باوجود اينکه ايجاد اختلاف و کشمکش بين زن و شوهر امري طبيعي است، اما گاهي همين مسئله زوجين را روانه دادگاه ميکند و به سمت طلاق سوق ميدهد. سؤال اينجا است که آيا اختلاف و دعوا نقطه پايان رابطه همسران است و به راستي زن و شوهرها نمي توانند اختلافاتشان را حل كنند؟ آيا واقعا راه حلي وجود ندارد؟
به گزارش سادس به نقل از پایگاه خبری پلیس، دکتر اصغر کيهان نيا روانشناس و مشاور خانواده با خبرنگار «امين جامعه» در خصوص دعواهای زن و شوهرها به گفت و گو نشست که حاصل این گفت و گو را در زیر می خوانید.
ريشه بيشتر رفتارها و كردارهاي ما درگذشته نهفته است. هر واكنشي كه در برخورد با وقايع يا مسائل از خود نشان ميدهيم، ناشي از رفتارهايي است كه طي سالهاي گذشته با ما شده يا بهنحوي شاهد آن بودهايم. اين رفتارها منش امروزي ما را تشكيل ميدهد و گاه حتي رفتار يا كرداري كه سالها با آن جنگيدهايم يا از آن بيزار بودهايم، چنان ملكه ذهنمان شده كه ناخواسته خود به همان سياق عمل ميکنيم.
بهکارگيري صحيح آموختهها
بارها گفتهام كه ازدواج فنوني دارد و همه زوجها بايد قبل از ازدواج از فنون آن آگاه باشند؛ در غير اين صورت دچار مشكلاتي ميشوند كه ممكن است كار به جدايي ناخواسته بينجامد. بخشي از اين فنون بايد توسط والدين آموزش داده شوند؛ مثلا دختر آماده ازدواج شود و پسر بتواند مسئوليت يك زندگي زناشويي را بپذيرد؛ ولي عمدهترين آن بايد توسط خود شخص ياد گرفته شود. وقتي شما آموختههاي خود را درجهت تفاهم بهكار گرفتيد، قطعا خواهيد ديد كه زندگي چقدر شيرين است. البته گاهي همين آموختهها دردسرساز ميشود. بهخصوص وقتيکه نگاه زن و مرد و خانوادههايشان به زندگي متفاوت باشد و آن درصورتي است كه يكي از زوجين روي عقيدهاي پافشاري كند و حاضر نشود كه دست از آن بردارد. ولي گاهي همين آموختههاي متفاوت ميتواند موجب رشد و تعالي بشود و آن درحالي است كه زوجين سعي كنند از مجموع آموختههايشان درجهت حُسن تفاهم سودجويند؛ ولي اگر بخواهند بهجاي دفاع عقلايي از فكرشان، روي اعتقاداتشان پافشاري كنند، طبيعي است كه كارشان به اختلاف و بگومگو كشيده ميشود.
اصلاح آموختهها و باورها
ريشه بيشتر رفتارها و كردارهاي ما درگذشته نهفته است. هر واكنشي كه در برخورد با وقايع يا مسائل از خود نشان ميدهيم، ناشي از رفتارهايي است كه طي سالهاي گذشته با ما شده يا بهنحوي شاهد آن بودهايم. اين رفتارها منش امروزي ما را تشكيل ميدهد و گاه حتي رفتار يا كرداري كه سالها با آن جنگيدهايم يا از آن بيزار بودهايم، چنان ملكه ذهنمان شده كه ناخواسته خود به همان سياق عمل ميکنيم. يعني ضمير ناخودآگاه ما به ما فرمان ميدهد و ما ناچار به اطاعت از آن ميشويم. ما اسير سرپنجه اکتسابهايي هستيم كه درطول عمرمان بر ما وارد شده، بنابراين بنا به حکم آن آموختهها قدم برميداريم. حال اگر مشاهده كرديم كه يكي از اين رفتارها در تقابل با ديگران برايمان مسئلهساز شده، بايد با تأمل و انديشه آن را تجزيهوتحليل كنيم و درباره صحتوسُقم آن با افراد متخصص و بيطرف به صحبت بنشينيم. اگر ديديم پس از بررسي مجدد درست بود،آن را حفظ کنیم؛ ولي اگر ديديم برايمان مشکلساز بوده، بايد آن را تغيير دهيم؛ زيرا تغيير درجهت رشد و تكامل، خود يك جهش است. يكي از روانشناسان ميگويد: «هر كاري به نتيجهاش بستگي دارد؛ اگر نتيجه كاري خوب بود، بايد ادامه پيدا كند، ولي اگر نتيجه رضايتبخش نبوده، بايد آن را عوض كرد.»
کوتاه بياييم يا نه؟!
بعضي از زوجين داراي الگوها و باورهاي خاصي هستند كه گرچه ضد ارزش است، ولي بيمارگونه و با قاطعيت ازطرف مقابل انتظار دارند كه از آن الگو و از آن باور تبعيت كند. بايدها و نبايدهاي عصبي كه از نحوه تربيت شخص سرچشمه ميگيرد، گاهي آنچنان تاروپود او را فراميگيرد كه حاضر نيست ذرهاي از آنچه ميگويد، كوتاه بيايد؛ اينگونه افكار كه گاه بهصورت «جنگوگريز» يا اصطلاحا «روکمکني» در ميان بعضي از زن و شوهرها حکمفرما شده، هرگز كارآيي نداشته و راه بهجايي نميبرد. متأسفانه اينگونه اختلافات بنيادي است و بدون مراجعه به يك شخص بيطرف و متخصص بهآساني حل نميشوند؛ ولي آنچه تجربه نشان داده آن است كه بيشتر اختلافات، خوشبختانه جزئي است و بهراحتي قابلحل است؛ اما اگر نسبت به همين اختلافات جزئي بياهميت باشيم، رويهم تلنبار ميشوند و زندگي را براي ما سخت ميکنند. عدهاي اعتقاد دارند «اينكه چيزي نيست، بهخاطر يك كار كوچك که نميشود زندگي را بههم زد، با كمي گذشت همهچيز حل ميشود»، يعني همان نصيحتهاي رايج و تكراري كه گوش همه از آن پُر است. خير! اينطور نيست؛ هميشه نميتوان گذشت كرد. مگر يكنفر ميتواند براي تمام عمر گذشت كند، بدون اينكه لطمهاي به روح و روانش وارد نشود؟ از روي اختلافات كوچك و جزئي نميتوان بهراحتي گذشت.
گذشت حد و اندازه دارد؛ بهخصوص وقتي يکطرف ايثار ميکند و طرف مقابل ايثار ميبيند. دائما که نميتوانيم به يكنفر كه معمولا اين يکنفر «طرف ضعيف» است، نصيحتکنيم كه «تو گذشت كن». ممكن است يكنفر از سر ناچاري مرتبا گذشت كند، ولي گذشت بدون شناخت معمولا مسئلهساز است. من به «گذشت نوبتي» اعتقاد دارم كه در کوتاهمدت جوابگو است، اما وقتي يكنفر بخواهد براي مدتي طولاني گذشت كند، تدريجا ظرفش پُر ميشود؛ طاقتش تمام ميشود و بهقولمعروف در آستانه انفجار قرار ميگيرد و شما خود بهتر از من ميدانيد كه آستانه انفجار مرحله بعديش جاروجنجال و سپس راهي دادگاه شدن است. گاهي مشاهده شده كه يك زندگي از هم پاشيده شده، درحاليکه ظاهرا همهچيز عادي بهنظر ميرسيده و مشكل نگرانکنندهاي وجود نداشته است.
يک راهحل
براي اينكه هيچيک از طرفين در آستانه انفجار قرار نگيرند، چهکار بايد كرد؟ آيا راهحلي وجود دارد؟ البته كه وجود دارد. مذاكره و گفتوشنود، بهترين راهحل است. بيتفاوتي و سكوت موضوعي را حل نميکند. با درد دل تخليه ميشويم و با گفتوگو در «وضعيت متعادل» قرار ميگيريم. زنوشوهري كه گفتوگو نميکنند و هر اتفاق ناخوشايندي را فروميخورند، بايد در انتظار يك انفجار باشند. رابطه زن و شوهر وقتي به مرحله بحراني رسيد، كم از انفجار نيست. زن و شوهر با بگوومگو و در حالت بهتر، با گفتوگوهاي دوستانه بخار ديگ ظرفشان را تخليه ميکنند. خب عقل سليم ميگويد كه بايد از اين روش ساده استفاده كرد. گاهي هم اتفاق ميافتد كه زير ديگ خاموش شده و آن درصورتي است كه رابطه زن و مرد آنچنان سرد و بيتفاوت شده كه هركسي ناچار راه خود را ميرود و كسي را با کسي كاري نيست. ديگر از اعتراضها و گله و شکايتها خبري نيست و سكوتي كشنده بر فضاي خانه حاكم است كه در اين صورت هم فاجعه است. يعني دونفر بدون اينكه رابطه روحي و عاطفي باهم داشته باشند، در زير يك سقف مجبور به زندگي باشند و درحقيقت يکعمر بسوزند و بسازند.و این به معنای طلاق عاطفی است. بديهي است كه مذاكره و گفتوگو راه و چاهي دارد و خيلي آسان نيست؛ زيرا اكثر مذاكرات پايان خوشي ندارد، اما بايد سعي کنيد که شيوه صحيح گفتوگو را ياد بگيريد.//