دلنوشته “خداقوت مرزبان برج هاي رميم”

وقتي نگاه مهربان مرزبانان از مرزهاي خاکي و سيم هاي خاردار و برجک هاي بلند ديده باني متوجه دردهاي هموطنان محرومش در روستاي دور افتاده مرزي “رميم ” مي شود ، خداي را شاکرم که مرزبان ايرانم.

به گزارش سادس با نقل از پایگاه خبری پلیس، ساعت 10 صبح 21 فروردين ماه که مصادف با سالروز ميلاد مولاي متقيان امام علي (ع) است، به اتفاق تيم خبرنگاران سيماي مرکز خوزستان به سراغ روستاي “رميم” يکي از روستاهاي محروم و دورافتاده مرزهاي خوزستان در حوزه هنگ مرزي دشت آزادگان و 15 کيلومتري نقطه صفر مرزي شهر “بستان” مي رويم؛با اينکه سه هفته از اولين ماه بهاري نگذشته، اما هوا آنقدر گرم بود که مجبور شديم کولر خودرويمان را روشن کنيم.
به روستاي رميم رسيديم، از ميان کوچه پس کوچه هاي تبدارش که رد مي شديم نگاه معصومانه بچه هايي که با سر و روي ژوليده دنبال مادرانشان راه افتاده و هم مسير ما شده بودند، توجهم را به خود جلب کرد.
ياد سريال معروف تلويزيوني “گل پامچال” در روزهاي جنگ افتادم، گويي هنوز صداي معصومانه “شبير” و خواهرش “ليلا” در اين کوچه ها شنيده مي شود ، انگار هنوز ترس و واهمه روزهاي سخت آوارگي و بي پناهي در نگاه اين کودکان موج مي زد.
کمي جلوتر تعدادي از زنان روستا را ديديم که در حال عبور از کوچه هاي خاکي روستا بودند، نزديکشان که شديم سراغ دبستان عشايري “دعبل خزاعي” را گرفتيم، همگي به انتهاي کوچه اشاره کردند و ما مسير را پيموديم و تا به مدرسه رسيديم.
جمعيت زيادي در حياط مدرسه حضور داشتند تابلوي پر مهر مرزبانان هنگ مرزي دشت آزادگان خوزستان که با خطي درشت روي آن نوشته بود “محل اجراي طرح مردم ياري” خاطرمان را جمع کرد که آدرس را درست آمديم.
وارد که شديم تعداد زيادي زن، کودک، پيرمرد، پيرزن ، جوان و مسن براي ورود به اتاق پزشکان صف کشيده بودند. فقر و محروميت از چهره هاي صبورشان هويدا بود؛ اينجا نام مرزبان براي همه مردمانش آشناست و به خوبي احساس مي کني که مرزبانان فرزندان همين مردم هستند.
جلوتر که رفتيم در راهروي مدرسه چند نفر از نيروهاي هنگ مرزي دشت آزادگان مشغول بررسي دفترچه هاي خدمات درماني مراجعان بودند و تعداد زيادي هم در صفهاي طولاني منتظر رسيدن به پزشک معالج شان همهمه مي کردند، از ميان صف زني جوان که ظاهرا سنش به 18 سال هم نمي رسيد با دو بچه در آغوش سراسيمه به سمت آبخوري مدرسه رفت و درحالي که شتابان خودش را به شيرهاي آب مي رساند متوجه شدم کودکي معصوم در آغوشش از هوش رفته بود.
به دنبال آن چند نفر از نيروهاي امدادي مرزباني خودشان را به مادر و کودک رسانده و مشغول امدادرساني به کودک بيمار بودند، پزشک معالجش که افسر جواني بود، مي گفت :تب شديد ناشي از عفونت داخلي باعث تشنج و بيهوشي اش شده بود.
از ديدن اين صحنه خيلي متاثر شدم، ديدن اين صحنه پاسخ بسياري از معماهايم شد ،با اين حال به اتفاق خبرنگاران از چند نفر در خصوص مشکلات روستا سوال پرسيديم، با اينکه همه از کمبود امکانات و رفاه و بهداشت گلايه مي کردند ولي براي مرزبانان غيرتمندشان و براي فرمانده مهربان آنجا، سرهنگ “اميري” دعا مي کردند دعايي که رنگ و بوي صحيفه امام سجاد (ع) مي داد و من با خودم مي گفتم خوشا به سعادتشان.
آري اينجا مرزبان براي مردمانش همه چيز است، تکيه گاه همه دردها و ملجاء همه مشکلات است؛ آنان هم معلم، پزشک، مشاور، قاضي، وکيل مردم، شهردار، بخشدار و … و در یک کلمه همه چيز مردم است؛ آنها براي همه امورات شان به مرزبانان مراجعه مي کنند و بحمدالله اين جوانان غيور چه صبورانه و باحوصله به پاي هموطنان دردمندشان عشق مي ورزند .
آري ،مرزبانان دشت آزادگان هم خوب درک کرده اند که حالا وقت آن رسيده است که سنگر ايثار و از خودگذشتگي را در کوچه هاي” رميم” بنا کنند .
امروز بسته هاي بهداشتي، کيسه هاي دارويي و تيم هاي درماني دل خيلي از عشاير مرزنشين روستاي “رميم” را شاد کرد، و شادتر از همه کودکاني بودند که کامشان با بسته هاي نقل، شکلات و آب نبات که يکي از عزيزان مرزباني درحال توزيع شيريني ميلاد مولي علي (ع) بود، شيرين می شد.
آري اينجا مرزهاي خوزستان عزيز است با عشاير مرزنشيني که ذخيره انقلاب هستند، خودشان براي يک کشور مرزبانند، صبورند، شجاعند، مقاومند….اينجا قطعه اي از بهشت خداست؛ فراموشش نکنيد.#

دسته‌بندی نشده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *