نخل‌ها هم می‌گویند، آب آب…


به جاده که می‌زنیم مهتاب است. شرجی است؛ زمین خیس است. هیچکس نیست، فقط جاده‌ای که می‌رقصد و شعله‌های نفتی که مثل چراغ از دور سوسو می‌کنند. تا شادگان راهی نیست اما چشم چیزی جز ردیف چراغ‌ها -که انگار انتها ندارد- نمی‌بیند.

دسته‌بندی نشده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *