زور آزارم دهند با آن ها به خاطر آبرو و حیثیتم درگیر شدم که پلیس سر رسید. حالا هم جایی برای رفتن ندارم.»
پلیس اقدامات قضایی برای پسران مزاحم و انتقال دختر جوان به خانواده اش را فراهم کرد.