چه افرادي عشق ناسالم را تجربه مي کنند

 شما هم جزو کساني هستيد که مدام پيگير احوال نامزد يا همسرشان هستند و توقع دارند از ثانيه به ثانيه اوضاعش سر در بياورند و مدام گوشي موبايل دست شان است و با او چت مي کنند.
به گزارش سادس به نقل از پايگاه خبري پليبس، روانشناسان حوزه زوج درماني به چنين ارتباطي عشق ناسالم مي گويند. کساني که در روابط فردي و اجتماعي شيفتگي کاذب را تجربه مي کنند نمي توانند نقاط ضعف طرف مقابل را ببينند و هيچ گاه احساسات خودشان را بروز نمي دهند که يک وقت در ارتباط طرد نشوند.

بحث شيفتگي در ارتباط بيشتر بين خانم ها مطرح است. روان شناسان مي گويند که تفاوت بين شيفتگي و عشق سالم در چيست؟ و ريشه اينکه بسياري از خانم ها وارد چنين فازهايي از ارتباط مي شوند؛ چيست؟

افراد شيفته چه ويژگي هايي دارند؟

اين افراد در ارتباط هاي خود واقعيت هاي رفتاري، هيجاني و شخصيتي طرف مقابل را ناديده مي گيرند. يعني از يک سري رفتارهاي دمدمي مزاجي و عادت هاي ناسالم شخصيتي طرف مقابل به سادگي مي گذرند. در چنين ارتباطي شيفتگي جاي عشق را گرفته است.

فردي که کل زندگي اش با حضور طرف مقابل معنا پيدا مي کند شيفتگي کاذب دارد. وقتي فردي عقايد، احساسات و افکار خودش را ناديده مي گيرد يک عشق بي تناسب را تجربه مي کند. وقتي فردي به دليل دمدمي مزاج بودن و بي تفاوتي، مدام شما را تحقير مي کند ولي با اين وجود شما با همه اين مسائل کنار مي آييد، از کنار اين رفتارهاي ناپسند مي گذريد و احساستان را بيان نمي کنيد؛ يعني درگير يک عشق ناسالم هستيد.

عشق با شيفتگي متفاوت است

يکي از نکاتي که در فرهنگ ما بد جا افتاده زماني است که مردم با فردي مواجه مي شوند که در طول روز و برخوردهاي مختلف فقط و فقط از طرف مقابلش در رابطه صحبت مي کند. کساني که اين صحبت ها را مي شنوند فکر مي کنند اين خانم در يک رابطه عاشقانه است و اين دو نفر عاشق و معشوق هم هستند؛ درصورتي که اين فرد درگير يک عشق ناسالم است. فرد سالم کسي است که کار، تفريح و روابط متناسبي را تجربه مي کند. تنها يکي از اجزاي مهم زندگي هر فرد، ارتباط سالم است و به جرات مي توان گفت مهم ترين بخش زندگي يک فرد هم هست؛ اما نه تمام زندگي اش.

چه افرادي عشق ناسالم را تجربه مي کنند؟

يکي از دلايلي که اين افراد بيش از اندازه به طرف مقابل شان مهر مي ورزند وجود يک يا دو ويژگي مثبت در طرف مقابل است. آنها تمام مبناي آينده، ارتباط و علاقه شان را با تاکيد بر همان يک يا دو ويژگي متمايز پايه ريزي مي کنند. اين ويژگي براي يک نفر تا نفر بعدي متفاوت است.

براي بعضي ها خوش تيپي، جايگاه اجتماعي بالا، موقعيت شغلي، خانواده و وضعيت مالي ملاک است و درنتيجه با ارزش دادن بيش از اندازه به مثلا”جايگاه اجتماعي طرف مقابل، باقي ملاک ها براي داشتن يک ارتباط سالم را ناديده مي گيرند.

وقتي کسي چنين تفکراتي دارد چه اتفاقي برايش مي افتد؟ براساس يک يا دو عامل آنقدر به طرف مقابل علاقه مند مي شود که ويژگي هاي ديگري که امکان دارد آينده ارتباط را به قهقرا ببرد را ناديده مي گيرد.

خانم ها گاهي شيفته مرداني مي شوند که مطابق با چهارچوب فکري خودشان نيستند و فقط با تکيه به همان عواملي که زمينه شيفتگي را ايجاد کرده، فکر مي کنند مي توانند با سرويس و خدمات دادن بيش از حد، فرد را به همان شکلي در بياورند که خودشان مي خواهند. يکي از صدماتي که چنين تفکري ايجاد مي کند اين است که شايد طرف مقابل اصلا” علاقه اي به تغيير نداشته باشد.

زنان شيفته دنبال اين هستند که خيلي از کارهايي را که دوست داشته اند و نتوانسته اند انجام دهند فرد ديگري انجام دهد. اين افراد خودآگاهي بسيار پاييني دارند؛ چرا که اگر شخصيت خود را مي شناختند سعي مي کردند خودشان را تغيير دهند و کارهايي را که از طرف مقابل انتظار دارند خودشان انجام دهند.

يکي ديگر از موارد سنجش افراد شيفته بررسي دوران کودکي آنهاست . اعضاي خانواده تاثيرات بسيار مهمي از دوره کودکي تا رشد افراد برعهده دارند. اينکه در بسياري از خانواده ها نيازهاي ساير اعضاي خانواده نسبت به نيازهاي خود فرد اولويت بالاتري دارد؛ باعث مي شود کودک هيچ گاه خودش را اولويت اصلي زندگي در نظر نگيرد.

در رويکرد تحليل رفتار متقابل يا TA در درون همه ما من کودک، من والد و من بالغ وجود دارد؛ در نتيجه امکان دارد يک خانم در فضاي رشد خودش يکي از والدهايي که با آن همانندسازي مي کند؛ مادرش باشد. اين مادر اگر بسيار شيفته و خدمات رسان به اعضاي خانواده باشد ممکن است دختر اين خانواده ناخودآگاه همين الگو را در آينده پياده کند. در نتيجه فرد در ارتباط هاي بزرگسالي و به خصوص در روابط عاطفي اش يک نوار کاست ضبط شده از رفتارها و صحبت هاي پدر و مادرش را عينا” اجرا مي کند.

خيلي از پدرها و مادرها در دوران کودکي دايما” بچه ها را در نقش بزرگسالي وارد کرده اند؛ يعني از همان دوران به کودک گفته اند تو آدم بزرگي هستي و اجازه کودکي کردن را به فرزندشان نداده اند.سپردن مسئوليت هاي بزرگسالانه به يک کودک صحيح نيست.

گاهي در خانواده هايي که پدر يا مادر فوت مي کنند، از هم جدا مي شوند يا هر دو شاغل هستند؛ فرزند عهده دار مسئوليت بيشتري مي شود. در چنين شرايطي فرزند ناچار است نقش پدر و مادر را براي خواهر و برادرهاي ديگر بازي کند. اين بچه ها ياد مي گيرند از همان سنين به ديگر اعضاي خانواده سرويس دهند و درنتيجه در رابطه عاطفي هم عموما” دچار شيفتگي مي شوند؛ چون هميشه مجبور بوده اند نقشي را بازي کنند که از لحاظ سني با آن تناسب نداشته اند.

طبق ديدگاه روان پويشي و روابط موضوعي ما در آينده با کسي ازدواج مي کنيم که آن فرد بدل تصويري از گذشته است که يا به آن تصوير علاقه مند هستيم يا مي خواهيم از آن تصوير فرار کنيم. يعني ممکن است با کسي شبيه پدرمان ازدواج کنيم.

اين ديدگاه مي گويد اگر پدرتان را دوست داريد عاشق فردي مي شويد که يک تا دو ويژگي پدر شما را دارد؛ اما وقتي ازدواج مي کنيد متوجه مي شويد فقط همان دو ويژگي بوده و اين فرد با پدر شما بسيار متفاوت است؛ يا حتي ممکن است با پدرتان رابطه خوبي نداشته باشيد و عاشق مردي شويد که اصلا” شبيه پدرتان نيست؛ اما ويژگي هاي منفي بسيار ديگري دارد.

عشق ناسالم چه مشکلاتي را به دنبال دارد؟

يکي از مشکلاتي که گريبان چنين رابطه هايي را مي گيرد اين است که اين خانم ها اعتقاد دارند اگر تماميت خودشان را در يک رابطه عاشقانه خرج کنند؛ مي توانند طرف مقابل را تغيير يا او را در رابطه نگه دارند.

مهرورزي بيش از حد دارند تا بتوانند احساس طرف مقابل شان را زياد کنند يا احساسي متفاوت در آن فرد ايجاد کنند. در واقع با زير سلطه بردن طرف مقابل سعي دارند رابطه اي متفاوت از ديگران را از نظر ميزان عشق تجربه کنند.

وقتي بيش از حد به کسي ابراز احساسات کنيد طرف مقابل را وارد يک حوزه رفتاري منفعل مي کنيد و يک فرد شيفته با چنين برخوردي ناخودآگاه طرف مقابل را از خود دور مي کند.

افراد شيفته با واقعيت هاي رابطه عاطفي ميانه خوبي ندارند. ازدواج يک انتخاب عاقلانه است، نه يک انتخاب احساسي.

افرادي که شيفته هستند براساس ملاک هاي احساسي که از دوران کودکي شکل گرفته رابطه شان را جلو مي برند. چه اتفاقي مي افتد؟

اين افراد در دوران آشنايي و پيش از ازدواج بيشترين خطاها را مرتکب مي شوند. يکي از بزرگ ترين خطاهاي شان اين است که سوال هاي کافي از طرف مقابل شان نمي پرسند و اعتقاد دارند اين رابطه را تحت هر شرايطي بايد حفظ کنند.

يا مي ترسند فرد ديگري را پيدا نکنند که آنقدر دوستش داشته باشند و مورد پذيرش قرار بگيرند يا اين فرصت را بهترين مي دانند. گاهي هم اصلا” نمي دانند چه سوالي بپرسند. حتي گاهي مي ترسند اگر احساس شان را مستقيم بيان کنند اين رابطه قطع شود.خيلي زود با الگوها، ارزش ها و رفتارهاي فرد مقابل سازش پيدا مي کنند. براي خوشحالي طرف مقابل از خوشحالي خودشان مي گذرند. سعي مي کنند با خانواده ارتباط را کم کنند و در جمع هايي حضور پيدا کنند که طرف مقابل دوست دارذ. هيچ وقت احساسات خودشان را بروز نمي دهند. مثلا” وقتي به آنها مي گوييم اين شخص پرخاشگر است، سريع دليل تراشي مي کنند که نه، به اين خاطر است که کودکي سختي را گذرانده يا وقتي مي شنوند طرف مقابل معتاد است مي گويند نه، تفنني مصرف مي کند.

چطور گرفتار چنين روابطي نشويم؟

در ارتباط هاي پيش از ازدواج حتما” سوال هايي در زمينه تفاهم ها و تفاوت ها بپرسيد.

اگر مشکلاتي از کودکي داريم براي درمان به متخصص مراجعه کنيم.

گاهي کارهايي را که قبلا” براي انجام دادنش وابسته به ديگران بوديد به تنهايي انجام دهيد.

سعي کنيد براي يک انتخاب سالم در کنار نقاط قوت افراد، نقطه ضعف هايشان را هم در نظر بگيريد.

دسته‌بندی نشده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *