روایت شیخ محمود حلبی از هدف تأسیس انجمن حجتیه / نظر امام خمینی درباره استفاده انجمن از سهم امام / واکنش حجتیه‌ای‌ها به فتوای آیت‌الله خوئی در دوران جنگ

یک روز به مدرسه علوی جهت سخنرانی رفتم. عنوان سخنرانی هم توضیح نظریه حضرت آیت‌الله‌ العظمی خویی در رابطه با جهاد بود. انجمنی‌ها اکثرا مقلد آقای خویی بودند و مخاطبین‌شان را هم به تقلید از ایشان دعوت می‌کردند. من در آن سخنرانی عین نظریه مرحوم خویی را بیان کردم بعد از سخنرانی ۵۰ نفر از دانش‌آموزان مدرسه علوی اعلام آمادگی جهت حضور در جبهه کردند. مسئولین مدرسه گفتند که فلانی آمد مدرسه ما را خراب کرد. در مدرسه علوی قبل از این هر کسی به جبهه می‌رفت از مدرسه اخراجش می‌کردند.

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی – علیرضا رضایی ؛ انجمن حجتیه در دهه سی توسط مرحوم شیخ محمود حلبی با هدف مقابله با بهائیت تأسیس شد. افکار و عملکرد این انجمن طی نیم قرن اخیر مورد بحث و بررسی فراوانی از سوی منتقدین؛ محققین و پژوهشگران واقع شده است.

با آغاز نهضت اسلامی مواضع و عملکرد انجمنی‌ها با فراز و نشیب‌هایی همراه شد. امام خمینی ابتدا با تقاضای استفاده آن‌ها از سهم امام موافقت کرد و پس از مدتی با روشن شدن عمق تفکرات و مواضع آن‌ها ، موافقت اولیه را ملغی کرد.

پس از پیروزی انقلاب نیز، انجمن حجتیه به یکی از گروه‌های چالشی در مقابل نظام اسلامی تبدیل شد و تا به امروز به عنوان یک جریان خزنده ادامه فعالیت داده است. به هر ترتیب بررسی سوابق دیروز و مواضع امروز این انجمن زوایای پیدا و پنهان متعددی دارد. در همین رابطه با حجت‌الاسلام‌والمسلمین مهدی طائب از محققین تاریخ و فعالین فرهنگی درباره انجمن حجتیه به گفتگو نشسته‌ایم.

او که خود در اوان طلبگی با شیخ محمود حلبی در ارتباط بود، حقایقی جالبی را از قول موسس انجمن حجتیه روایت می‌کند. همچنین اشاراتی هم به شکل‌گیری و اثرگذاری جریانات انحرافی در تاریخ شیعه دارد.

حجت‌الاسلام طائب که خود از جانبازان و رزمندگان دوران دفاع مقدس است، ناگفته‌های قابل تأملی درباره مواضع حجتیه‌ای‌ها در دوران جنگ هشت ساله دارد.

مشروح گفتگوی حجت‌الاسلام‌والمسلمین مهدی طائب با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی در ادامه از نظر می‌گذرد.  

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. ضمن تشکر از جنابعالی به عنوان  اولین سؤال بفرمایید که چرا انجمن حجتیه مبارزه با بهاییت را مبنای خود قرار دادند؟

حجت‌الاسلام طائب: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم ‌الله ‌الرحمن الرحیم، الحمدلله رب ‌العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبی المرسلین و آله الطاهرین. اوایل طلبگی‌مان در سال ۱۳۵۵  پدربزرگ ما آشیخ علی اکبر پیشنماز و از علمای برجسته بازار تهران ما را به یکی از دوستان خود به نام مرحوم آیت‌الله حلبی وصل کرد. من به منزل ایشان در چهارراه حسن‌آباد تهران رفتم. آقای حلبی در آنجا در مورد شروع حرکت انجمن گفتند: ما دیدیم تمام شبهاتی که درباره دین و احکام دین و مؤمنین هست پاسخگو دارد، اما جریان بهائیت که در ایران آمده و دارد کار می‌کند پاسخگو ندارد و لذا آمدم برای پاسخگویی به این جریان متصدی شدم و افرادی را تربیت کردم تا به شبهات بهائیت پاسخ بدهند و در برابر هجوم آن‌ها از تشیع دفاع کنند. این‌ها مطالبی است که مرحوم آقای حلبی برای خود بنده بیان کردند.

*** سابقه سیاسی مرحوم حلبی و تأسیس انجمن ***

 باید درباره آقای حلبی این مطالب را بدانیم که ایشان جزء روحانیون سیاسی ایران بوده است. در زمره کسانی است که برای ملی شدن نفت فعالیت می‌کردند و تا سال ۱۳۳۲ هم در این جریان حضور داشتند. حالا اینکه ایشان از همراهان آقای مصدق یا آیت‌الله کاشانی بوده احتیاج به مطالعه بیشتر دارد. بی‌تردید ایشان جزء روحانیون بوده که در جریان ملی شدن صنعت نفت به صورت قوی مشارکت داشته‌اند. بعد از سال ۱۳۳۲ به هر تقدیر مرحوم حلبی به یکباره تغییر مسیر می‌دهند و وارد جریان مبارزه با بهائیت شدند. ایشان حرکت‌شان را در مشهد شروع کردند که با اقبال زیادی هم مواجه نشدند. شاید دلیل عدم اقبال ایشان برگردد به خوی سیاسی که داشتند و پنهان‌کاری که می‌کردند باعث بر عدم اطلاع افراد شده بود.  

*** نامه شیخ محمود حلبی به امام خمینی ***

سال ۱۳۴۹- ۱۳۵۰ ایشان حرکت‌شان را علنی می‌کنند. در سال ۴۹ نامه‌ای به امام راحل می‌نویسند و از ایشان اجازه استفاده از سهم امام را می‌خواهند و برای تأیید سازمان جریان استفتاء می‌کنند. این نامه به نام  آقای حلبی به امام نوشته نمی‌شود زیرا به دلیل اینکه امام در تبعید حضور داشتند برای شخص نویسنده تبعاتی را بوجود می‌آورد. نامه را از طرف جمعی از مؤمنین به امام خمینی ارسال شده بود. امام هم در پاسخ به استفتاء آقای حلبی حرکت ایشان را تأیید می‌کنند. در نامه به امام نوشته بودند که بهائیت پاسخگو ندارد و ما باید به این شبهات پاسخ بدهیم و از اینکه مؤمنین به سمت این‌ها گرایش پیدا کنند جلوگیری بعمل آوریم.

بعضی‌ها هم علت ورود آیت‌الله حلبی به این جریانات را بهایی شدن هم مباحثه‌ای ایشان به نام آقای علوی و ناراحتی بیش از حد ایشان از این ماجرا و نفوذ بهائیت در بین مؤمنین می‌دانستند. از آقای حلبی نقل می‌کنند که این‌ها آنقدر شبهاتشان قدرت پیدا کرده است که هم مباحثه‌ای ما را جذب خود کرده‌اند. خود آقای حلبی می‌گفتند ما برای پاسخ به شبهات و جلوگیری از جذب بچه مسلمان‌ها به بهائیت وارد عمل شدیم.

حالا اینکه این حرکت از آغاز با این هدف با چه حاشیه‌هایی و قبول چه لوازمی شروع شد مسئله‌ای است که باید مورد بحث و مباحثه قرار گیرد. شما این را بدانید اصولا که در طول تاریخ بسیاری از حرکت‌ها بوده که در آغاز با نیت خیر شروع شده اما در ادامه دچار اعوجاج و انحراف و بعضا به ضد خودشان تبدیل شده است.

این انحرافات از خارج وارد شده و یا اینکه طی گذشت زمان خود به خود دچار انحراف شدند؟

حجت‌الاسلام طائب: برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید یک بررسی اجمالی درباره‌ بهائیت داشته باشیم. بهائیت بدون تردید یک حزب دینی نیست. مثل بابیت یک جریان سیاسی است. این‌ها هیچ کدام دین نبودند بلکه فرقه بودند. فرقه‌ها در طول تاریخ مورد پشتیبانی قدرت‌ها قرار گرفته‌اند. هرگاه قدرت‌ها از یک جریان موجود قوی در جامعه می‌ترسیدند و از آن حرکت احساس خطر می‌کردند درون این حرکت یک فرقه ایجاد می‌کردند و آن فرقه حرکت شکل گرفته را مشغول خود می‌کرد و از توان حرکت می‌کاست.

بطور مثال امام صادق(ع) برای دستگاه منصور دوانقی یک خطر بود. چگونه می‌توانستند امام صادق(ع) را ناتوان کنند. چاره‌ای نداشتند تا در بین پیروان ایشان فرقه‌ای درست کنند تا بین پیروان امام بحث و جدل شکل بگیرد و آن خط اصلی فراموش بشود. در بین یاران امام صادق(ع)  عده‌ای با نام زیدیه بوجود می‌آیند. اصل حرکت زید برای خدا بوده است، اما قدرت حاکم سوار بر این جریان می‌شود و در بین این‌ها فرقه‌‌ای را تأسیس می‌کند و زیدیه را به بحث با خود سرگرم می‌کند. این فرقه بوجود آمده اصل حرکت زیدیه را دچار تزلزل و دوگانگی می‌کند. بعدها از دل همین فرقه فرقه‌های دیگری مثل جاروبیه ، بطریه و … همین‌طور فرقه در فرقه بوجود آمد و آن حرکت اصیل زمین‌گیر شد.

 بهائیت هم یک فرقه است که از دل بابیت بیرون آمده و بابیت نیز از درون شیخیه بوجود آمده، شیخیه خود زاییده نوعی سلوک انحرافی است. درصورتی که اصل سلوک حق هست ولیکن این فرقه‌ها با ایجاد انحراف بوجود آمدند. حالا اگر بدون شناخت اینکه این یک فرقه و حرکت سازمان‌یافته است و همینطور بدون اطلاع شروع به مقابله کردیم خود ما در ضدیت با این فرقه به یک فرقه‌ دیگری تبدیل می‌شویم، منتها با نام خوب اما مشغول‌ساز.

*** عدم درک حجتیه‌ از اصل و فرع مقابله با بهائیت ***

یعنی آقای حلبی به این نکات توجه نکرده بود؟

حجت‌الاسلام طائب: مرحوم آقای حلبی شاید در آغاز برای مقابله با بهائیت وارد شد، اما ایشان عمق قضیه اینکه بهائیت یک سازمان و یک فرقه‌ایست که عقبه‌‌اش به سازمان‌های جاسوسی و اصلش به امریکا و اسرائیل برمی‌گردد را درک نکرده‌ بودند. شما وقتی یک فرقه‌ای مثل بهائیت را می‌خواهی بزنی باید آن سازمان و آن قدرت حمایت‌کننده آن را بشناسی. وقتی اصل و ریشه را نشناسی به بیراهه می‌روی. این نوع مبارزه همانند این است که شما سوار یک قطار در حال حرکت باشید و بر سر اینکه این قطار به کدام مقصد برود بحث می‌کنید در صورتی که این قطار دارد به سمت مرکز مورد نظر خود حرکت می‌کند و شما از این قضیه غافل هستید.

بنابراین اول با نیت خالصی وارد می‌شوند و از طرفی هم مؤسسین فرقه انحرافی وقتی می‌بینند که فرد و گروه مبارزه‌کننده به ماهیت فرقه‌ انحرافی توجه ندارند زمان را برای نفوذ مناسب می‌بینند. قدرت‌های حامی فرقه با گماردن افراد خودشان در کنار فرد مبارز، آرام آرام تشکیلات را به انحراف می‌کشانند. شخصی که جریان مبارز با بهائیت را بوجود آورده بدون اینکه متوجه شود مجموعه‌اش در ظاهر با بهائیت مبارزه می‌کند ولیکن در اصل به قدرت‌های مؤسس بهائیت کمک می‌کند. این مجموعه‌ها باعث هزینه برای جریان اصیل شیعی می‌شوند.

***حجتیه و مقوله ظهور امام زمان(عج) ***

انجمن حجتیه چگونه این هزینه را برای جریان اصیل شیعه ایجاد می‌کند؟

حجت‌الاسلام طائب: بهائیت آمده تا خطری برای مهدویت ایجاد کند. شما می‌خواهید مهدویت را نجات دهید. مهدویت اصیل یعنی اینکه شیعه به یک نقطه‌ای برسد که بتواند زمینه ظهور حضرت را  فراهم کند.  لازمه زمینه‌سازی ظهور قدرتمند شدن است. امام زمان برای چه غیبت کردند؟ پاسخ این است که در آن زمان شیعیان قدرتی نداشتند. بنابراین وقتی هم که حضرت ظهور می‌کنند و اعلام می‌کنند: یا اهل العالم انا بقیه‌الله اگر قدرتی وجود نداشته باشد ایشان را شهید می‌کنند و هیچ فرقی با زمان غیبت ایشان نیست. اگر قرار بوده که ایشان به اعجاز بر دشمنان غلبه پیدا کنند که از همان ابتدا خدواند این کار را می‌کرد و غیبتی صورت نمی‌گرفت. ایشان قرار هست با نیروهای طبیعی ظهور کنند.

غیبت‌شان یک اعجاز الهی است ولی ظهور ایشان مثل ظهور پیغمبر عادی است. تفاوت ایشان با سایر ائمه در این هست که ائمه ظاهر بودند و لیکن به دلیل در اختیار نداشتن قدرت شهیدشان می‌کردند ولی امام زمان(عج) غیبت‌شان تا جایی طول می‌کشد که قدرت شیعه زیاد شود و دشمنان نتوانند ایشان را شهید کنند. اکنون اگر در مسیر مهدویت تبدیل به شیعه‌سازی شویم که از او را از قدرت بازنگهداریم در حقیقت به همان بهائیت و دشمنان مهدویت خدمت کرده‌ایم.

چگونه می‌شود از قدرتمند شدن شیعه جلوگیری کرد؟ اینکه بیاییم به شیعیان بگوییم شمایی که با بهائیت مبارزه می‌کنید کاری به امور سیاسی نداشته باشید. در صورتی که توجه به امور سیاسی اولین مسئله به دست آوردن قدرت است. یعنی اینکه با شاه موجود کاری نداشته باشید. اصلا این بهائیت فرقه‌ای هست که توسط ساواک پشتیبانی می‌شود. تا زمانیکه این شاه و نخست‌وزیر بهایی مثل هویدا و وزیر آموزش و پرورشی به نام فرخ‌رو پارسا دارد چطور می‌توان برای مبارزه با بهائیت به امور سیاسی توجه نداشت؟ با انتخاب این وزیر آموزش و پرورشی که بهایی است تدوین کتب درسی مملکت را به دست بهائیان سپردند. بدون توجه به امور سیاسی چگونه می‌شود با بهائیت مبارزه کرد؟ اصلا این حرکت به کدام سمت می‌رود؟ 

*** تحریف معنا و کارکرد تقیه ***

انجمنی‌ها آمدند در ماجرای مبارزه با بهائیت گفتند : اصل این است که ما بهائیت را بزنیم و برای اینکه به این هدف برسیم باید تقیه کنیم و با شاه کاری نداشته باشیم. در اینجا اصل تقیه تحریف شد.  تقیه یعنی در برابر دشمن سپر گرفتن ، نه اینکه سپر را به دشمن دادن. شما در میدان جنگ سپر را می‌گیری که از خود محافظت کنی و در مقابل به دشمن هم ضربه بزنی. این آقایان معنی تقیه را عوض کردند و به نوعی مقابل دشمن تسلیم شدند. انجمنی ها در مجموعه مبارزاتی علیه بهائیت یک اصلی را آوردند به اسم تقیه و در جلسات آموزشی‌شان اولین چیزی که اعلام می‌کردند بحث تقیه بود. می‌گفتند برای مبارزه با بهائیت شما باید طوری رفتار کنید که حکومت شما را بازداشت نکند بدین خاطر کاری به شاه و حکومت نداشته باشید.

من نمی‌خواهم بگویم که آقای حلبی این موارد را می‌دانست، حواشی مبارزه با بهائیت را ایشان اصل قرار داد بدون اینکه بداند بهائیت یک فرقه‌ای بیش نیست که تحت حمایت رژیم و شاه قرار دارد و می‌گفت اصل برای امام زمان این هست و باید با خطر بهائیت مبارزه کنیم. ایشان معتقد بود برای اینکه مهدویت و امام زمان حفظ شود باید در برابر شاه تقیه کنیم. این دیدگاه مخصوصا بعد از سال ۱۳۴۲ اوج گرفت و در بین خودشان می‌گفتند : اصل برای ما این هست که بهائیان را بزنیم؛ بدین خاطر باید به گونه‌ای رفتار کنیم که نام امام خمینی و حرکتش به ما نچسبد. باید خط‌‌ خودمان را از خط خمینی جدا کنیم. در صورتیکه امام حرفش عوض شدن شاه و تأسیس حکومت اسلامی است. حرف‌های امام در سال ۴۲ بین مردم رایج بود. در آن زمان اگر شخصی می‌خواست وارد انجمن بشود دچار دوگانگی می‌شد از یک طرف حرف‌های امام را می‌شنید که می‌گفت باید حکومت اسلامی تأسیس شود و از سوی دیگر حرفهای انجمنی‌ها بود که اعتقاد بر تقیه داشتند و لذا انجمن برای حفظ نیروی تازه واردش با چالش مواجه می‌شد. اگر می‌گفتند: راه امام یک راه است و راه ما هم یک راه اسلامی دیگری است، قاعدتا فرد راه امام و حکومت اسلامی را بر‌می‌گزید. بدین ترتیب شروع نهضت امام انجمنی‌ها را به زحمت انداخت.

***ماجرای سهم امام و انجمن حجتیه ***

در مقطعی امام از انجمن حجتیه حمایت کردند ، با توجه به روندی که انجمن طی کرد آیا امام از ماهیت این‌ها اطلاع نداشت؟

حجت‌الاسلام طائب: قبل از سال ۴۹ حرکت انجمن یک حرکت بی سر و صدا بود. در درون انجمن این اصطلاح که ما حکومت اسلامی نداریم هنوز ظهور و بروز نکرده بود. تقریبا بعنوان یک سرّی بین افرد بود و خیلی از مؤمنینی که در انجمن حضور داشتند از این جریان خبر نداشتند. نمونه‌اش مرحوم آیت‌الله خزعلی بود. ایشان یک روحانی انقلابی مبارز بود، انجمن را تأیید می‌کرد و به نوعی در انجمن حجتیه حضور داشت و از آن سرّی که این‌ها داشتند مبنی بر تقیه در برابر شاه خبری نداشت.

انجمنی‌ها بین خودشان گفتند که آقای خمینی بعد از سرنگونی شاه چه کاری می‌خواهد انجام بدهد؟ می‌خواهد حکومت اسلامی تشکیل بدهد. بعد گفتند حکومت اسلامی متعلق به امام زمان است و حاکم حکومت اسلامی باید معصوم باشد. این حرف از کجا آمده؟ گفتند در روایت داریم هر پرچمی قبل از امام زمان بالا برود طاغوت است. برخی در پاسخ به انجمنی‌ها گفتند که ایشان نمی‌خواهند حکومت درست کنند می‌خواهند ظلم را برطرف کنند. انجمنی‌ها در پاسخ با اشاره به یک روایتی که از لحاظ سند ضعیف هم هست و در مقدمه صحیفه سجادیه آمده گفتند: در روایت داریم که هر کسی بخواهد مقابل ظلمی قیام کند فقط بر سختی ما اضافه کرده و موجب ناراحتی ما می‌شود. منظورشان از بیان این روایت این بود که برای دفع ظلم قیام نکنیم.  

این تفکر در باطن انجمن قرار داشت و در سال ۵۰ کشف شد. عده‌ای از علمای انقلابی به امام نامه نوشتند و مواضع انجمنی‌ها در قبال حکومت اسلامی را بیان کردند. امام هم وقتی از مواضع این‌ها با خبر شد فرمودند دیگر به این‌ها سهم امام ندهید. 

روایت اولی که به آن استناد می‌کردند از لحاظ سندیت محکم هست؟

حجت‌الاسلام طائب: روایت اول سند دارد ولیکن اصلا معنایش این نیست. این روایت بدین معناست که هر کسی قیام کند و به خودش دعوت کند یعنی در مقابل اهل بیت قرار بگیرد. در قیام زید از حضرت صادق(ع) پرسیدند نظر شما درباره قیام زید چیست؟ امام فرمودند زید مردم را به خودش دعوت نمی‌کرد. زید حرکت کرد و می‌خواست حق را به ما برگرداند اما نشد.  اگر موفق می‌شد حق را به ما برمی‌گرداند. آن روایتی که انجمنی‌ها به آن استناد می‌کنند مربوط می‌شود به ابومسلم خراسانی و ابراهیم عبدالله که به نفس خودشان دعوت می‌کردند نه کسی که به خدا و اهل بیت دعوت می‌کند. لذا حضرت امام خمینی هم که به خودشان دعوت نمی‌کردند بلکه مردم را به اسلام و خدا و اهل‌بیت دعوت می‌کردند.

چرا امام برای انجمنی‌ها واژه‌ متحجر را بکار می‌بردند؟

حجت‌الاسلام طائب: ببینید ما در باب روایات یک برخورد لفظی تحجری داریم و یک وجه جمعی داریم. انجمنی‌ها برای نفی حکومت اسلامی به دو حدیث نفی پرچم و دیگر آن حدیث حرکت برای دفع ظلم استناد کردند. در صورتی که ما آیات و روایات بسیاری در تأکید به دفع ظلم داریم. این‌ها فقط به همین دو روایت بسنده کرده بودند و گویی گوش خود را بر روایات دیگر بسته بودند. باب فهم خود را بسته بودند. معنای تحجر یعنی چه؟ تحجر به معنی سنگ یعنی بسنده کردن به یک ظاهر بدون اینکه بخواهد تفسیرهای این ظاهر را بفهمد. هیچ حاضر نیست فکر جدید روی این روایت که ناشی از استنباط است را بپذیرد.

مثالی در فقه می‌زنم. در ایام حج که حجاج به سرزمین وحی اعزام می‌شوند باید در منطقه منا قربانی انجام دهند. منا منطقه‌ محدوی است و تعداد حجاج هم زیاد شده است و در فصل تابستان هم هوا گرم است. حدود یک میلیون نفر ‌در آنجا گوسفند قربانی می‌کنند. در آنجا سردخانه‌ای هم وجود نداشت در نتیجه لاشه‌های گوسفندان را با لودر می‌بردند و خاک می‌کردند. یکی از مراجع فکر می‌کنند و می‌گویند که این حرکت موجب اسراف می‌شود و اعلام می‌کند ذبح کشتن واجب است اما اسراف کردن هم حرام هست. آن مرجع گفت امروز گوسفندان را کجا ذبح می‌کنند؟ گفتند به دلیل ازدحام جمعیت در مشعر می‌کشند. مشعر هم که در بیرون منا قرار دارد. مرجع فتوا داد که به دلیل اینکه اسراف نشود تلفنی به ایران خبر بدهند و در ایران هم می‌توانند گوسفندان را قربانی کنند و چون در فقه آمده که اگر در منا نتوانستید گوسفند تهیه کنید می‌‌توانید بعد از اعمال گوسفند را قربانی کنید لذا اگر در آن زمان تلفن در دسترس نداشتید می‌توانید به محض اینکه به تلفن دسترسی پیدا کردید اعلام کنید برایتان قربانی کنند. 

وقتی این فتوا منتشر شد عده‌ای بلوا راه انداختند که دستورات اسلام را فلان مرجع نقض کرده است. مقام معظم رهبری پس از اطلاع از این فتوا از مرجع تقلید تمجید بعمل آوردند نتیجه این فتوا این شد که عربستان سردخانه تهیه کرد و برای جلوگیری از خراب شدن گوشت‌ها گوسفندهای ذبح شده را در سردخانه نگهداری کردند. متحجر افردای هستند که آمدند مقابل این فتوا ایستادند و گفتند که باید در منا قربانی انجام شود. در صورتیکه فعل حرام اسراف را مرتکب می‌شدند.

*** تغییر تاکتیک حجتیه بعد از انقلاب ***

انجمن حجتیه در قبل از انقلاب و بعداز انقلاب چه تفاوتی در روش داشت؟

حجت‌الاسلام طائب: انجمن به دلیل اینکه در تفکر خودشان به طور مبنایی ایجاد حکومت قبل از امام زمان را ممنوع می‌دانست نمیتوانست با جمهوری اسلامی منطبق شود ولی از طرف دیگر هم خودش را به تبلیغ برای امام زمان مقید می‌دانست. قبل از انقلاب تفکرشان هم این بود که اگر ما با شاه مبارزه کنیم از بین می‌رویم لذا گفتند که در حکومت بروید مشغول شوید. خیلی از این آقایان انجمنی در رژیم پهلوی مشغول به کار بودند. بعد از انقلاب هم که دیدند حکومت شبه اسلامی شده است گفتند بروید و جذب سیستم شوید اما تفکرات خودمان را تبلیغ و اجرا کنیم و بدین ترتیب خیلی از این آقایان نفوذی شدند.

این نکته را هم عرض کنم که آقای حلبی  از نفوذ ساواک در تشکیلات انجمن خبر نداشت و می‌گفت: چه کسی گفته که ما می‌گوییم فساد باید زیاد شود تا ظهور صورت بگیرد؟ ولیکن در زیر مجموعه‌ها این حرف زده می‌شد. وقتی جمهوری اسلامی پیروز شد این افراد نفوذی که تحت تأثیر ساواک قرار داشتند در نظام نفوذ کردند تا حکومت را بر اساس تفکرات‌شان زمین‌گیر کنند. اقدام به خرابکاری‌هایی کردند و خیلی خطرناک هستند. امثال آقای سروش و مهاجرانی از این دسته افراد هستند. سروش یک انجمنی مطلق هست که امروز مقابل حکومت اسلامی ایستاده و می‌گوید: دیدید گفتم حکومت اسلامی امکان‌پذیر نیست، ببینید امروز چقدر ظلم می‌شود. لذا در بعضی از مواقع که ملاحظه می‌کنید ظلمی صورت می‌گیرد منافع مادی در کار نیست بلکه می‌خواهند ثابت کنند که حکومت اسلامی قبل از امام زمان امکان‌پذیر نیست.

بدیل انجمن حجتیه در طول تاریخ اسلام چه جریانی است؟  

حجت‌الاسلام طائب: همانطور که در اول گفتگو مطرح شد در طول تاریخ هرگاه در شیعه برای پاسخگویی جریانی به راه افتاده ابتدا با نیت خیر شروع به حرکت کرده است. آرام آرام تبدیل به فرقه شده مثل زیدیه و بعد از آن بطریه.  خود همین فرقه‌ها تبدیل به جریانی در تقابل شیعه اصیل می‌شدند. نهایتا منجر به این می‌شد که توان زیادی از شیعه گرفته می‌شد. در اوایل انقلاب نیز ما همین مسائل را داشتیم. چقدر با حزب توده درگیری داشتیم به گونه‌ای که فکر می‌کردیم دشمن اصلی شوروی است. بعد دیدیم که امام فرمودند آمریکا شیطان بزرگ است باز هم عده‌ای به امام خطر شوروی را گوشزد می‌کردند. تا اینکه لانه جاسوسی تسخیر شد فهمیدیم تا به امروز سر کار بودیم. در صورتیکه حزب توده خود زاییده آمریکا بود. در طول تاریخ از این جریان‌های مشغول‌ساز و منحرف‌کننده زیاد داشته‌ایم.

با توجه به شناختی که از انجمن حجتیه دارید مواضع انجمنی‌ها در دوران دفاع مقدس را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

حجت‌الاسلام طائب: ببینید که در زمان جنگ چه کسانی به مخالفت از دفاع ایران در مقابل بعثی‌ها می‌پرداختند. مهندس بازرگان و غالب اعضای نهضت آزادی و جبهه ملی از این دسته افراد بودند. تمامی این افراد به انجمن وابسته بودند بعضی از این افراد رسما اعلام نمی‌کردند اما تفکرات انجمن را پیاده می‌کردند. شما بروید ببینید چند تا انجمنی بعد از انقلاب داریم که شهید شده باشد؟  مگر این افراد در جبهه حاضر می‌شدند.

*** واکنش حجتیه‌ای‌ها به فتوای آیت‌الله خوئی ***

مدرسه علوی تهران تحت تعلیم انجمن حجتیه قرار داشت. دانش‌آموزان این مدرسه در جبهه حاضر نمی‌شدند. یک روز به زور و با کمک بچه‌های بسیج و شهید میثم محمدی که از بچه‌های انقلابی مدرسه علوی بود برای سخنرانی به آن مدرسه رفتم.  عنوان سخنرانی هم توضیح نظریه حضرت آیت‌الله‌ العظمی خویی در رابطه با جهاد بود. انجمنی‌ها اکثرا مقلد آقای خویی بودند و مخاطبین‌شان را هم به تقلید از ایشان دعوت می‌کردند. من در آن سخنرانی عین نظریه مرحوم خویی را بیان کردم بعد از سخنرانی ۵۰ نفر از دانش آموزان مدرسه علوی اعلام آمادگی جهت حضور در جبهه کردند. مسئولین مدرسه گفتند که فلانی آمد مدرسه ما را خراب کرد. در مدرسه علوی قبل از این هر کسی به جبهه می‌رفت از مدرسه اخراجش می‌کردند.

کدام یک از مراجع از انجمن حجتیه حمایت می‌کردند؟

حجت‌الاسلام طائب: عرض کردم که وقتی من فتوای آقای خویی را در مدرسه علوی اعلام کردم آمدند گفتند چرا این فتوا اینجا بیان کردید؟ در صورتی که خود را مقلد آیت‌الله خویی می‌دانستند. آقای خویی در آن فتوا فرموده بودند اگر ولی فقیه جهاد ابتدایی را جایز بداند حق دارد چه برسد به دفاع. در صورتی که انجمنی‌ها اعلام می‌کردند جهاد ابتدایی در دوران غیبت حرام است.  تمامی مباحث شرعی در مدرسه علوی را از زبان آقای خویی اعلام می‌کردند. وقتی فتوای آقای خویی را خواندم ۵۰ نفر اعلام آمادگی کردند و مسئولین مدرسه فکر اینجا را نکرده بودند. انجمنی‌ها هر مرجعی را که مطابق منافعشان حرف می‌زد را قبول داشتند وقتی که مرجع تقلیدشان علیه منافع انجمن حرف می‌زد تخریب می‌کردند و غالبا مراجعی را به بچه‌ها معرفی می‌کردند که ساکن ایران نبودند و دسترسی به آن‌ها سخت بود.

الان کدام مرجع را معرفی می‌کنند؟

حجت‌الاسلام طائب: تلاش دارند که خود را مقلد آیت‌الله سیستانی معرفی کنند. گرچه اگر حقیقت افکار آقای سیستانی را توضیح دهند دچار درماندگی می‌شوند و همیشه سعی می‌کنند مرجعیت بیرون از ایران را معرفی کنند.

گاهی انجمنی‌ها دم از ارادتمندی به آیت‌الله ضیاء‌آبادی و مرحوم میرزا جواد آقای تبریزی می‌زنند. با توجه به ارتباط نزدیکی که با میرزا جواد آقا داشتید در این‌باره هم توضیحاتی بدهید؟

حجت‌الاسلام طائب: آقای ضیاءآبادی از انقلابیون درجه یک هستند. ایشان پیشنمار مسجد علی‌ابن موسی‌الرضا در خیابان ایران بودند این مسجد کلی شهید و جانباز تقدیم انقلاب کرده ‌است. هنگامی هم که ایشان در منطقه شمیران تفسیر قرآن را شروع کردند، تفسیرشان آن تفسیری نبود که باب میل انجمنی‌ها باشد. ایشان بارها اعلام کرده‌اند که ما در اسلام خانه‌نشینی نداریم و اگر ‌می‌توانید حتی یک نفر را هم مسلمان کنید نباید در خانه بمانید.

مرحوم میرزا جواد آقای تبریزی اصلا  انجمن حجتیه را قبول نداشت و به شدت به انقلاب پایبند بودند. من یک روز در رابطه با آقای خویی از ایشان سوال پرسیدم و گفتم: آقا جان! نظر شما در رابطه با آقای خویی چیست؟ آیت‌الله تبریزی از شاگردان آیت‌الله خویی بودند در پاسخ به من گفتند که آقای خویی اصلا با انقلاب مخالف نبودند و معتقد بودند که نمی‌شود و ما هم مثل ایشان فکر ‌می‌کردیم، اما امام آمد و ثابت کرد که می‌شود. حرف آقای خویی با توجه به جو مأیوس‌کننده عراق آن زمان بیان شده بود.

دسته‌بندی نشده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *